نشست سی و دوم و اولین نشست از سری دوم «یکشنبههای انسانشناسی و فرهنگ»، در روز ۴ آبان ماه ۱۳۹۳، در مرکز مشارکتهای فرهنگی هنری شهرداری تهران برگزار شد. در این نشست دکتر ناصر فکوهی، استاد دانشگاه تهران و مدیر انسانشناسی و فرهنگ و منیژه غزنویان صحبت کردند و فیلم مستند «پیدایش» به کارگردانی حمید سهیلی پخش شد. متن سخنرانی غزنویان را در ادامه میخوانید و پاورپوینت آن از اینجا قابل دانلود است. در مورد ارتباط فضای درون و برون با هم که میخواهد مصداقیتر و تاریخیتر بحث را بررسی کند. خانه به عنوان یک فضای درونی چطور با بیرون خودش وارد گفت و گو میشود. در ابتدا عکسی از یک خانه تحت عنوان خانه N به معمار ژاپنی معاصر ساخته در سال ۲۰۰۸ و مساحتش ۲۳۷ متر است. در واقع از سه مکعب با اندازههای مختلف که توی هم قرار گرفته و در واقع درک سنتی از درون و برون را به هم ریخته است. بحث سو فوجیموتو معمار این اثر این است که در یک ساختار تو در تو داخل میتواند خارج باشد و برعکس و جهان یه جهان لایه لایه است و بستگی دارد از کجا به آن نگاه کنی و قیاساش را چطور بگیرید.
قبل از آن یه مقدمه راجع به ضرورت این تبادل و گفت و گوی درون و برون یک بیولوژیک و بدن دارد و همه موجودات اینطور طراحی شدهاند که تا وقتی زنده است که یه تیپی از ارتباط با بیرون خودش داشته باشد. این در مورد سیستمهای درونی ما هم صادق است. وقتی در فضاهای خیلی تنگ قرار میگیریم یه تیپ از هراس را باهاش مواجه هستیم که روانشناسان اسم اون را گذاشتند کلاسرو فوبیا (Claustrophobia) مثل وقتی در آسانسور هستیم یا هراسی که از قبر داریم و در مقابل در فضاهای خیلی باز که حصار نداره حالت تعادل روانی ما را بهم می زند و آکروفوبیا (Agoraphobia) نام دارد. مثل وقتی که در کویر قرار داریم که به خاطر چشمانداز وسیعاش یه هراسی را ایجاد میکند. آرامش وقتی برقرار میشود که یه ارتباط منطقی بین فضای درون و فضای برون وجود داشته باشد. یه فرمول کلی برای این ارتباط نمیشود داد، چون یه بحث کاملا فرهنگی است.
انسان شناس ادوارد هال خیلی خوب در مورد این بحث کرده و مقایسه بین فرانسویها و مردم خاورمیانه، بخصوص عربها یا آلمانیها انجام میدهد و میگوید برای فرانسویها فضای بیرون یه فضای خیلی دوست داشتنی است، خیلی دوست دارند زمانشان را در فضای بیرون سپری کنند. ولی عربها در فضای بیرون کاملا کلافه میشوند و یه تیپی از بیقاعدگی وجود داره و آنها یه تمایل زیادی به فضاهای درون دارند. درونی که بزرگه با سقفهای بلند و دید خوبی به فضای بیرون داشته باشد یا حتی توی اروپا تجربه آلمانیها و فرانسویها دو تا چیز کاملا متفاوت است و استناد میکند به تجربیات زندانیهای آلمانی در جریان جنگ که هر چقدر سلولشان را کوچکتر میشد، باز هرچی دم دستشان بود، تلاش میکردند یه فضای شخصیتر بسازند، در صورتی که اگه با هم توافق میکردند فضای مطلوبتری در اختیارشان بود. یه بحث کاملا فرهنگی است. در فرهنگ خودمان تاکید بر درون داریم، شعر مولوی که آوردم کاملا تصادفی است و نشان میدهد چقدر پربسامد است و به بخشی از فرهنگ ما تبدیل شده است:
ما برون را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را
با ستایش درون مواجه هستیم و اهل درون، کنایهای از افراد خاصی هست که رمز و راز را میدانند و میگوید برون برای اهل قال است و خبری نیست. درون مهم است و به همین جهت است که معماری درونگرا خودش را نشان میدهد. با این مقدمه، سوال اصلی این است که خانه به عنوان جدیدترین فضای درونی چطور تحت تاثیر مقتضیات بیرونی قرار میگیرد، چطور وارد ارتباط میشود و چطور تغییر میکند؟
نقطه شروع بحث را به عنوان نقطه عطف بر اساس صحبتهای دکتر فکوهی انقلاب صنعتی قرار دادم که باعث تغییر بسیاری شد. این تجربه در دنیای بیرون فضاهای درون خانهها را چه تغییری ایجاد کرد؟ با مروری بر تجربه اروپای غربی میخواهیم این رویه را پی بگیریم و به طور مشخص به کشور انگلیس و کمی هم هلند میپردازم. قبل از انقلاب صنعتی خانهها، هم فرم فیزیکی و هم روابطی که داخل آن جریان داشت به این شکل بود که؛ تعداد اعضای خانواده خیلی زیاد بود، در خانواده سلطنتی تا ۵۰۰ خدمتکار وجود داشته، در مورد خانواده اشراف تا ۱۰۰ تا خدمتکار داشتند، یعنی خدم و حشم خیلی زیاد بوده است. حتی مارکس هم در اوج نداری خودش سه تا خدمتکار داشته و این به عنوان بخشی از فرهنگ آن دوره پذیرفته شده بوده است. با این وجود تعداد فضاهای داخلی خانه خیلی کم بوده و به ۳ یا ۴ فضای هال و آشپزخانه و یکی دو اتاق برای خلوت صاحب خانه و یا مهمان و تا قبل از آن برای عبادت وجود داشت و هال عموما اصلیترین فضای خانه بوده و با مبلمان به آن تغییر کاربری میدادند. شب هم هر کسی در گوشهای میخوابید. از خدمتکار گرفته تا صاحب خانه و بچهها، فضایی را از آن خودش میکرد و برای همین خیلی وقتها کلمه هال جای خانه را میگرفته و این تو ادبیات آن دوره فضای جدیای محسوب میشده است. سرویسهای بهداشتی اصلا فضای شخصی و حریم شخصی تلقی نمیشده و حتی به صورت جمعی بوده و تو خیلی از نقاشیها نشانههای آن باقی مانده است.
تفکیک فضایی در حداقل خود بوده و بحث آسایش و رفاه موضوع جدیدتری است که در آن زمان مطرح نبود. حتی خانههای اشرافی هم خیلی کم راحت بوده، مثلا آشپزخانه فقط محل آشپزی بوده و شست و شو انجام نمیشده است و این شست و شو مراحل سختی داشته که کنیزهای ردهی پایین انجام میدادند. این سنت قبلا در ایران هم بوده است. ترسی از آب وجود داشت و تا مدتها با عوض کردن لباس و شستن لباسها بهداشت را انجام میشد تا اینکه از اواسط قرن ۱۷ که مبحث آب درمانی مطرح شد دو شاهزاده به آن تن دادند و ترس از آب از بین رفت. کنترل فاضلاب، تامین سوخت، دوده و کثیفی توی فضای خانه از مسائل مهم بود. حرارت متمرکز بوده و خانوار مجبور بودند با محوریت حرارت مرکزی دور هم جمع شوند.
از قرن ۱۴ دودکش مطرح میشود و به موازاتش شروع آلودگی فضای بیرون است. بحث محدودیت استفاده از پنجره و شیشه مطرح است که تا مدتها در انگلیس شامل مالیات میشد، مالیات پنجره که از ۱۸۵۱ تا ۱۶۶۹ به مدت ۱۰۰ سال مطرح بود موجب شد که خیلی از شیشهبرها برای خانهشان شیشه نداشتن و نقش پنجره را روی دیوار میکشیدند و خلنهها از نظر نور و تعدیل حرارت با مشکل مواجه بودن و به ستوه آمدن ساکنین خانهها از موش و ساس و مسایل بهداشتی و وحشتی که از اتاق خواب در کتابهای مربوط به آن دوره یاد میشود.
فاکتور دیگر اینکه، در فضای خانههای پیشاصنعتی اروپا، خانه محل ملاقاتهای کاری و روابط اجتماعی و خانهها جاهای شلوغی بوده است. تعداد نفرات بالا بوده و خدمه تحت فشار حجم زیاد کار بوده و با ارباب شان روابط خوبی نداشتند. یک مساله مهمتر وضعیت بچهها بود چرا که تا قبل آن کودکان آدم بزرگهایی بودند که جثه آنها از ما کوچکتر است. بچهها وضعیت خوبی نداشتند یک دلیل آن مرگ و میر بالا بود که خیلیها زیر دو سال میمردند و سعی میکردند دلبستگی پایینی داشته باشند بچههای طبقات پایین باید کار میکردند و جالب است بدانیم انجمن حمایت از بیرحمی با حیوانات ۶۰ سال قبل از سازمان مشابه حمایت در حوزه کودکان احداث میشود. بچههای طبقات فقیر با آموزشهای خیلی سخت مواجه بودند، باید کار میکردند حتی تا بعد از انقلاب صنعتی هم این وضعیت تعدیل نمیشود. بچههای طبقات مرفه هم تحت آموزشهای خیلی خشنی در خانه بودند. خانه خیلی فضای صمیمانهای تلقی نمیشده و فضای درون سفت و سخت برای آموزش بوده است.
بعد از انقلاب صنعتی شیشه ورقی تولید میشود و مالیات شیشه بعد ۱۰۰ سال برداشته میشود و خانهها میتوانند کیفیت بهتری داشته باشند با مصالح جدید و تکنولوژی جدید خانهها بسط پیدا میکنند و بزرگتر بشوند. تکثر فضاها داخل خانه بوجود میآید، یخ اختراع شد که اختراع ویژهای بود که امریکاییها تا سالها بهش مینازیدند به خاطر اینکه نقل و انتقال و جلوگیری از فاسد شدن مواد غذایی و نگهداری در مدت زمان بیشتری بود و همچنین امکان ذخیره غذا توسط خانوارها وجود داشت. اختراع یخچال، ماشین ظرفشویی، سینک ظرفشویی، ماشین لباسشویی، توالتهای سیفوندار که در ۱۸۵۱ که جزو اتفاقات غیر قابل کتمان بود، خصوصا در نمایشگاه معروفی در انگلیس که برای اولین بار بعد کاغذ دیواری، انواع تزیینات جدید، چمن خانگی که تا مدتها نشانه پولداری بود، چون آدمهای فقیر در خانه سبزی میکاشتند. در یک جمعبندی باید گفت که کنترل نور و دما، بهداشت کیفیت فناوارنه خانه ارتقا پیدا میکند.
یه نظریهپردازی به نام لسلی وایت که میگوید فرهنگ سه بخش دارد: ایدیولوژیک، جامعهشناسانه، فناورانه. بخش فناوری اگه تغییر پیدا کند در سطح جامعهشناسی و روابط آدمها این تغییر منعکس میشود و تغییر در ایدیولوژی را ایجاد میکند. البته به وایت نقد وارد است که خیلی تقلیلگرایانه است، اما در بحث مربوط به تکنولوژی روابط آدمها کاملا پذیرفته شده است. حالا بیایم با این نظریه تحلیل کنیم که به واسطه انقلاب صنعتی یه سری تغییرها در خانههای اروپای غربی ایجاد میشود. سطح تکنولوژی ارتقا پیدا میکند. گروه جدیدی روی کار میآید که به تدریج قدرت میگیرند. ما به عنوان بورژوا میشناسیم. برخلاف سیستم فئودالی قبل خودشان سرمایه اینها روی این بود که میتوانستند یه سری کارها را انجام بدهند و قدرت میگیرند و به تدریج شهرهای مجزا که قلعه و حصار داشت و خیلی معروف است و اسم بورژوا به اون قلعهها اشاره دارد، بوجود آمد. فضای متفاوتی از جامعه فئودالی روستایی تشکیل میدهند و در آن ساکن میشوند و سعی میکنند بتدریج قدرت را از در دست بگیرند پیدایش این قشر اجتماعی جدید تیپ جدیدی از خانه را به وجود میآورد و ارزشهای جدید از خانه میسازند و جمله معروفی داریم که برخلاف نجیبزاده که در قلعه زندگی میکرد و کشیش که در صومعه زندگی میکرد یا رعیت که در کلبه زندگی میکرد بورژوا در خانه زندگی میکند.
درکی که امروز از خانه هست حاصل بدعتهایی است که بورژواها در سبک خانهسازی ایجاد کردهاند. حالا باید رد پای یه سری ازتغییرات را در نظام ارزشی بگیریم. تلاشهایی صورت میگیرد و بورژواها سعی میکنند بین خودشان و گروههای دیگر تماییز ایجاد کنند. مثالهایی که زده میشود از تجربههای هلند. مهندسی به نام استیون Simon Stevin که کتابی در قرن ۱۷ و ۱۸ مینویسد طرح جدیدی از خانه ارائه میدهد و میگوید خانه بورژوازی باید چنین خانهای باشد. خانه باید کاربریها و هویت خودش را داشته باشد. یک فرقی باید بین خانه و شهر وجود داشته باشد، درها باید قفل باشد، حفاظت و کرکره اضافه میکند، پرده را اضافه میکند، کف خانه را بالا میآورد تا دیدش از معبر عمومیکمتر شود، راهرو را اضافه میکند، برای اتاقها کلید میگذارد، یک خانه گاهی ۳۰ کلید داشت. فضای مجزا برای مهمان برای دورهمیهای خانوادگی و تاکید زیادی روی دودکش و توالت سیفوندار دارد. پنجرهها را بزرگ میکند که خانه پر نور شود و میخواهد تصویر جدیدی از خانه ارایه بدهد.
ولی در کنار این کسانی هستند که میخواهند قواعد درون خانه را باز تعریف و متناسب با زندگی بورژوازی بکنند. کتس Jacob Cats، شاعر و سیاست مدار هلندی در کتابش نظم جدیدی برای داخل خانه پیشنهاد میکند و میگوید هر چی باید سرجای خودش باشد و روی نظم خیلی تاکید میکند و میگوید که هرکاری باید ساعت داشته باشد، هر وسیله باید جا داشته باشد، هرکسی باید وظیفه خاصی داشته باشد. به زن تاکید خاصی دارد و میگوید زن اگه میخواد نجیب تلقی بشود باید خانه خوبی بسازد، باید مدیریت خوبی را در فضای خانگی داشته باشد. یه جورایی فضای زنانهتری را از خانه ارائه میدهد که کاملا خانه را با شرف و آبرو در کنار هم قرار میدهد.
به واسطه تعریف متفاوت و تغییر در نظام آموزشی توجه به فرزندان بیشتر میشود. تعداد بچهها کم شده و بحث عشق رمانتیک مطرح میشود که باید مبنای ازدواج باشد. صمیمیتی را ایجاد میکند که در کنار تمیزی، نطافت، زنانه بودن تعریف جدیدی را از خانه و درون خانه مطرح میکند که مبنای یه جامعه دموکراتیک است. یک خانه با آن ویژگیهایی که گفتیم، یه خانه گرم که میتواند جامعه دموکرات در سطح کلان بر مبنای آن بوجود آید، ولی مهمترین اتفاق که علاوهبر اینها میوفتد تفکیکهای فضا در فضاهای خانگی است. در مرحلهی اول دیگران را جدا میکند. کافهها و جاهای مختلفی که برای منظورهای مختلف ساخته و میگوید که بخشی از روابط دلیلی ندارند داخل خانه باشند و جایشان بیرون از خانه است. بعد فضای مهمان را جدا میکند چرا که مهمانخانههای بورژوا خیلی شیک بود و به نوعی به نمایش گذاشتن ثروت آنها تلقی میشد. در مرحله بعدی با دو طبقه شدن خانه، خدمتکاران را جدا میکند و میگوید اهل خانه بالا و خدمتکاران پایین باشند. به تدریج با طراحی پلههای پشتی سعی میکند کمتر خدمتکاران دیده شوند.
در قرن ۱۷ و ۱۸ و۱۹ بتدریج فضای درون خانه تفکیک میشود، اول جای بچهها از پدر و مادر جدا میشود، بعد خود پدر و مادر احتیاج به فضاهایی جدا پیدا میکنند، آقا محیطی برای کار و خانم فضایی برای گلدوزی و نقاشی میخواهد. فرآیند تجزیه و تفکیک انجام میشود. تفکیکی که با یه سری کارکردهای خاص گره میخورد. فضاها به کارهای خاص اختصاص مییابد و اسم همان کارهای خاص را به خود میگیرد. با استفاده از دو نقاشی از نقاش هلندی قرن ۱۷، میتوانیم بفهیم چطوری نطفههای خانهای بورژوازی شکل میگیرد. نقاشیهای استین را میبینیم که یک فضا دارد تصویر میشود. روی فضا بیرون خیلی تاکیدی نیست، درون ثابت و بهم ریخته است، نظمیکه با آبرو در ارتباط باشد مطرح نیست. جمعیت خیلی زیادی وجود دارد، خوک و بز و اردک توی خانه هستند. خانواده جان استین در زبان هلندی به نمادی بینظمیدر فضای خانه تبدیل شده و به خانه پیشاصنعتی خیلی نزدیک است.
در همان قرن نقاشی داریم که فضا و درون و برون را میتوانیم بیبینیم، خیابان را نشان میدهد به طوریکه جمعیت در فضا خیلی پایین آمده، خانمها در حال انجام کارهای خانگی هستند، حضور بچهها و حیوان خانگی به سگ و گربه محدود میشود، خانه خیلی تمییز و همه چی مرتب است، مبلمان و شیوه چیدمان عوض میشود و مردها در این نقاشیها حضور ندارند یا در حال آمدن یا در حال رفتن هستند. فضای خانه از کار جدا میشود. جای مرد که درون خانه نیست، باید سره کار برود، ولی زن در خانه است و همین، پندارهی زنانه شدن فضای درون را تقویت میکند.
نتیجهگیری
با انقلاب صنعتی، بیرون شهر جای کثیفی دودکشها است و بیرون به جای کثیفی تبدیل میشود. در مقابل درون به یه جای تمیزتبدیل میشود. به موازات اینکه بیرون به دلیل صنعتی شدن شهرها متراکم و چند فرهنگی شده است، درون به سمت خلوت شدن میرود. به موازاتی که بیرون به واسطه حضور همین غریبهها به جای خظرناکی تبدیل میشود، درون بیش از بیش به سمت امن شدن پیش میرود. به موازاتی که بیرون سرد میشود، شهرهای بزرگ و گزلشافت شکل میگیرد. درون خیلی صمیمانهتر میشود. بیرون کار خیلی سخت میشود و درون به فضای فراغتی تبدیل میشود، یه جور گفت و گوی درون و بیرون میبینیم انگار نسبت به هم عکس العمل نشان میدهند تا تعادل نهایی حفظ شود.
با چند نقاشی این نکات را به اجمال دربارهی ایران بررسی میکنم. صحبتهایی که آقای دکتر کردند که ما در خانه بدنیا میاومدیم و میمردیم در دورههای باستانیتر در خانه دفن میشدیم در کف خانه. دورههای مختلف چه درکی از درون داشتن؟ این فضای داخلی به مرور چه تفاوتی کرده است. یک نقاش فرانسوی این را کشیده و فضاهای دیوار را خیلی خوب نمایش داده که جزو ویژگیهای برجسته معماری قدیم ماست. اولین سوال اینکه نقطه عطف تغییرات کجا بوده ؟ توی کارهای کسانی مثل مهندس حائری یا کسانی که به لحاظ فکری منتسب به ایشون هستن ۱۳۴۰ به بعد را نقطه عطف میگیرند و میگویند طرحهای شهری، قطعهبندی زمینها، نظامهای کاربری را تغییر دادند و به ناچار ما باید یه جور دیگری خانه میساختیم. بعضی تغییرات به نقل از کتاب ایشان اینهاست: اهمیت فضاهای ورودی از بین میرود. تنوع فضایی بالا از لحاظ نور، ارتفاع، دما، متراژ امکان ترکیب فضاهای مختلف خانه را داشتیم. بسته به اینکه چه حجمی از جمعیت میخواهند در خانه بیایند. فضای چند کاربردی حیاط تقلیل پیدا میکند، فضاهای سر پوشیده مثل ایوان که در فرهنگ ما خیلی اهمیت دارد، به حاشیه میروند.
با توجه به رویکرد انسانشناختی، میتوانیم نقطه عطف را قبل بگذاریم. به دوره ناصرالدین شاه که ۱۰۰ سال قبل از آن است و به نظر میرسد که تغییرات اصلی از اینجا شروع میشود. عکسی مربوط به یکی از افراد درباری و مراسم عروسی است. در خانه، پرده، مبلمان و خیلی از عناصر در آن دوره اضافه شده به فضای خانه، تغییراتی در تزیینات و فضای معمارانه میبینیم. حالا با فرض اینکه از همان دوره قاجار بگیریم، ویژگی خانه ایرانی قبل از آن چطور بوده است؟ تعداد بالای اتاقها؛ جعفر شهری به سرشماری ۱۳۰۱ اشاره میکند که در تهران تعداد متوسط اتاقها ۸ و ۹ بوده، تعداد متوسط تفرات ۱۰ بوده، یعنی سرانه فضا خیلی پایین نیست، مبلمان داخل خود خانه است، خود خانه توانایی سازماندهی رفتار را دارد. بحث زیبایی، امکان خلوت و جمع که به ما میدهد. تفکیکهای فضایی که یکی از بهترین ویژگیهای خانهها بودند، برخلاف قبل مدرنیته ما اصلا آن آشفتگی توی عکسهای اروپا را نداریم و بحث پاکیزگی با تاکیدی که در اسلام درباره طهارت وجود دارد و حضور آب در خانه انگار درون ما یک درون خود بسنده بوده که خانوار اجازه میدهد که نیازهای خودش را برطرف کند. بیراه نبوده که خیلی از زنان محدودیت عبور در فضاهای بیرون را داشتند چرا که همه چیز در درون خانه فراهم بوده و با تجربه درون اروپای غربی ظاهرا متفاوت است. چندتا عکس نقاشی که نشان میدهد فضاهای ما چقدر تفکیک شده بودند و چقد زنانه بودند. تصاویری از ریسیدن و چرخ ریسندگی، گردش، مهمانی، عروسی که نشان میدهد فضاها تفکیک شده و تک جنسی بودند. عکسی از روضه در حیات که بخش خانومها از آقایون جداست یا فضای مطبخ که کاملا جداست. دو تا خانوم که دارند به طبیبی مراجعه میکنند نوع پوشش و اینکه دو نفره حاضرند. تفیک فضایی در ایران جدیتر بوده و امکانی برای خلوت و جمع داشتیم به واسطه درهایی که میتونستند باز و بسته بشوند و فضاهای خلوتی که هر آدمی در هر گوشهای میتوانسته داشته باشد و پیدا کند. تاکیدی بر تمیزی در خیلی از نقاشیها مشخص است. شست و شو را داریم که در نمونه جورابهای سفید که پای خانومهاست در یک سری از متون قاجای روی این جورابها تاکید میشده، چون کثیفی را نشان میداده و مشخص میکرده این کنیز تمیز هست یا نه. و تاکید روی اینکه فرش تمیز است، چون فعالیتها روی فرش بوده. خانه فضای فراغتی بوده و ایوان که چقدر برای پذیرایی از مهمانها مهم بوده است.
در نهایت با یک سوال بحث را به پایان میبرم. درونی که اروپای غربی داشت قبل تجربه صنعتی شدن با درونی که ما داشتیم قبل تجربه صنعتی شدن خیلی متفاوت بود. ولی ما تغییرات را متناسب با تجربهی آنها اعمال کردیم. تغییرات فضاهای درونی هنوز دارد اتفاق میافتد و جای مطالعه دارد. من امروز نمیتوتنم پنجره خانهام را باز بگذارم چون پنجره خانه روبهرویی در فاصله نزدیکی از پنجره من قرار دارد. ارتباط فیزیکی سابق را مجبورم با پنجره و پرده بپوشانم. ولی در مقابل صبح تا شب جلو اینترنت هستم و بیرون را به این واسطه به درون میآورم. در فضای خانه هر کسی دارد درون خودش را تشکیل میدهد و انگار فضای خانه باز هم دارد تجزیه میشود.