دسته‌ها
سفرنامه

لار، اردیبهشت 1387

صبح حدود ساعت 2 از کرج راه می افتادیم که آفتاب نزده برسیم پشت در پاسگاه و صف بایستیم برای گرفتن پروانه صید. من از ترس انکه نکند مرا نبرند اصلا نمی خوابیدم. آن روزها هنوز مدرسه نمی رفتم. از وقتی گیاه‌خوار شدم و دست به قلاب و تفنگ نبردم دیگر لار هم کمتر می […]

دسته‌ها
سفرنامه

الموت، خرداد 1387

از کدام الموت باید بگوییم؟ الموتی که مقصد گاه و بیگاه سفرهای خانوادگی و دوستانه‌مان بوده است؟ الموتی که حشاشیون و حسن صباحش، موضوع بحث کلاسی و کنفرانسمان بوده‌اند؟ الموتی که یکی از روستاهایش، میدان اولین پژوهش دونفره‌مان بوده است در زمان دانشجویی؟ جایی که در آن عاشق شدیم؟ الموتی که هر وقت از زمین […]

دسته‌ها
سفرنامه

تویسرکان، تابستان 1387

اینکه از شهر زادگاه والدینت عکس فتوژنیک نداشته باشی عیب نیست. در عوض، همه خوراکی‌های خوشمزه‌اش را می‌شناسی! و حتی می‌دانی از کجا می‌توان خوشمزه‌ترین کلوچه خانگی را گرفت یا برگ زردآلوی آفتابی ترش‌مزه داگلشیر را. خیلی از مغازه‌داران، دوستان دوران کودکی پدر و مادرت هستند. گرچه والدینت، از دهه 40 بار سفر بسته‌اند و […]

دسته‌ها
سفرنامه

کنگاور، تابستان 1387

کنگاور از بس همیشه سر راهمان بوده که هیچ وقت مشخصا مقصد سفرهایمان نشده است. همیشه بوده و نبوده و این موقعیت جالبی نیست، در حق شهری که یکی از مهم‌ترین و قدیمی‌ترین معابد باستانی ایران را در خود جای داده است: معبد آناهیتا. سفر با خانواده‌ها ویژگی‌های خاص خود را دارد. از یک سو، […]

دسته‌ها
سفرنامه

تبریز، اسفند 1386

سر شب بود که خبر شدیم برای یکی از اقوام در تبریز، حادثه ای پیش آمده است. شبانه خودمان را به عوارضی رساندیم و با یک اتوبوس بین‌راهی عازم تبریز شدیم. صبح رسیده بودیم. آن بزرگوار، تا بار و بنه برگشت ببندد و راه بیفتیم، طول می‌کشید. این شد که ما ماندیم و دو روز […]

دسته‌ها
سفرنامه

اصفهان، دی 1386

از اول بی‌پروا می‌زدیم به دل جاده. وقتی می‌گویم بی‌پروا یعنی بی‌پروا! نه ببینی توی جیبت چه‌قدر پول است، نه تصمیم بگیری مقصد و مسیرت کجاست، نه اینکه کی می‌روی و کی می‌آیی، و از همه بدتر: هواشناسی را هم چک نکنی! کاملا پیش‌بینی‌نشده، مثل خود زندگی. این اولین سفر دونفره حامیژه بود، درست چهار […]