خانم جو کرافت، مقالهای با عنوان «عمری با حسرت، پشت در اتاق خواب: فضای نوجوانی و ساختهای هویتهای خصوصی» دارد. او در این مقاله، ارتباط بین نوجوانی و فضای خانگی را در ابعاد مختلفش مورد بررسی قرار داده و مسائل جالب توجهی را مطرح میکند. اولین ویژگیای که این مقاله درباره اتاق نوجوان به آن اشاره میکند ضرورت «محرمانه» نگه داشتن است، به صورتی که از دیگران خواسته میشود فاصله خود را از آن حفظ کنند. کرافت در اینباره مینویسد:
«من با این فرض منطقی شروع میکنم که موقعیت تغییریافته بدن نوجوان به طریقی باعث تغییر مناسبات او با فضای خانگی میشود. ما نوجوانی را با اشتیاق محرمانگی در ارتباط میدانیم و اگر یک معنای نوجوانی از فضا وجود داشته باشد به نظر میرسد تا حد زیادی مقید به «موضوع محرمانه» است. در حالت ایدهآل، فضای محرمانهای که نوجوان برای اقامت، جستجو میکند مجهز به مکانهای پوشیده است، مانند درهایی که میتوانند قفل شوند، آینههایی که راز میتواند در آن دیده شود، جایی که بدن بتواند به شیوهای رازآمیز و به دقت بررسی شود. این مکان میتواند خواه اتاق خواب، حمام، جارختی، یک صندوق یا تکهای از یک نوشته باشد، جایی که به هر حال بتواند از مرزهای شکننده بدن نوجوان حفاظت کند.»
او تاکید میکند که در این بحث، بیش از فضای واقعی، بر فضای مطلوب نوجوانان تکیه دارد: «البته همه نوجوانان «اتاقی از آن خودشان ندارند» و نوجوانی به هیچ وجه خودش یک مفهوم جهانی و یک دستهبندی غیرتاریخی نیست. به عبارت دیگر، مفهومی که من در این جا مورد بحث قرار میدهم مربوط به نوعی از فضای مطلوب برای نوجوانان است، یک اتاق مطلوب نوجوانی. من بیش از مالکیت واقعی نوجوانان بر فضاهای خوابشان، به اشتیاق آنها نسبت به فضای خصوصی علاقمندم و تمام متون ادبیای که قصد دارم در این فصل بر آنها متمرکز شوم نیز به همین شکل است. به شیوههای مختلفی قصد دارم این میل نوجوان به یافتن مکانی «مناسب» با احساساتش را دنبال کنم. به عنوان مثال، در دو کتابی که اول نام بردم یعنی «خاطرات سری آدرین مول ۱۳¾ ساله» نوشته سو تانسند (۱۹۸۲) و «نامههای راشل» نوشته مارتین آمیس (۱۹۷۳)، اتاقهای خوابِ راویها، صراحتا به عنوان اجزاء اصلی هویتهای نوجوانی ایشان بازنمایی شدهاند. در مثال سومم «در جوانی، لذت است»، نوشته دنتون ولچ (۱۹۵۰) که یک رمان خودشرححالنگارانه است نیز ما شاهد یک تفسیر بسیار پیچیده از فضای نوجوانی هستیم، جایی که بازیگر اصلی، هر چه بیشتر و بیشتر، فضاهای درونی محصور را جستجو میکند- قفسه لباس و حتی کشوها- تا طبیعت نفسانی دوگانه خودش را بیان کند. در بخش پایانی مقاله، من دو متن دیگر از جمله «دوقلوهای ساکت»[۱] نوشته مارجوری والاس[۲] و نیز «استخوانهای دوستداشتنی»[۳] نوشته آلیس سبالد[۴] را بررسی میکنم که این میل نوجوانی را به ویژه در اشکال نگرانکنندهاش نشان میدهد. به طور بسیار قابل توجهی، همه این متون نشان میدهند که چه طور، نوجوانی به یک احساس اختلالی وابسته است که ارتباط بین ذهن و بدن و بین درون و بیرون را در مرز بحرانی قرار میدهد.»
از آن جایی که روانکاوی از مهمترین حوزههای مورد علاقه کرافت است مواجهه با ارجاعات متعددی به این حوزه از دانش، در مقاله او عجیب نخواهد بود. کرافت با استناد به کتاب «پسر دیوانه؛ یادآوری نوجوانی، معالجهها و رویاها»[۵]، نوشته ژانت سایرس [۶]روانکاو، مثالی را درباره خودآگاهی مختلشده نوجوانی چنین مطرح میکند: «یک دوست نویسنده در ۶۰ سالگیش به من گفت از وقتی که ۱۳ سالش بود شروع کنیم و بحث را از دوران نوجوانیش ادامه دهیم، زمانی که او آگاهی ترسناکی را درباره بدن خودش پیدا میکرد و سریع به نزدیکترین اتاق فرار میکرد ولی بدنش هنوز با او بود. او درنهایت خودش را مییافت ولی سعی میکرد از آن فرار کند. به همین دلیل هنگام ترک خانه به مقصد کالج ناراحت بود.»
کرافت در توضیح این مثال مینویسد: «این پسر با یک احساس بیگانگی نسبت به بدن خودش دستپاچه شده و به وضوح هیچ جایی نیست که او احساس در خانه بودن کند- نه حتی وقتی که درون پوست خودش است و نه داخل دیوارهای خانه خانوادگیش. در اینجا، انگیزه «فرار از خود» در شرایطی که درون و بیرون و بدن و اتاق، مخدوش شده، صراحتا بیان میشود. روانکاو دیگری به نام موسس لوفر[۷]، مثال تلختری را درباره بحران بدنی نوجوان، در مقالهای با عنوان «تمایلات جنسی نوجوان؛ یک پیوستار ذهنی- بدنی» توضیح میدهد. او به سوابق یک نوجوان دارای پارانوئیا با استناد میکند که احساس میکرد «بدنش هم آزاردهنده و هم دوستش است.» او همچنین توصیف میکند که چگونه یک نوجوان دیگر حس میکرد «بدنش مرده یا مال خودش نیست.» برای لوفور، احساس نوجوانی عمیقا مخدوش شده است، شکافی ایجاد شده بین ذهن و بدن و به نظر میرسد که هیچ مکانی از این حس مخدوش شدگی، در امان نمانده باشد: «قبل از بلوغ، آنها میتوانستند این عقیده را حفظ کنند که قادر مطلق بدنشان هستند که فاقد موجودیت جنسی است. بلوغ جنسیِ فیزیکی، ناگهان این وهم را شکست و آنها را با واقعیت این که بدنهایشان، همزمان، نامساعد و خطرناک هستند مواجه ساخت.»
بنابر آنچه در اینجا مطرح شد میتوان میل به خلوت و فضاهای پوشیده را یکی از مهمترین نیازها و تقاضاهای فضایی نوجوانان در دوره بلوغ دانست چرا که بدن آنها در حال تغییری مداوم و سریع است و متناسب با آن، ذهن نیز نیازمند خلوتی برای فهم این تغییرات و پذیرفتن آنهاست، اتفاقی که طبیعتا در جمع، به سهولت خلوت قابل وقوع نیست. نوجوان از آنجایی که حتی درون خودش، احساس راحتی و آرامش نمیکند نیازمند فضایی است که به صورتی اغراقشده، این آرامش از دست رفته را به او بازگردانده و حافظ تمامیتش باشد. از این رو جو کرافت، با واکاوی برخی بازنماییهای متون مهم ادبی در فرهنگ قرن ۲۰ اروپا به ما نشان میدهد که تغییر مناسبات نوجوان و فضای خانوادگی، چرا و چگونه به وقوع میپیوندد و توجه به آن، چه اهمیتی دارد.
بنابراین، اولین ویژگیای که جو کرافت در مقاله «عمری با حسرت، پشت در اتاق خواب: فضای نوجوانی و ساختهای هویتهای خصوصی» برای اتاق نوجوان، نام میبرد «محرمانگی» است که پیشتر بررسی شد. دومین بحث او درباره ارتباط نوجوان و اتاقش، مفهوم «بازی» است. کرافت معتقد است ویژگی در آستانه یا مرزی بودن دوره نوجوانی، در بسیاری از حوزههای دیگر مرتبط با آن نیز نمودار میشود که از آن جمله میتوان به بحث ارتباط نوجوان با بدنش، با خانواده و حتی با فضا اشاره کرد. او توضیح میدهد که نسبت نوجوانی با ارزشها و جریانات عادی زندگی خانوادگی روزمره، نسبتی دوگانه است که هم افراد، درگیر آن هستند و هم نوعی از بیگانگی را در ارتباط با آن تجربه میکنند. این حالتی است که در موقعیت قرارگیری اتاقهای نوجوان در خانه نیز به چشم میخورد، جایی که به لحاظ جنسی نیز در منطقهای مرزی قرار دارد، در مرز بین احساس راحتی اتاق خواب یک کودک و نیز شنیدن مکالمات جنسی پدر و مادر از اتاق خواب اصلی خانه.
کرافت در همین زمینه و به نقل از سو تانسند و رمان معروفش با نام «خاطرات سری آدرین مول ۱۳¾ ساله» مثالی خندهدار را از تلاش ناموفق آدرین مول[۸] برای پنهان کردن «بلاهت» کاغذ دیواری اتاقش مطرح میکند:
«من تصمیم گرفتهام اتاقم را به رنگ مشکی، رنگآمیزی کنم. این رنگی است که من دوست دارم. من بیشتر از یک دقیقه نمیتوانم با یک کاغذدیواری ابلهانه زندگی کنم. برای سن من قطعا شرمآور است که چشمانم را به روی شخصیتهای سرزمین اسباببازی باز کنم که تمام دیوارها را پوشاندهاند. پدرم میگوید از هر رنگی که دوست داشته باشم میتوانم استفاده کنم، به شرطی که رنگ را خودم بخرم و خودم رنگآمیزی را انجام دهم. من تصمیم گرفتهام که یک شاعر شوم… الان دو کت مشکی پوشیدهام! بلاهت هنوز تمام نشده است. علامتهای پنجه دست مشکی رنگی روی زمین و پلهها زدهام… اتاق، تاریک و گرفته شده است. پدر هیچ کمکی بهم نکرد. همه چیز سیاه است.»
کرافت در توضیح این مثال میگوید: «تغییر دکوراسیون مصرانه آدرین به آن شکل خندهدار، این معنای تحتالفظی را میدهد که چه طور نوجوان تلاش میکند خودش را در مقابله با الگوهای کودکی بسازد. نویسنده البته تاکید میکند که دکوراسیون پوچانگارانه مول، بینتیجه است چرا که این بیان عمیق او که «یک لحظه هم نمیتواند زندگی کند در اتاقی با کاغذ دیواری ابلهانه»، گویای آنست که چه طور حرکات خودآگاهانه نوجوان، هنوز به ناچار، اثراتی از تعیین هویت خوشبینانه قبلیش را دارد. آدرین مول، توانست احساسات احمقانه سرزمین اسباببازی[۹] را ناپدید کرده و رنگ مشکی را برای دگردیسی اتاقش به عنوان یک نسخه مغایر با فضای خانگی انتخاب کند. احتمالا علاقمندی مول به هویت شاعری نیز باید تحت تاثیر مرزهای آشفته و شلوغش باشد و دگردیسی اتاقش هم هرج و مرج خانگی و جسمانی او را برجسته میکند.»
کرافت از این بحث، نتیجه میگیرد که تلاش آدرین برای طرد چیزهای بچگانه، گویای آنست که «اتاق خوابش دیگر نمیتواند یک اتاق بازی باشد. به عبارت دیگر، به نظر نمیرسد که بازی کردن، بخشی معمولی از یک فضای نوجوانی باشد.» او در ادامه میگوید که گفتمانهای کودکی رایج در غرب، داشتن فضای بازی در خانه را نشانه توجه به کودکان میدانند و آنها آشکارا انتظار دارند که بچهها بازی کنند. کرافت درنهایت این سوال مهم را طرح میکند که «آیا چیزی به عنوان بازی نوجوانی هم وجود دارد؟» و با تاکید میگوید: «من میخواهم بگویم بازی کردن به سادگی از فضای نوجوانی ناپدید نمیشود بلکه فقط شکلش تغییر میکند. بازیها به اتاق خواب، به دفتر خاطرات یا به درون سر نوجوان منتقل میشوند. به نظر میرسد که بازی نوجوان باید چرخشی به درون داشته دارد و از آن مناظر فانتزی بازیها و داستانهای کودکی فاصله بگیرد. نوجوانی آن طور که من بحث میکنم با یک جابهجایی و یک رابطه دوگانه با موضوعی به نام بدن خود شناخته شود.»
بحثی که کرافت درباره بازی و نوجوانی مطرح میکند، تعریف کودکانه از بازی را تغییر داده و آن را به مقولهای ذهنیتر تبدیل میکند؛ بازی در فضاهایی متفاوت و شاید انتزاعیتر و همچنین با محوریت خود و بدن خود، بدنی که پیشتر و به نقل از تجربیات روانکاوانه، گفته شد که برای نوجوانان و در دوره بلوغ، به صورتهای متفاوت و گاه عجیبی تجربه میشود: به عنوان بخشی «مرده»، «جدا از خود»، «نامناسب و خطرناک»، «آزاردهنده و دوستداشتنی» و…
کرافت در توضیح بیشتر مفهوم بازی نوجوانی به کارهای دونالد وینیکات[۱۰]، روانکاو انگلیسی و نویسنده کتاب «بازی و واقعیت» استناد میکند. وینیکات، نماینده یکی از مکاتب روانکاوی معروف پس از فروید است که با عنوان «ارتباط ابژهای» شناخته میشوند. «از نظر وینیکات مادر نقش مهمی در آشنا کردن کودک با دنیا و پیش بینی همدلانه نیازهای او دارد. او که به عنوان یک متخصص کودکان آموزش دید، تمامی کوشش خود را بر تجزیه و تحلیل رابطه کودک و مادر معطوف کرد و کمتر اشاره ای به نقش پدر در آثارش می بینیم… چارچوب مفهومی که وینیکات از رابطه مادر و کودک به دست میدهد، منجر به ارائه شیوه درمانی میشود که به طور بنیادی با رویکرد کلاسیک متفاوت است. او بر این باور است که درمانگر باید محیط مناسبی را که بیمار در زمان کودکی از آن محروم بوده برای وی فراهم کند و تنها پس از آن است که خود واقعی که در مراحل ابتدایی تکاملی منجمد شده مجال از سرگیری شکوفایی خود را مییابد.» (فیروزآبادی، ۱۳۹۱) کرافت توضیح میدهد که دلیل استناد او به وینیکات آنست که کارهایش کاملا با ایده مکان گره خوردهاند. در معرفی بیشتر این روانکاو میتوان به مفهوم «ابژه انتقالی»[۱۱] اشاره کرد که منظور از آن، چیزهایی هستند که در روند جدایی کودک از مادر و رسیدن او به استقلال، نقش وکیل و نماینده مادر را در آرامشدهی به فرد ایفا میکنند. «این ابژه انتقالی میتواند یک عروسک، پتویی کهنه و یا بالشی رنگ و رو رفته باشد. وینیکات همچنین به مفهوم پدیده های انتقالی[۱۲] اشاره میکند که شامل اشیاء، بوها، رنگها و صداهایی هستند که شامل عناصری واقعی و عینی و در عین حال اجزایی از دنیای ذهنی خود کودک هستند. هنر، تجارب مذهبی و روند خلاقیت در انسان میتواند ریشه در چنین فضایی داشته باشد.» (همان) اما تمرکز کرافت در مقالهاش بیش از هر چیز بر روی بخشهایی از کتاب «بازی و واقعیت» این روانکاو معروف است، خصوصا فصلی از این کتاب که «مکان تجربه فرهنگی» را مورد بررسی قرار داده و سعی دارد به سوال «بازی کجاست؟» پاسخ دهد. کرافت با استناد به وینیکات میگوید: «او به شکلی مهم و تا حدی به این سوال خودش از طریق قرار دادن بازی در «مرز»، پاسخ میدهد. به طور یقین، بازی در یک وضعیت بینابینی قرار دارد چرا که به گفته خود او: بازی درواقع نه یک مسئله روحی درونی و نه یک موضوع واقعی بیرونی است.
… پس اگر بازی نه در درون است و نه در بیرون، پس کجاست؟ جواب وینکات، ایده «فضای بالقوه» اوست:
تجربه فرهنگی، در فضای بالقوه بین افراد و محیط مستقر میشود. به طوری مشابه، این را درباره بازی نیز میتوان گفت. تجربه فرهنگی، با زندگی خلاقی شروع میشود که ابتدا در بازی بیان میگردد.
بنابراین نقشهای که وینیکات برای این زمینه مرزی «تجربه فرهنگی» طراحی کرد رابطهای بین بازی و مفهوم استعداد پنهانی فرض میکند.» کرافت، با چرخشی سریع از روانکاوی به فلسفه، این «فضای بالقوه» آرمانی وینیکات را با زمینه بازی خیالبافانهای که باشلار در کتاب «بوطیقای فضا» مطرح کرده یکسان میداند، آنجا که میگوید:
خانه، پناهگاه رویاپردازی است. خانه از رویاپرداز محافظت میکند، خانه به شخص اجازه میدهد که در صلح رویاپردازی کند. فکر و تجربه تنها چیزهایی نیستند که ارزشهای انسانی را میسازند بلکه ارزشهای مرتبط با رویاپردازی، انسانیت را در عمق خودش نشان میدهند. رویاپردازی حتی شاخص شجاعت است، ویژگیای خود ارزشگذارانه. بنابراین مکانهایی که ما در آنها رویاپردازی را تجربه کردهایم خودشان را در یک خیال جدید، بازسازی میکنند و به همین دلیل، خاطرات قبلی ما از مکانهای سکونتیمان از طریق خیالهایی دوباره برجسته میشوند و این فضاهای مسکونی گذشته، در ما برای تمام زمان باقی میمانند. (رج: باشلار، ۱۳۹۱: ۴۶) غرض کرافت از طرح تودرتوی این مباحث و نقلقولهای پیچیده آنست که درنهایت بیان کند خیالبافی، فضای بازی را برای نوجوان مهیا میسازد. او میگوید: «در مقابلِ فضای بالقوه وینیکات، آن چه باشلار توصیف میکند بیشتر یک ساختار روحی آرمانی به نظر میرسد.»
کرافت در پایان این بخش، از تعبیر «درون- بیرون ترسآور» هنری میکاکس[۱۳]، شاعر فرانسوی مورد توجه باشلار (رج: باشلار، ۱۳۹۱: ۲۶۵)، برای توضیح بهترِ دوگانگی فضای نوجوان و نسبت آن با خودش و بدنش استفاده کرده و میگوید: «اتاقهای خواب نوجوان، مکانهایی هستند که تعدادی از مرزها در آن بر هم منطبق هستند و ساکنانشان با امکانات بینابینی بسیاری مواجهند. بنابراین، جای تعجب نیست که ما گاهی آنها را مکانهایی اغتشاشآور و مغشوش میبینیم.»
بنابراین نوجوانی، موقعیتی مرزی است که به لحاظ جسمی، روانی و هویتی، فرد را بین دو دنیای کودکی به جوانی قرار میدهد. این ویژگی مرزی بودن، در بسیاری از فعالیتهای دیگر فرد نوجوان نیز بازتولید میشود که یکی از آنها مفهوم بازی است. اتاق نوجوان نیز همنوا با این دگرگونیها، دسنخوش دگردیسیهایی میشود که قابل توجه و تحلیل از این منظر هستند. به عبارت دیگر، آشفتگی درونی نوجوان، در فضای بیرونی او نیز تولید میشود و اتاق نوجوان، دریچه خوبی برای بررسی درون اوست.
خانم جو کرافت در تحلیل اتاق نوجوان به عنوان یکی از بخشهای فضای خانگی که به خوبی ویژگیهای فرهنگی دوره بلوغ را منعکس میکند از ویژگیهای مختلفی نام میبرد. از جمله اینکه اتاق خواب نوجوان، نماد بارز اشتیاق او به «محرمانگی» و فضاهای پوشیده به منظور کشف و فهم بدن خود است. همچنین مفهوم «بازی» در اتاق نوجوان، از مقولهای جسمانی و بیرونی به مقولهای ذهنی، انتزاعی و درونی تغییر مییابد و خود هویت، موضوع اصلی بازیهای او میشود. سومین ویژگی مورد اشاره او درباره این فضا، تغییر معنایی اساسی آن نسبت به اتاق دوران کودکی و تبدیل شدنش به حصار یا غلافی امن برای کنارهگیریهای خودخواسته نوجوان از قواعد و ریتم معمول زندگی خانوادگیش است. او در اینباره میگوید:
“واقعا ما تصور میکنیم چه اتفاقی در اتاقهای خواب نوجوان میافتد؟ اتاقهای خواب بچهها بیشتر گیجکننده یا ترکیبی از فعالیتهای بازی و خواب در کنار هم به نظر میرسند. به طور معمول، یک اتاق آرمانی برای یک کودک- با جنسیتی که به واسطه رنگها تداعی میشود، اسباببازیهای ملایم و تصاویری خاطرهانگیز از کتابهای کودکانه- تصاویر آرزوهای والدین را برای ساکنان آن در بردارد که انتظار میرود شیرین، آرام و خوابآلود باشند. این انگیزه کنترل داشتن بر قلمرو خواب (ناحیهای که بچهها اغلب در آن برای رسیدن به مرحله ناهشیاری آماده میشوند) به طوری قوی در توصیف «باری» از خانم دارلینگ با عنوان «منظم کردن ذهن بچههایش» زمانی که آنها خواب هستند قید شده است:
«خانم دارلینگ زمانی که داشت ذهن کودکانش را منظم میکرد ابتدا به پیتر گوش میداد. این رسم شبانه هر مادر خوبی است که پس از خوابیدن فرزندش، ذهن او را بازرسی کند و چیزها را به صورت مرتب برای صبح فردا در جای مخصوصشان قرار دهد، چیزهایی که در طول روز سرگردان هستند… وقتی صبح شما بیدار میشوید احساسات بیهودگی و شرارتی که با شما به رختخواب آمده بودند مرتب شده و در کف ذهن شما جای گرفتهاند و در بالای آن به به صورتی زیبا و آشکار، افکار زیباتر شما گسترده شده و شما آماده پذیرش آنها هستید.»
نظارتی که بر روی فضای خانگی کودک توسط والدین اعمال میشود، میتواند به این معنا باشد که اتاق خواب دقیقا نقطه مقابل بازی است، جایی که وقتی فرمان رفتن به آن به شما داده میشود به معنای ممنوعیت بازی است. موریس سنداک در اثر خود با عنوان «جایی که وحشیها هستند» به وضوح از کارکرد نمادین اتاق خواب تحت عنوان «نماد فضاییِ مجازات یا تبعید» صحبت میکند. در داستان سنداک، مکس به خاطر شیطنتی که میکند بدون هیچ شامی به اتاقش فرستاده میشود. راوی این تصویر کتاب، در میان نویسندگان مجموعه کتابهای ادبیات کودک، فرد مشهوری است. او ایده اتاق خواب را نه تنها به عنوان مکان راحتی بلکه همچنین به عنوان مکان دگردیسیِ تخیلی طرح میکند: «همان شب در اتاق مکس، یک جنگل، رشد کرد و رشد کرد و رشد کرد تا سقف اتاق را از درخت انگور پوشاند و دیوارها جهان پیرامونش شدند.» اساسا چنین دگردیسیهایی نیازمند فضای خانگی راحتی برای بچه هستند. بعد از ماجراهای اتاق خوابش، مکس به ناحیه خانگی گستردهتر برمیگردد، «جایی که شام منتظر اوست و هنوز گرم است.»
در هر حال، اتاقهای خواب نوجوانی، چندان راحت با این بازگشت به نظم متعارفِ خانگی ارتباط ندارند. در عوض، به نظر میرسد که دارای کشمکشهای عجیب و غریبی با زندگی خانوادگی باشند. آنها مکانی برای تبعید نبوده بلکه مکان محرومیتهای خودسرانهاند، یا شاید حتی مخفیگاه. به عبارت دیگر، اتاقهای خواب نوجوانی، به عنوان مناطق نسبتا حفاظتشده در برابر قواعد بزرگسالان، همچنین اعلامیههای تمایز، هویتهای تشخصیافتهِ در تعارض با گفتمان همبستگی خانواده هستهای مشخص میشوند. به هر حال، کلیشههایی که در تجهیزات فرعی یک اتاق خواب نوجوانی دیده میشود شامل پوستر، موسیقی بلند و لباسهای کثیف است که عموما نشانههایی از بیان خود تلقی میشوند. علیرغم این موضوع و یا شاید به دلیل پیوندهای آن، با تردید و تجربیات عصبی، میتوان این طور استدلال کرد که اتاقهای خواب نوجوانی میتوانند مکانهایی برای کاوش و خلاقیت و جایی باشند که هویت، خودش موضوعی برای یک بازی است.”
باید در نظر داشت که مثال کرافت درباره مفهوم فرستادن کودک به اتاق خود به عنوان تیپی از «تبعید»، طبیعتا یک مسئله فرهنگی است و الزاما در همه بافتها این چنین درک و تفسیر نمیشود. با این حال، طرد (exclusion) یک مفهوم جدی است و در گروههای جماعتی کوچک بسیار معنادار. این مفهوم از طرد را میتوان در سطحی دیگر و در درون حوزه خانواده نیز مطرح کرد که بحث کرافت بیشتر به آن اشاره دارد و فرستادن کودک به اتاقش به عنوان یک تبعید، بخشی از فرآیند طرد شدن از جمع و وانهادنش در تنهایی به منظور مجازات اوست. کرافت در این بحث نشان میدهد که چون با جمع بودن (در اینجا جمع خانوادگی) در این دوره ارزش خود را تاحدودی از دست میدهد بنابراین تنهایی نیز مفهوم دیگری مییابد. این دگردیسی در حوزه روانی و اجتماعی، خود را در حوزه فضایی نیز با تغییر موقعیت و مفهوم اتاق خواب و عکسالعمل افراد نسبت به آن نشان میدهد.
نوجوانی، دوران سرکشی و ساخت هویتهای شخصی در افراد است، دورانی که فرد میبایست استقلال را به عنوان یک لازمه بقا در زندگی اجتماعی، به صورتی جدی تمرین کرده و خودش را ورای همه قواعد و شکلهای روانی و اجتماعی اطراف، آن طور که دوست دارد و میپسندد، بسازد. این، کاری گاه عمیقا انقلابی است و نظم، ارزشها و ساختار حاکم بر خانه را به چالش میطلبد و حتی میتواند باعث بروز تنشهایی بین نوجوان و والدینش یا سایر اعضای خانواده شود. کرافت میگوید در چنین وضعیتی، اتاق شخصی نوجوان، کارکردی مهم پیدا میکند و درواقع، پیلهایست که به او اجازه میدهد در داخل حریم خانه و تاحدودی تحت حمایت و نظارت این ساختار بتواند دگردیسی لازمه سنش را انجام داده و گذار بلوغ را طی کند. از این جهت، جایگاهی ویژه دارد. فضایی که فقدان یا مناسب نبودن آن میتواند فرد را به خارج از خانه جذب کرده و با تهدیدهای جدیتری مواجه سازد.
به راستی پرسش مهمی است که در تجربیات خانههای قدیم که تملک فرزندان بر فضاهای خانگی، مانند امروز آن، الگوی رایج نبوده تجربه نوجوانی چهطور گذرانده میشده است؟ البته خود کرافت در ابتدای بحثش تاکید میکند که حتی درک ما از نوجوانی، مقولهای فرهنگی و بنابراین وابسته به زمان و مکان است. به عبارت دیگر احتمالا این تغییر معنای نوجوانی بوده که باعث تغییر تقسیم فضا و نحوه مالکیت و مدیریت آن شده است. روی هم رفته، این بحثی است که مطالعات تاریخی انسانشناسانه دقیقی در حوزه فضای خانگی را میطلبد.
بلوغ و ورود از دوره کودکی به نوجوانی، ظاهرا تجربه بازی را از اتاق فرد حذف میکند ولی خانم جو کرافت معتقد است این، تصوری اشتباه است و در این دوران، تنها شکل و ماهیت بازی تغییر میکند. بنابراین، اتاق نوجوان، کماکان فضای بازی اوست اما بازی اصلی در اینجا «هویت» است که با ماجراجوییهایی از سوی او همراه میشود. به عبارت دیگر، با بزرگ شدن فرد، اسباببازیهای او نیز بزرگ شده و از جنس دیگری میگردند. نوجوان از هر آنچه پیرامونش هست برای بازی هویت استفاده میکند و این بیش از هر چیز شامل اتاقش و کلیه لوازم آن میشود. به همین دلیل کرافت، با یک زبان استعاری، کل اتاق نوجوان را به رختکن و اتاق آرایش[۱۴] تعبیر کرده و میگوید همان طور که افراد در این اتاق، لباس و ظاهر مناسب را انتخاب کرده و خود را میآرایند، اتاق نوجوان در کلیت خودش به مثابه یک رختکن بزرگ است که همه اشیاء در آن به ابزارها و لباسهایی برای بیان هویت او تبدیل میشوند. کرافت در بخشی از مقاله خود با عنوان «عمری با حسرت، پشت در اتاق خواب: فضای نوجوانی و ساختهای هویتهای خصوصی» میگوید:
“مارتین آمیس[۱۵] در رمانی که در سال ۱۹۷۳ و با عنوان «نامههای راشل» برای نوجوانان نوشت نمونههایی از این انگیزه بازی با هویت را نشان داده است. شخصیت اصلی این رمان، نوجوانی به نام چارلز هاگوی است که نویسنده، ارتباطی خودآگاهانه و شفاف بین احساسات او و اتاق خوابش ترسیم میکند… چارلز هاگوی نه تنها به اتاقش به عنوان بازتابی از حالت احساسیش نگاه میکند بلکه به طوری اجتماعی، بیشتر از آن به عنوان مجموعهای از مراحل یا معانی که ورژن خاصی از خودش را میسازند و رواج میدهند استفاده میکند. برای مثال، هنگامی که او جهت ملاقات با دوست دختر جدیدش آماده میشود اشیاء موجود در اتاق را به شیوهای سازماندهی میکند که ورژن مطلوبی از خودش را انعکاس دهد:
«همچنان که لباس میپوشیدم درباره مرتب کردن اتاق هم فکر میکردم. نمیتوانستم خیلی بیدقت باشم چون با گلوریا قرار داشتم. بعد از مدت زیادی من توانسته بودم او را به دست بیاورم. پس همه چیز ناچارا باید خوب میبود. دفترچهها و پوشهها را جمعوجور کردم و منتظر ماندم. چون نظرش را درباره موسیقی نمیدانستم تصمیم گرفتم که ریسک نکنم. یادداشتها را در دو ردیف موازی روی هم قرار دادم و بالای همه کتاب «۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی»[۱۶] که نمیتوانست غلط باشد دوم، کتاب شعر دیلن تامس[۱۷] را که توسط خودش خوانده شده بود. دستمال کاغذی به خوبی از اتاق خواب بیرون برده شد. بودن آنها در کنار صندلی، معادل آن بود که من خیلی زیاد خودارضایی میکنم. میز قهوه، به طوری برجسته، دو کتاب را نشان میداد: متنهایی از شکسپیر و یک کپی از کتاب «زمان»- یک دوگانه جذاب اما من شاید میترسیدم که هیچ کدام مناسب نباشند. متنها بعد از طی یک دوره آموزشی، کثیف و تاخورده بودند و کتاب دیگر، «اشعار مدیتیشن» بود که درواقع یک کار فاضلانه آمریکایی بر روی متافیزیک است اما به واسطه جلدش، یک مجموعه هنری متظاهرانه شده است. حال، راشل میتوانست هر طوری که میخواهد تفسیرش کند.»
این تصویر مضحک آمیس درباره نوجوانی، اغلب در سراسر فرآیند کتاب حفظ شده است چه در مورد بازچیدن مبلمان و اشیاء چه در مورد نوشتن از خودش. چارلز هاگلی از این دفتر یادداشتها نه تنها برای انعکاس زندگیش بلکه برای پیشی گرفتن و اصلاح کردن اتفاقات و ارتباطات خود استفاده میکند. به عنوان مثال، با اظهارنظر طعنهآمیزی مثل این که «راشل میتوانست هر طور که خواست تفسیر کند» راوی کاملا توجه را به سمت پیشبینیاش و محدود کردن درک آن دختر جلب میکند. چارلز تلاش میکند خیلی شبیه دیگر متون، هویت خودش را به طرز مهمی از طریق اتاق خوابش نوشته و بازنویسی کند. او خودش را با ارجاء به خودش به عنوان یک موضوع میخواند. او برای اغوا کردن راشل، از سرمایه فرهنگیش بیش از بدنش استفاده میکند و با این کار، تمایلات جنسی او، از طریق کتابها، نوارها و روزنامهها پشتوانهای روشنفکرانه پیدا میکنند و هر چه بیشتر باعث محو کردن حضور فیزیکی واقعی او در اتاق میشوند (مثلا دستمالهایی که خودارضایی او را فاش میکردند.) در سرتاسر رمان، خودکاوی او آغشته با دانشمندمآبی است و فضایی که مصرانه و با موفقیت به تصرف خود درآورده به هیچ وجه اتاق خوابش نیست بلکه بند بند نوشتههایش است.”
کرافت همچنین به ویژگی دیگر این دوره اشاره میکند که عبارت است از ارتباط نزدیک بین نوجوانی و نوشتن. به عبارت دیگر او اتاق نوجوان را اتاقی برای نوشتن[۱۸] میداند و همچنین معتقد است که خود فرآیند نوشتن، فضایی شخصی و اتاقمانند را برای نوجوان ایجاد میکند، یک فضای نوشتاری. به عبارت دیگر، او از نوعی همگرایی فضای اتاق و فضای ادبی صحبت کرده و مینویسد:
“مقاله کوتاه ژولیا کریستوا[۱۹] با عنوان «رمان نوجوان[۷]» که در سال ۱۹۹۰ منتشر شده، بر ارتباطات نزدیک بین نوجوانی و نوشتن تاکید دارد. کریستوا مصر است که نوجوانی، بیش از آن که یک ردهبندی سنی باشد یک ساختار روانی گشوده و باز است… در این جا مهم است که کریستوا تنها درباره «فضای روانی» صحبت نمیکند (گرچه اشاره دارد به این که روان، نیازمند فضاست.) بلکه او خودِ نوشتن را در موقعیت سرپناه قرار میدهد (که حفاظت میکند) یا در مقام یک سپر (که فرد به آن عقبنشینی میکند.)… همان طور که کریستوا بحث میکند نوشتن میتواند به نوجوان یک حفاظت روانی عرضه کند و شکلی از عقبنشینی کردن به یک سرپناه است که برای نوجوان میتواند ارزش روانیای برابر با خانه داشته باشد. نوجوانی به عبارت دیگر، به طور معجزهآسایی، نوعی از همپوشانی بین فضای خانگی و فضای نوشتن ایجاد میکند. فضای نوجوانی به ما اجازه میدهد خود خصوصیمان را چه در شکل اتاق خواب و چه در قالب یک مجله بیان کنیم. در شرایط ویژهای، به وسیله باز کردن در یا پنهان کردن خود، ما نیازمان به فضای خصوصی را نشان میدهیم اما زمانی که ما تصمیم به نوشتن یک مجله رازآمیز یا یک شعر یا یک نامه بدون مقصد میگیریم، در واقع داریم مرزهای جسمی و روحی فضای خصوصی خودمان را تعریف میکنیم…
زمانی که ما به طوری رازآمیز مینویسیم یا فضاهای رازآمیزی را درون خانه جستجو میکنیم به نوعی داریم نمایش، بازی میکنیم و به طوری متناقض، یک خواننده احتمالی یا یک تماشاچی را برای سطوح بسیار خصوصی خودمان تخیل میکنیم. به عبارت دیگر، فضای خصوصی، به واسطه مخاطبان شبحگونی که «هم آزاردهنده و هم دوست» هستند صید میشود، مخاطبانی که برخی مواقع، ستایش میکنند و گاهی تهدید، اما همیشه آن جا هستند.”
موضوعی که کرافت در اینجا مطرح میکند، استعاره نوشتن و دفترچه یادداشت به عنوان یک اتاق، بسیار قابل تامل و بسط دادن است. اتاق در این معنا، کجاست؟ جایی که از آنِ شخص است، امن است، خودی است و «غیر» را به آن راهی نیست. با نشانههایی که همگی راوی و امتداد ذهن او هستند پوشانده شده و بیان کالبدی خاطرات و آرزوهایش است. به همین دلیل او در آن احساس «راحتی» میکند. به عبارت دیگر، اتاق هر شخص، ورژنی کالبدی از خود اوست. حال، برخی مواقع، نوشتن و فضای درون دفتر نیز میتواند چنین کارکردهایی داشته باشد. شکل دیگری از این برخورد نمادین با اتاق را میتوان در فضای کامپیوتر شخصی یا حتی در صفحات شخصی افراد بر روی فضای وب دید که هر شخص، رنگ و بوی خود را به آن داده و خصوصا نوجوانان، مدت زمان قابل توجهی از روزشان را درونش سپری میکنند. بنابراین، بیجهت نیست که عبارت «خانه اینترنتی» را در پیشوند برخی اصطلاحات و نامهای مجازی میبینیم چرا که قادرند بسیاری از نیازهای فضایی افراد را پاسخ دهند. مالکیت و قدرت اعمال اراده در آنها وجود دارد، خلوت در آنها صورت میگیرد، بازی در آنها انجام میشود، ملاقاتها آنجا اتفاق میافتند، آرشیو در همانجاست و خاطرات نیز در همانجا انباشت میشوند. بنابراین، حجم وسیعی از روزمرگیها درون آنها میگذرند که به مراتب، درونیتر از تجربه اتاق صرفا فیزیکی است.
از آن چه در این یادداشت گفته شد چنین میتوان نتیجه گرفت که نوجوان از طریق چیدن و آراستن اتاقش، درواقع دارد خودش را میسازد و بیان میکند و این تیپی از بازی هویت برای اوست. همچنین او گاه درون نوشتههایش سکونت میکند، جایی که ظاهرا دنجتر از گوشه اتاقش بوده و حکم پنجرهای به جهانی دیگر را برای او دارد، جهانی در درون. بنابراین، رسانه قادر است درک متفاوتی از اتاق ایجاد کرده و مفهوم آن را برای شخص تغییر دهد.
[۱] The Silent Twins، داستان عجیب یک دوقلوی همسان به نامهای جون و جنیفر گیبون است که مخالف زندگی اجتماعی بوده و در سکوت، یک زندگی مخفی و باشکوه و خلاقانهای را تجربه میکنند. آنها از ابتدای کودکی و به واسطه دوقلو بودشان از یک زبان رمزی برای ارتباط با هم استفاده کرده و یک زندگی فانتزی برای خود میسازند. این انزوای خودساخته درنهایت باعث تغییراتی هورمونی در آنها شده به صورتی که در دوره نوجوانی و به واسطه عیاشیهای وحشیانهاش به ناچار در بخش بزهکاران روانی بیمارستان بستری میشوند.
[۲] Marjorie Wallace
[۳] The Lovely Bones، ماجرای دختر چهارده سالهای به نام سوزی است که توسط یک قاتل سریالی در همسایگیشان به قتل میرسد و از دنیایی دیگر به تماشای خانوادهاش و زندگیشان و همچنین قاتلش مینشیند.
[۴] Alice Sebold
[۵] Boy Crazy; Remembering Adolescence, Therapies and Dreams کتابی است که با رویکردی روانشناسانه و با تمرکز بر تجربیات اروپا در زمینه نوجوانی، خاطرات دوران بلوغ و پیش از آن را بررسی کرده و ناشناختههایی از دوره نوجوانی را به تصویر میکشد.
[۶] Janet Sayers
[۷] Moses Laufer
[۸] – Susan Lillian “Sue” Townsend رماننویس و نمایشنامهنویس انگلیسی متولد ۱۹۴۶است که به جهت نوشتن مجموعه رمانهایی پیرامون شخصیتی داستانی به نام Adrian Albert Mole شهرت دارد، رمانهایی که در قالب یک دفتر خاطرات نوشته شدهاند و علاوه بر دنیای نوجوانان، اطلاعاتی را درباره روح زمانه انگلستان در دوره تاچر به خواننده میدهند. رمان مذکور نیز اولین کتاب این مجموعه بوده که در سال ۱۹۸۲ منتشر شد و مسئله اصلی آن، نوجوانی است که فکر میکند روشنفکر است. ماجراهای کتاب به شیوهای طنزآمیز، سوءتعبیرهای مول از جهان اطرافش را به تصویر میکشد.
[۹] toyland
[۱۰] Donald Woods Winnicott
[۱۱] Transitional Object
[۱۲] Tranistional Phenomena
[۱۳] henri michaux
[۱۴] dressing room
[۱۵] Martin Louis Amis رماننویس انگلیسی متولد ۱۹۴۹ است. در این رمان او، پسری ۱۹ ساله و بسیار باهوش در دانشگاه آکسفورد پذیرفته شده اما پیش از آن سعی بر اغوای یک دختر زیبای آمریکایی به اسم راشل دارد که به دفعات، توسط او پس زده میشود تا رابطه بین آنها شکل میگیرد.
[۱۶] ۲۰۰۱: A Space Odyssey ، نام داستانی علمی- تخیلی که در سال ۱۹۶۸ به قلم آرتور سی. کلارک نوشته شده است.
[۱۷] Dylan Thomas یک شاعر اهل ولز، متولد ۱۹۱۴ و فوت شده در سال ۱۹۵۳٫
[۱۸] Writing Room
[۱۹] Julia Kristeva فیلسوف، منتقد ادبی، روانکاو، فمینیست و رماننویس بلغاری-فرانسوی که از اواسط دهه ۱۹۶۰ در فرانسه زندگی میکند.
نکته:
بخش داخل “کوتیشن” در این یادداشت، ترجمه صفحات ۲۱۷-۲۱۵ مقاله کرافت با عنوان «عمری با حسرت، پشت در اتاق خواب: فضای نوجوانی و ساختهای هویتهای خصوصی» از کتاب «خانه ما: بازنمایی فضای خانگی در فرهنگ مدرن» است؛ کتابی که به صورت مشترک توسط جو کرافت و جری اسمیت ویراستاری شده است. شناسنامه انگلیسی کتاب:
Craft, Jo, 2006,”A Life of Longing Behind the Bedroom Door: Adolescent Space and Makings of Private Identity”, in, Our House: The Representation of Domestic Space in Modern Culture, Amsterdam – New York: Rodop, pp 209-225.
منابع:
Craft, Jo, 2006, “َA Life of Longing Behind the Bedroom Door: Adolescent Space and Makings of Private Identity”, in, Our House: The Representation of Domestic Space in Modern Culture, Amsterdam – New York: Rodop, pp 209-225.
باشلار، گاستن، ۱۳۹۱، بوطیقای فضا، مریم کمالی و محمد شیربچه، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
فیروزآبادی، علی، ۱۷ دی ۱۳۹۱، بنیانگذاران فرضیّهی ارتباط ابژهای، در: سایت راسخون به آدرس: https://www.rasekhoon.net