صبح حدود ساعت 2 از کرج راه می افتادیم که آفتاب نزده برسیم پشت در پاسگاه و صف بایستیم برای گرفتن پروانه صید. من از ترس انکه نکند مرا نبرند اصلا نمی خوابیدم. آن روزها هنوز مدرسه نمی رفتم. از وقتی گیاهخوار شدم و دست به قلاب و تفنگ نبردم دیگر لار هم کمتر می […]
لار، اردیبهشت 1387
