«تاریخچه مبلمان و طراحی داخلی» کتابی 253 صفحهای از ادوارد لوسی اسمیت[1]، نویسنده، شاعر، گوینده و منتقد ادبی انگلیسیِ ِ متولد 1933 است که در سال 1979 نوشته شده است. این کتاب را یلدا بلارک و پروین آقایی ترجمه و برای اولین بار در سال 1387 و توسط نشر فخراکیا روانه بازار کردهاند. چاپ دوم این کتاب که رفرنسهای یادداشت حاضر نیز برگرفته از آن هستند، مربوط به 1390 است.
کتاب شامل ده فصل، یک واژهنامه و نیز گالری تصاویر رنگی است. فصول آن به این شرح هستند: اول: مفهوم مبلمان، دوم: مصر باستان، آسیای غربی، یونان و رم، سوم: قرون وسطی، چهارم: 1600-1500، پنجم: 1700-1600، ششم: 1800-1700، هفتم: 1850-1800، هشتم: 1914-1850، نهم: 1942- 1914، دهم: 1942 تاکنون. فصلبندی کتاب و حجم فصول، تقریبا متناسب هستند ولی همان طور که از این تقسیمبندی برمیآید برشهای زمانی، با نزدیک شدن به دوره معاصر، فشردهتر و دقیقتر میشوند به صورتی که جمعا دو و نیم فصل به قرن 20 اختصاص دارد که حدود یک پنجم حجم کتاب است.
بنابراین، مسئله اصلی کتاب همان طور که از نام آن برمیآید تحول مفهوم مبلمان از دوره باستان تا آخر قرن پیش است، با تاکید بر قرون وسطی به این سو و با تاکید ویژه بر خود قرن 20. به لحاظ مکانی نیز گرچه ارجاعاتی به مصر و آسیای غربی هم دارد اما تمرکز اصلی نویسنده بر فرهنگ غربی است و مثالها عمدتا حول آن میگردند. درمجموع، کتاب حاوی نکات جالبی برای پژوهشگران مختلف خصوصا علاقمندان به حوزه خانه و فرهنگ است و اگر حوصله مخاطب بتواند از هزارتوی اسامی ناآشنا جان سالم به در ببرد، ابزارهای تحلیلی قابل توجهی کسب خواهد کرد. این هزارتو بیش از هر چیز به مثالها یا نام برخی مدلهای مبلمان یا افراد مرتبط با آنها برمیگردد که متاسفانه فقدان پاورقیهای تفصیلیِ روشنگر نیز در اینجا بر دشواری درک، میافزاید.
در ادامه، مروری بر مهمترین رئوس فصول مختلف آن خواهیم داشت:
فصل «مفهوم مبلمان» درواقع تاکیدی بر فرهنگی بودن این مفهوم است و آنکه گرچه وجود مبلمان و استفاده از شیای مانند صندلی، در فرهنگ اروپایی بیانگر سطحی از رفاه و فرهنگ والای فرد است ولی در برخی فرهنگها مانند هند، چین یا ژاپن اصولا این وسیله مورد استفاده قرار نمیگرفته است. همچنین این فصل، چهار بحث مهم را در خصوص مبلمان مطرح کرده و درواقع ابعاد طرح مسئله کتاب را گستردهتر مینماید. این چهار تم کلی شامل این موارد هستند: «کاربردهای مبلمان» (نشستن، خوابیدن و نگهداری وسایل)، «ارتباط مبلمان با موقعیت اجتماعی»، «رابطه مبلمان و فنآوری» و نیز «نحوه استفاده افراد از مبلمان و مقوله سلیقه». نویسنده مینویسد: «در این کتاب، سعی بر این است که نشان دهیم مبلمان با پیشرفت کلی جامعه و نیز روانشناسی افراد چه ارتباطی دارد؟» (ص 14) همچنین به رابطه بین آن و معماری اشاره کرده و میگوید گرچه مبلمان باستانی، به صورت توکار و عضوی از بدنه معماری بوده و همچنان نیز از معماری بنا، تاثیرات ژرفی میگیرد اما به نظر میرسد از این پس، هویت متمایز خودش را حفظ خواهد کرد. اسمیت نهایتا ضرورت مطالعه علمی مبلمان را چنین توجیه میکند: «بررسی مبلمان یا تلاش برای بازآفرینی طراحی داخلی، جزئیات فراوانی در اختیار ما قرار میدهد.» (ص 14) و بر اهمیت توجه به خاطرات قدیمی افراد در این خصوص تاکید میکند.
در فصل دوم که مروری اجمالی بر دوران باستان است از خلال سنگنگارهها، نقاشیها، اشیاء و… وضعیت مبلمان در چهار نقطه از جهان با هم مقایسه میشود. به عنوان مثال میفهمیم که در مصر باستان، صندلیها برخلاف تختها که کاربردی بودهاند جنبه تشریفاتی داشتهاند و یا نیمکت در ایران باستان حتی بیش از مصر، تشریفاتی و مخصوص شخص شاه یا الهه و نه حتی همراهانشان بوده است. در یونان باستان اما مبلمان جنبه کاربردیتری داشته و در مورد رومیان، به شکلی افراطی تزئینشده بوده و از ابزارهای مهم تجملگرایی و نمایش ثروت افراد محسوب میشده است. آنچه این مرور مختصر به مخاطب میدهد آنست که اولا در مبلمانهای باستانی به هیچ وجه مسئله راحتی فرد مدنظر نبوده و دوما نمادی از موقعیت(های) اجتماعی بالا و متمایز محسوب میشده است.
فصل سوم، مبلمان در قرون وسطی را بررسی کرده، دورهای که به زعم نویسنده، در مقایسه با دوران باستان، اطلاعات به مراتب اندکتری از آن در اختیار داریم ولی این را میدانیم که یقینا هنوز خبری از مبلمان امروزی نیست. دلیل این امر را باید در شیوه معیشتی زمینداران و شاهان این قرون جستجو کرد که عموما به دنبال غذا، کوچ میکردند. بنابراین یا مبلمانها را توکار و آن قدر سنگین میساختند که پس از کوچ، بدون آسیب باقی بمانند و یا سیار و سبک بودهاند. وجود صندوقهای درپوش گنبدی که مناسب حمل بار به هنگام کوچ هستند در این دوره محرز است. به نظر میرسد مبلمانها در این دوره بیش از پیش کاربردی و متنوع شدهاند. صندلی در این دوره نیز همچنان به عنوان نماد افتخار مطرح است ولی با این تفاوت که روستائیان و مردم عادی نیز اجازه و توان آن را داشتند که در خانههایشان از آنها استفاده کنند ولی در مراسم و در حضور اربابانشان، خیر. همچنین تختها اهمیت تشریفاتی پیشنشان را تا حدودی از دست دادهاند با این حال هنوز ارزش به ارث رسیدن را دارند و میزان تزئینات سایهبانها، تفاوتهای طبقاتی را حفظ میکنند. به موازات دموکراتیزه شدن نسبی تخت و صندلی، مبلمانهای جدیدی برای نمایش رتبه و جایگاه اجتماعی افراد روی کار میآیند که از آن جمله میتوان به بوفههای نمایشی ظرف اشاره کرد که با تعداد بیشتر طبقاتشان اعتبار مییافتند.
مبلمان در قرن 16 موضوع فصل چهارم است، قرنی که به واسطه اختراع و گسترش ماشین چاپ در سده پیش از خود، شدیدا در معرض دگرگونی است. در این قرن، انتشار کتابهایی که مبلمان و تزئینات نقاط دیگر دنیا را ارائه کرده و نیز دستورالعملهایی در خصوص آنها مطرح میکردند تنوع سبکی زیادی در اروپا پدید آورد و به نوآوریهای بسیاری دامن زد. «صنعت مبلمان همگام با پیشرفت طبقه متوسط به سرعت رشد کرد.» (ص 69) و و اندک بودن مبلمان، با پایین بودن طبقه اجتماعی فرد در ارتباط قرار داده میشد.
مبلمان در قرن 17، موضوع فصل پنجم است؛ قرنی که رونق تجارت، این بار خود مبلمانهای وارداتی را به جای تصاویری که در قرن پیش از آنها مخابره میشدند، وارد بازار مبلمان کشورها میکند. شاخصه اصلی این دوره، افزایش میل به «راحتی» است که باعث میشود ارتفاع صندلیها کمتر شده و از کوسنهای نرم در ساخت آنها استفاده گردد. ورود آینههای بزرگ به مبلمان نیز که زمانی به دلیل قیمت بسیار زیاد، نماد ثروت بودند منتسب به همین دوره است.
مبلمان در قرن 18، موضوع فصل شش است؛ مبلمانی که «هنوز مبلمان ایدهآل افرادی است که به عتیقهجات علاقمندند.» (ص 103) با این حال گفته میشود که در این قرن، درک صحیحی از راحتی به وجود آمد که بیش از هر چیز در ارتباط با راحتی بدن انسان بود و به افراد اجازه میداد لزوما مثل سابق، رسمی و شق و رق ننشینند. ظهور سوئیتهای دوبلکس از این منظر نیز قابل توجه است، داشتن طبقهای برای راحتی و استفاده و طبقهای برای نمایش. (ص 104)
مبلمان در نیمه اول قرن 19، در فصل هفتم کتاب بررسی شده، قرنی که «تمایل به آموختن درس اخلاق از اجسام بیجانی که مردم خود را با آنها محصور کرده بودند» (ص 131-130) از مشخصههای مهم آن بود. مبلمان میبایست «پیام مناسبی» میداشت و همین به آشفتگی و سرگردانی در میان سبکهای مختلف دامن زده بود و حتی در داخل یک خانه، هر بخش از مبلمان، پیرو سبکی بود که با بخشهای دیگر همخوانی نداشت. با این حال تمایل به زندگی و مبلمان راحت، همچنان در حال افزایش بود. زیاد شدن سفرهای برونمرزی نیز نسل جدیدی از مبلمانهای مسافرتی کمجا، سبک و متحرک را در پی داشت. نکته جالب اینجاست که برخلاف بسیاری از بخشهای زندگی که تحت تاثیر صنعتی شدن و تولید انبوه قرار گرفت، ساختن مبلمان هیچگاه عملا و حتی در خود انگلستان به عنوان مهد صنعتی شدن، صنعتی نشد و «استفاده از ماشینآلات در تولید کارهای چوبی به دلیل پرهزینه بودن همچنان مورد تردید است.» (ص 154)
نیمه دوم قرن 19 و سالهای آغازین قرن 20، بازه مورد بررسی فصل هشتم این کتاب است. به عنوان پاسخی به تکثر و آشفتگی سبکی نیمه اول قرن، در این بازه زمانی ما شاهد میل بازگشت به «سادگی» هستیم و همین تمایل، بسیاری از سبکهای پرتزئینات و پیچیده پیشین را از رونق میاندازد. البته درمقابل و خصوصا در واکنش به جامعه صنعتی شده، جریان احیاء این سبکهای قدیمی و ترمیم و نگهداری نمونههای عتیقهای قبلی نیز فعال میشود. گسترش راهآهن و سفر و به تبع آن، مسئله طراحی جذاب هتلها نیز در اینجا تاثیرگذار است. عادت لم دادن در نشستن، در این دوره دیگر کاملا رایج شده و تاثیر خود را بر طراحی مبلمان گذاشته بود. به طوری که دو نوع مبلمان کاربردی و تشریفاتی، از هم متمایز شدند. شرکتهای طراحی، روی کار آمده و مجلات دکوراسیون منتشر شدند که از اولین و مهمترین آنها میتوان به «دکوراسیون خانهها» اشاره کرد که در سال 1897 و توسط ادیت وارتون[2] و اوگدن کوکمن[3] نوشته شد. اولین طراحان دکوراسیون در همین دوره به صورت حرفهای خود را معرفی کردند. یکی از برجستهترین آنها هنرپیشهای به نام «السی دو ولف[4]» بود که با طراحیهای ساده، زنانه و کاربردی خود شهرت یافت.
نیمه اول قرن 20، موضوع فصل نهم کتاب است، دورهای که با دو جنگ جهانی بزرگ، شناخته میشود. این دوره با چندین رویکرد متمایز کلان شناخته میشود. اول، کارکردگرایی است که بیش از همیشه به مسئله عملکرد و راحتی، توجه دارد و سادگی، خودِ زیبایی تلقی میشود. از همین رو مبلمان فلزی، بخشی از اتاق مدرن میشوند. با این حال خیلی زود، این حد از بیتوجهی به معنا و زیبایی و نیز تکنیکی دیدن همه چیز زیر سوال رفته و گرایشهایی علیه آن که خواهان توجه به احساسات هستند ایجاد میشود. علاوه بر این، در دوره بین دو جنگ و تحت تاثیر تقویت احساسات ملیگرایانه، توجه به نقوش و مدلهای بومی نیز جلب میشود. کیفیت و طراحی مبلمانهای تولید انبوه شده اروپا در این دوره، متاثر از بحرانهای مالی پس از جنگ به پایینترین حد خود میرسد.
نیمه دوم قرن 20 موضوع آخرین فصل کتاب است، دورهای که بازسازیهای پس از جنگ، دغدغه اصلی دول درگیر در آن بوده است. روی کار آمدن مبلمانهای چندمنظوره در اروپا، یکی از استراتژیها برای کمک به مبله کردن سریع و ارزان خانههای جدید آوارگان جنگی بود. پلاستیک نیز در کنار فلز، به صورتی جدی وارد عرصه مبلمانسازی شد. در این دوره مجددا نبردهای سبکی آغاز میشوند و تحت تاثیر تغییرات ایجاد شده در سبک زندگی، باز مبلمان تغییر میکنند. از آن جمله میتوان به رواج موسیقی پاپ و آمدن تجهیزات صوتی به داخل خانهها اشاره کرد. همچنین تمایل به صنایع دستی و فضاهای شاعرانه و خیالانگیز پستمدرن که الزاما مثل سابق راحت و کاربردی نیستند در همین دوره قد برافراشت. شعار اصلی در اینجا آنست که «مبلمان، نیازهای مختلفی را برآورده میکند. آنها باید علاوه بر نیازهای روانی، نیازهای کاربردی را نیز رفع کنند» (ص 234) این بحث پایانی کتاب، ارجائی به همان جملات آغازین آنست که «مبلمان به همان اندازه که نیازهای روزمره را برآورده میکند؛ برای پرداختن به مسائل فانتزی نیز به کار میرود.» (ص 11)
آنچه این کتاب را برای مطالعات فضای خانگی ارزشمند میسازد طرح مسئله جدیایست که درخصوص مبلمان به عنوان مهمترین بخش «فضاهای نیمهثابت» در ادبیات نظری ادوارد هال، انسانشناس آمریکایی حوزه فضا مطرح میکند. کتاب را باید صرفا روایتی توصیفی از مبلمان دانست با این حال سرنخهایی برای تحلیل نیز در اختیار علاقمندان قرار میدهد. به عنوان مثال، در مواردی، اشاراتی به تاثیرات رقص باله، ورود آینه به خانه، اعتقادات مذهبی، مدل نشستن و خوابیدن، جنگ، جنسیت و… بر تغییرات مبلمان و طراحی آنها دارد. مهمترین جمعبندی از این کتاب، آنست که مبلمان سبقهای عموما اشرافی و شاهانه داشته ولی به مرور زمان وارد روند دموکراتیزه شدن گشته و امکان استفاده عموم از آن فراهم شده است. به موازات این جریان، جریان دیگری که درصدد حفظ تمایز (به ادبیات بوردیو) در حوزه اجتماعی است به دنبال ایجاد ورژنهای تزئین شده و خاصتری از همان مبلمان قبلی رفته و دستاندرکار خلق مبلمان جدیدی میگردد که در اینجا به نمونههایی چون بوفه و آینه اشاره شد.
به هر روی، فایده اصلی این کتاب را باید بیش از پاسخهایی که به پرسشهای مخاطب میدهد باید در پرسشهایی دانست که ایجاد میکند. به عنوان مثال، پس از خواندن آن با این پرسشها میتوان مواجه شد:
تعریف مبلمان در یک رویکرد میانفرهنگی چیست؟ به عبارت دیگر آیا کرسی، پشتی و بسیاری از عناصر نیمهثابت فضاهای غیرغربی را میتوان ذیل فضای مفهومی این واژه گنجاند؟ فضاهای دیواریای چون پیشبخاری و… را چه طور؟
با توجه به پیشینه توکار بودن مبلمان و تعلق داشتنش به معماری، آیا میتوان گفت مبلمان لزوما بخشی از فضای نیمهثابت است؟
چرا برخی اقوام از مبلمان، بیشتر یا کمتر استفاده میکنند؟ آیا این به طبیعت پیرامونی آنها ارتباط دارد؟ (مثلا نمور بودن زمین در مورد استفاده از صندلی و تخت یا در دسترس بودن منابع چوبی برای تهیه مبلمانها)
علت شیوههای مختلف استفاده هر قوم از مبلمان و تفاوتهای آن با دیگران در چیست؟ مثلا چرا یونانیهای باستان، وسایل مورد نیازشان را بیشتر به دیوار میآویختند تا روی میز قرارشان دهند؟
تاریخ تحول مبلمان در فرهنگ ایرانی و فرهنگهای اقوام ما چگونه بوده است؟ و ورود، خروج یا ترکیب مبلمانهایی از حوزههای مختلف فرهنگی با هم حاوی چه پیامهایی درخصوص ارتباط آن اقوام با یکدیگر است؟
اگر به صورت تاریخی، ارتباط معناداری بین کوچنشینی و داشتن مبلمان کم وجود داشته این جریان فرهنگی غالب در امروز ایران که افراد گذشته از اجارهنشین بودن یا نبودنشان، مبلمان قابل توجهی دارند را چهطور میتوان تحلیل کرد؟ و حتی عدم تناسب بین مساحت خانه و حجم مبلمان ساکنان را؟
چه موانع فرهنگیای سد راه گسترش خانههای اجارهای و یا فروشی مبله در کشور است؟
آیا افراد به هنگام چیدن مبلمان در خانه خود، اطلاعی از تمایزات سبکی مختلف دارند؟ به چه شیوهای و با چه منطقی این کار را انجام میدهند؟
کارکردهای اصلی مبلمان در زندگی امروز چیست و آیا باعث راحتی ساکنان است؟
آیا در خانههای مملو از مبلمان امروزی، میتوان از مفهوم «خشونت مبلمانی» علیه کودکان استفاده کرد؟ (منظور، محدودیتهایی است که مبلمان در تحرک و فعالیت کودکان ایجاد کرده یا آسیبهایی که به آنها میزنند.)
از چه زمانی و چرا استفاده از مبلمان مدرن در زندگیهای خانگی ایرانی مهم میشود؟
[1] Edward Lucie Smith
[2] Edith Wharton
[3] Ogden Cookman
[4] Elsie de Wolfe