جنگهای طولانی، بخشی از گذشته بشر بودهاند، جنگهایی که علاوه بر هزینههای اقتصادی و جانی، دوریها و جداییهای طولانی مدتی را نیز بر دستاندرکاران و سربازان جنگی تحمیل میکردهاند. واژه “نوستالوژی” را قطعا همه ما شنیدهایم. این واژه برای اولین بار توسطی پزشکی بهکار گرفته شد که وضعیت روحی و مشکلات روانی سربازان درگیر جنگ را بررسی میکرد. مطالعات او نشان داد که دوری سربازان از سرزمین، خانه و خانوادهشان نوعی دلتنگی کشنده و عذابآور را برای آنها ایجاد کرده، نوعی اشتیاق شدید برای بازگشت به خانه. او واژه “نوستالوژی” را برای تبیین این حالت سربازان ساخت و با این کار، به ما کرد تا کلمهای مناسب برای بیان نوع خاصی از تجربههای روحی و روانیمان داشته باشیم. به تدریج، این واژه عمومیت بیشتری پیدا کرد و امروز نه تنها برای بیان غربت و دوری فرد از خانهاش، بلکه برای توصیف هر نوع “اشتیاق به بازگشت” به کار گرفته میشود. امروزه ما بسیاری از اشیاء و بخشهای زندگی خود را نوستالوژیک مینامیم و معتقدیم که آنها به گونهای عجیب و جادویی ما را به چیزی، کسی یا حسی در گذشته گره میزنند. دوری انسان از طبیعت و میل بازگشت به آن نیز یکی از همین احساسات نوستالوژیک است. این یادداشت سعی دارد از همین منظر به بررسی حضور طبیعت در خانه بپردازد.
محیط طبیعی و محیط مصنوع، دو واژهای هستند که اغلب برای توصیف و طبقهبندی فضاها به کار میروند. محیط مصنوع، چیزی است که انسان آنرا ساخته و گرچه ساختش مبتنی بر محیط طبیعی و با استفاده از آن بوده ولی گاه چنان از محیط طبیعی فاصله گرفته که نوعی احساس اضطراب و تشویش را در انسان ایجاد میکند، انسانی که همیشه بخشی از طبیعت بوده و تا قسمت زیادی از زندگی خود را در آن گذرانده است. از عمر چند میلیون ساله نوع انسان، یکجانشینی تنها به سبک زندگی ۱۰ هزار سال اخیرِ او اختصاص دارد. این به بدان معناست که انسان به عنوان موجودی یکجانشین که سکونتگاههایی پایدار را میسازد و خانه و روستا و شهر را به عنوان محیطهایی مصنوع برای زندگی خود فراهم میکند پدیده به مراتب جدیدی است. در ناخودآگاه انسانی هنوز تجربه میلیونها سال زندگی در دل طبیعت وجود دارد. زیستن در سرپناههای طبیعی و یا آلونکهای گیاهی ساده، اقتصاد مبتنی بر شکار حیوانات وحشی و گردآوری گیاهان خوراکی از دل طبیعت، دیدن منظرههای طبیعی و تغییرات چهره آن و همینطور ساختن قصههایی برای عناصر طبیعی و تقدس دادن به آنها؛ همه اینها بخشی از ناخودآگاهی است که ما انسانها در درون خود داریم. در مقابل، امروز ما در شهرها زندگی میکنیم؛ محیطهای مصنوعی که خانهها، جادهها، ساختمانها، دیوارنوشتهها و حتی مجسمههای سر میدانها و چهارراههایش هم ساخته دست خودمان است. محیطهایی که به لطف چراغهای برق و سایر جنبههای تکنولوژی، ریتم خاموشی و روشنایی و حتی آهنگ تغییر دما در فصول مختلف نیز تاحد زیادی در آن کنترل شده است. برفها سریعا پارو میشوند، آسفالت، نم باران را در خود نگه نمیدارد، اکثر درختها همیشه سبزند و رفتگران موظفند برگهای پاییزی را هر صبح از روی زمین جمع کنند. از پنجره خانهها به ندرت بتوان آسمان، خورشید، ماه و ستارهها را دید یا خنکای نسیم و هوای آزاد به دور از آلایندهها را استشمام کرد. شهرها همچنین محیطهایی هستند که رفتوآمد غریبهها در آنها به شدت تحت کنترل است و تنها انسانها و با کمی اغماض، شمار محدودی از حیوانات خانگی و شهری اجازه حضور در آن را دارند. مکان امنی که همه چیز در آن تقریبا کنترلشده و قابل پیشبینی است و همه چیز ساخته دست ماست. بنابراین امر مبهم و رازآلودی در ساختار آن وجود ندارد، چیزی که ما را به حیرت وادارد و یا در قبال نفهمیدنش احساس عجز کنیم. زیستن در چنین محیط مصنوعی گرچه گونهای از احساس امنیت و رفاه را فراهم میکند اما همیشه با نوعی احساس نوستالوژیک نسبت به محیط طبیعی از دسترفته نیز همراه است. به همین علت ما سعی میکنیم تا آنجا که امکانش هست مظاهری از طبیعت را وارد این محیطهای مصنوع زندگیمان سازیم؛ یادگاریهایی که نگاه کردن به آنها و زیستن در مجاورتشان بتواند تا حدی این احساس دلتنگی ما را تسکین دهد. نگهداری از حیوانات خانگی، احتمالا اولین و بارزترین مصداقی است که درخصوص این فرآیند به ذهن ما میرسد. رشد روزافزون آکواریومها در خانهها و میل به استفاده از آنها به عنوان عنصری تزئینی در فضاهایی چون رستورانها، شرکتها، هتلها و… مثال خوبی در این رابطه است و یا شاید بتوان به ساخت باغچههایی در داخل و یا جلوی در خانهها، تعبیه کردن مکانهای ویژه قرار دادن گلها در پشت پنجرهها، پرورش و نگهداری گیاهان آپارتمانی در داخل خانههای بینور و کوچک امروزی اشاره کرد. اما مسئله به همینجا ختم نشده و از این هم فراتر میرود. ساخت انواع و اقسام گلهای مصنوعی و غوطهور ساختن محیط خانه در آنها، نصب تابلوها و پوسترهایی از مناظر طبیعی و گیاهان بر دیوارها، استفاده از نقوش طبیعی بر روی کاشیها، کاغذدیواریها و نصب گچبریهای سقفیای که عموما برگرفته از گلها و سایر اشکال طبیعی هستند؛ آیا نمیتوان اینها را نیز بخشی از تلاش انسان امروز برای برای آوردن طبیعت به خانهاش دانست؟ و یا خود مفهوم “گلدوزی” و تولید سایرعناصر هنری برگرفته از طبیعت و استفاده از آنها در تزئینات خانه، فرشها و پتوهایی که عموما حاوی نقشهایی طبیعی و گیاهی هستند چهطور؟
بنابرآنچه دراینجا گفته شد بازگشت به طبیعت، یکی از آروزها و امیال انسان عصر حاضر است که خود را در نقاشی، شعر، خاطرات و… بروز میدهد. علاوه براینها، رد این احساس نوستالوژیک انسان را در فضا و فضاسازیهای او نیز میتوان گرفت. در اینجا مطالعه فضای خانه میتواند شواهد بسیاری از این میل را در اختیار ما قرار داده و نشان دهد که انسان چگونه به طوری آشکار و ضمنی، عناصر طبیعی را به محیط مصنوع خود فرامیخواند؛ عناصری که گاه حتی طبیعی نبوده و تنها مصنوعاتی هستند برای تداعی طبیعت!