پیدیاف این مقاله- در مباحث نظری معماری از رویکردهای مختلفی در بررسی و مطالعه فضا یاد میشود که از آن جمله میتوان به «رویکرد تاریخی» اشاره کرد که هدف اصلی آن، تعیین قدمت بناست و از این طریق قصد دارد بنا را در شرایط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی زمان خود تحلیل کند. «رویکرد معناگرا یا سنتگرا» دغدغه شناخت نمادها و معانی و مفاهیم نهفته در اثر معماری را دارد. «رویکرد عملکردگرا» ویژگیهای کاربردی بنا را بررسی کرده و از نظر آنها همه بخشهای ساختمان باید کاربرد داشته باشد. در مقابل این رویکرد، »رویکرد فرمگرا» قرار میگیرد که بیشتر جنبههای زیباییشناسانه را مدنظر قرار میدهد تا عملکرد. تناسبات، ترکیببندیها و مسائل مربوط به زیبایی در اینجا بررسی میشوند.
«رویکرد تکنولوژیگرا» هم به دنبال آشکار ساختن مظاهر تکنولوژی در بناست. «رویکرد طبیعتگرا» محیط زیست را مدنظر دارد و چرخه زندگی و انرژیهای پایدار را کانون توجه خود قرار میدهد. در کنار همه اینها میتوان از «رویکرد فرهنگی- اجتماعی» هم نام برد که هدف اصلی این دسته از معماران، شناخت جامعه و فرهنگ با استفاده از بناست و توجه ویژهای نیز بر معماری عامیانه و مردمی دارند. آموس راپاپورت از نظریهپردازان مهم این رویکرد نسبت به معماری است.
این مجلد قصد معرفی و بررسی برخی از آرای او را دارد. در ابتدا، معرفی کوتاهی از راپاپورت ارائه شده و سپس مروری بر اندیشههای او از خلال تعدادی از کتابها و مقالاتش و نیز برخی منابع متفرقه مرتبط خواهیم داشت. جمعبندی اندیشههای راپاپورت و ذکر کتابنامهای از آثار او نیز پایانبخش مجلد حاضر خواهد بود.
معرفی راپاپورت:
راپاپورت در سال 1929 در ورشوی لهستان متولد شد و تا زمان بازنشستگیاش در سن 72 سالگی همچنان به فعالیتهای مطالعاتی و آموزشی خود ادامه میداد. او در سال 1954 مدرک کارشناسی خود را در رشته ی معماری از دانشگاه ملبورن استرالیا و مدرک کارشناسی ارشد را در سال 1956 در همین رشته از دانشگاه رایس اخذ کرد. او همچنین به تحصیلات خود در رشته «برنامهریزی شهری و منطقهای» ادامه داد و توانست در سال 1966 مدرک کارشناسیارشد دیگری را در این رشته از دانشگاه ملبورن دریافت کند. هشت سال بعد یعنی در سال 1974 به عنوان پروفسور معماری و انسانشناسی در دانشگاه ویسکانسین میلواکی[2] آمریکا مشغول به کار شد و تا زمان بازنشستگی در سال 2001 در همانجا تدریس میکرد.
او یکی از بنیانگذاران رشته مطالعات رفتار محیطی[3] است و علاقه بسیاری به نقد نظریات قبلی و ترکیب و تغییر آنها دارد. توجه به فاکتور فرهنگ، مطالعات تاریخی و نیز میان فرهنگی از علاقمندیهای اوست. بررسی ارتباط رفتار-محیط[4]، طراحی شهری و محیطهای ساخته شده در کشورهای در حال توسعه از جمله علاقمندیهای راپاپورت است.
سفر در زندگی راپاپورت و کارهای علمیش نقش ویژهای دارد و نمود این سفرها را میتوان در بسیاری از کارها و مثالهای او دید. او تاکنون از کشورهای اسرائیل، ترکیه، بریتانیای کبیر، آرژانتین، برزیل، کانادا، مکزیک، پوارتو ریکو[5]، هند و سوئیس بازدید داشته و همچنین در دانشگاههای ویسکانسین میلواکی، دانشگاه ملبورن و سیدنی استرالیا، دانشگاه کالیفرنیا در برکلی و دانشگاه کالج در لندن به تدریس پرداخته است. او سردبیر مجله «محیطشناسی شهری»[6] بوده و در انجمن بینالمللی منتقدین معماری[7] ، بنیاد استرالیایی سلطنتی معماران[8] و نیز بنیاد سلطنتی معماران انگلیسی[9] عضویت دارد.
او هماکنون زنده است و هشتمین دهه زندگی خود را سپری میکند. کتاب «فرهنگ، معماری و طرح» محصول دوره بازنشستگی اوست. راپاپورت هماکنون درحال بازبینی کتب پیشین خود و نیز جمعبندی آنهاست. نمونه کارهای این روزهای او را در مقاله «تاملاتی بیشتر بر فرهنگ و محیط» میتوان دید که توسط نگارنده این مجلد، ترجمه شده و در ادامه مباحث آمده است. خود او در آنجا درباره اهمیت خلاصه کردن چند دهه کار پژوهشیش توضیح داده است. او نماد یک معمار و شهرساز منتقد است و دامنه انتقاداتش نسبت به آنها تا حدی میرسد که در یکی از مصاحبههایش خود را «ضدمعمار» مینامد.[10] راپاپورت از بیتوجهی این قشر نسبت به فرهنگ، تاریخ و نیز ساختههای مردمی گله دارد و معتقد است طراحی درست با شناخت این عوامل ممکن خواهد شد. در ادامه به بررسی آثار و اندیشههای او خواهیم پرداخت.
«منشا فرهنگی مجتمعهای زیستی»
راپاپورت، آموس، 1366، منشا فرهنگی مجتمعهای زیستی، ترجمه راضیه رضازاده، تهران، انتشارات جهاد دانشگاهی دانشگاه علم و صنعت.
کتابی 59 صفحهای است که مجموعا در قالب 10 فصل زیر مرتب شده است:
- درباره منشا فرهنگی مجتمعهای زیستی
- مبدا شهرها
- تعاریف شهر
- دیدگاههای مختلف درباره شهر
- عملکردهای انتظامبخش
- طرح، نظام و مدل
- نظام محیط زیست
- سیستمهای مقایسهای نظمدهی
- مجتمعهای زیستی نمونه
- نتایج
نزدیک نیمی از حجم کتاب را نقشههای دستنویس راپاپورت تشکیل میدهد که از شکل شهرهای مختلف کشیده و نظم عناصر آنرا در ارتباط با نظام فرهنگی مردمانش توضیح داده است. وسعت نمونههای مورد بررسی، از تاکیدات ویژه راپاپورت چه در این کار و چه در دیگر کارهایش از جمله شکل خانه و فرهنگ است. خود او در آغازین صفحات کتاب مورد بحث، دراینباره میگوید: «علیرغم آنکه اعتبار هر نظریهای به وسعت نمونهها بستگی دارد اکثر نظریههای مربوط به شهرسازی، طراحی شهری و معماری و حتی مطالعات مربوط به انسان و محیطزیست وی فقط بر سنت روشنفکرانه طراحی تکیه دارد.» (راپاپورت:9) او همچنین از بیتوجهی معماران و نظریهپردازان به سنتهای مردمی ساخت محیط مصنوع گله کرده و نظریههای موجود را مبتنی بر شیوههای طراحی غربی میداند که در تدوین آنها هیچکدام از ویژگیهای نقاطی چون آفریقا، آسیا و خاورمیانه و دورههای ماقبل کلمب آمریکا لحاظ نشده است. همچنین از تاکید بیش از حد نظریهها بر دوره زمانی اخیر انتقاد کرده و تاکید میکند که مطالعات تاریخی در این حوزه، از اهمیت ویژهای برخوردارند چرا که این مطالعات میتوانند استمرار مدلها و برخی رفتارها را به تصویر بکشد، چیزی که خود حاکی از وجود فلسفهای خاص است. توجه به سنتهای مردمی، تاکید بر مطالعات تاریخی و نیز ضرورت بررسی نمونههای متنوع از مناطق مختلف دنیا از مهمترین ویژگیهای کار راپاپورت است که دیدگاه انسانشناسانه او را به تصویر میکشد.
او بحث خود را با یک مقایسه شروع میکند، اینکه فرانسویها فکر میکنند شهرهای آمریکایی فاقد فرم و ساختی خاص هستند چرا که آن حس محصور بودن و بستگی شهرهای اروپایی را ندارند و جابهجایی و تحرک در آنها ارزش ویژهای دارد. همچنین این شهرها با مرور زمان، قدمتی باشکوه پیدا نکرده بلکه فقط فرسوده میشوند. درمقابل، آمریکاییها هم از درک نظام شهرهای اسلامی عاجزند، از کنترلی که بر رفتار شهروندان هست و محلههایی که برمبنای همسانیهای فرهنگی شکل میگیرد. راپاپورت، این بحث را مقدمهای برای ورود به بحث اصلی خود در این کتاب قرار میدهد، اینکه «محیطهای به ظاهر بینظم و گیجکننده به طور اتفاقی به وجود نیامده، بلکه معمولا خود بیانگر ساختی مشخص براساس طرح و نظم اجتماعی خاصی میباشند.» (همان: 12)
او در بخشی از این کتاب، تعاریف موجود از شهر را به چالش کشیده و سعی در ارائه تعریف جدیدی برای آن میکند. او شهر را مجتمع زیستیای میداند که محدوده وسیعی را میتواند تحت نظم خود درمیآورد. همچنین تاکید میکند که برای اطلاق واژه شهر به یک مجتمع زیستی، وجود برخی شاخصهای از پیش تعیین شده یکسان کافی نیست چرا که هر فرهنگی، عناصر خاصی را برای شهر خطاب کردن یک مجتمع زیستی دارد، عناصری که از جایی به جای دیگر متغیر است، مثلا شهر در یونان باستان،جایی است که تئاتر، ورزشگاه، تالار بار عام و… دارد و یا در شهرهای اسلامی، وجود مسجد جامع، بازار دائمی و حمام عمومی و… ضروری است.
میل انسان برای شکل دادن به محیط زیست خود از کجا نشات میگیرد و علت آن چیست؟ این یکی از مهمترین پرسشهای راپاپورت در این کتابش است. او در پاسخ به این سوال، رویکردی ساختارگرایانه اتخاذ کرده و آن را به ویژگیهای ذهن بشر ربط میدهد. اینکه بشر دوست دارد با طبقهبندی، جهان بینظم را برای خود منظم کند و ساخت مجتمعهای زیستی نیز حاصل همین فعالیت ذهنی انسانی است؛ «تلاش برای مفهوم بخشیدن به جهان و انسانی کردن آن از طریق اعمال نظمی خاص بر آن، نظمی آگاهانه که با سازماندهی و نامگذاری حاصل میشود.» (همان:17) راپاپورت معتقد است که درحقیقت انسان، مدلی آرمانی از محیط زیست خود در ذهن دارد که آنرا در محیط مصنوع به شکلی ناقص به تصویر میکشد. ساختمانها و به یک معنا خود شهر، درواقع بیان فیزیکی ایدههای انسان و بیان کننده آرزوهای او هستند که با یادآوری مدام این نظم، خود باعث تقویت و ترغیب شیوههای مطلوب رفتار نیز میشوند. برهمین اساس به تحلیل علت ساخت اولین شهرها از سوی شکارچیان اولیه میپردازد، کسانی که به قول خود او غذا و وقت آزاد کافی داشتند، پس چرا میبایست به فکر تاسیس شهر میافتادند؟ او در اینجا باز از همان الگوی جسمیت دادن به نظم ذهنی و تحمیل نظمی انسانی بر جهان حرکت کرده و نتیجه میگیرد که شهرها اصولا مکانهایی هستند که در آغاز برای برگزاری مراسم مذهبی ساخته شدهاند. راپاپورت به عنوان شاهد مثالی بر این ادعای خود به وجود دو گونه روستای مسکونی و مناسکی در نزد برخی اقوام از جمله گورورومباهای ساکن در مناطق مرتفع گینه نو اشاره کرده و نشان میدهد که روستاهای مناسکی، همین حالا هم ساختار پیچیدهتری از روستاهای مسکونی این اقوام دارند. همچنین از نمونههایی خبر میدهد که گرچه خانهای برای سکونت خود نمیسازد ولی مکانهای باشکوهی برای عبادت و برگزاری مراسم مذهبی ساختهاند. بنابراین از نظر راپاپورت، عاملی مقدس در ساخت تمامی مجتمعهای زیستی سنتی وجود دارد و تصویر هر قوم از نظام کائنات و افسانهها در ساختار کالبدی آن قوم از واحد مسکونی گرفته تا مجتمع زیستی آن بازتولید میشود. به همین دلیل است که بنیانگذاری شهرهای اولیه از اهمیت خاصی برخوردار بوده و طی مراسم ویژهای انجام میشده است. مثلا در شهرهای شمال چین، حصارها، نخستین عناصری بوده که بنا میشده، خیلی پیش از آنکه چیزی برای حفاظت وجود داشته باشد. بنابراین راپاپورت تاکید میکند که کاربرد اصلی این حصارها نمیتواند ضرورت دفاعی آن باشد بلکه نمادی مذهبی است که حتی قبل از معابد ساخته میشود و از تقدس خاصی نیز برخوردار است. حصارها از آنرو مهم هستند که مرز بین مقدس/نامقدس، انسانی/غیرانسانی، امن/ خطرناک، درونی/ بیرونی را مشخص میسازند و ذهن انسان به شدت نیازمند داشتن چنین مرزهایی برای برقراری نظم اجتماعی مدنظر خود است. از آنچه تاکنون گفته شد چنین میتوان نتیجه گرفت که آنچه یک مکان را به وجود میآورد اصول و قواعد نظمدهی خاص آنست، اصولی که ریشه در اعتقادات و باورهای ذهنی یک قوم دارد. همین مسئله هم علت تنوعات و تفاوتهای موجود در شکل شهرهای سنتی است. راپاپورت در ادامه این بحث خود، مثالهای متنوعی از چندین شهر باستانی آورده و آنها را با هم مقایسه میکند. مثلا میگوید که در چین باستان، شهرها پیش از آنکه مکانی برای سکونت باشند مکانی مقدس هستند که میبایست ارتباطی میان آسمان، زمین و عالم اموات برقرار کنند. بنابراین شهرهای چین باستان، هم وسیلهای برای به حداکثر رساندن این رابطه بودهاند. از همین روست که مجتمع سلطنتی درجایی و به گونهای ساخته میشود که بر کل شهر (و طبیعتا جهان) نظارت داشته باشد. قصر، بازار را به عنوان مرکز فعالیتهای دنیوی، از معبد و محراب به عنوان مرکز فعالیتهای مذهبی جدا کرده و درحد فاصل این دو واقع شده است. حاکم نیز به هنگام مواجهه با مردم، پشت به بازار میایستد که هیچکدام اینها تصادفی نبوده و بیانگر نظام تفکری چینیهاست. مثال دیگر راپاپورت به ساختار شهرهای هندی مربوط است که میتوانند به شکل بدن ویشنو، پرنده مقدس، گل سحرآمیز، درخت سدر 8 شاخه و یا صلیبهای کیهانی ساخته شوند و همچنین، نظام کاستی هندی در ساخت شهرهای آن نیز نمودار است. براهمائیان در مرکز شهر و در نزدیکی معبد سکونت دارند و همینطور هرچه از مرکز دور میشویم ردههای پایینتر قرار میگیرند تا اینکه درنهایت، اطراف و حومه شهر هندی به گروه نجسها میرسد.
گذشته از مسئله منشا نظم، فرآیند و چگونگی ایجاد و اعمال آن نیز برای این اندیشمند حوزه فضا وسوسهانگیز است. به همین جهت هم بخشی از این مجلد خود را به توضیح مکانیزمهای ایجاد نظم اختصاص میدهد. او میگوید محیطزیست حاصل ترکیب اتفاقی مردم و اشیاء نیست و نظم آن نیز چیزی بیش از نظم فضایی است، نظمی که اغلب تنها نظم قابل مشاهده به حساب میآید؛ ولی در اصل، نظمدهی به یک شهر، منظم کردن چهار عامل است:
- فضا: تعابیر مختلفی از آن وجود دارد ولی عموما طراحان، کار نظمدهی به آن را انجام میدند.
- مفهوم: تفکیک نظم فضایی و نظم مفاهیم از هم، اغلب تنها به صورت ذهنی امکانپذیر است چرا که در نظام سنتی، این دو عموما بر هم منطبق هستند ولی امروزه کمتر شاهد این انطباق هستیم. مثلا چراغهای نئون، تابلوها و پیامهای کلامی و مصور در شهر لاسوگاس میتواند بیانگر مفاهیمی مستقل از نظم فضایی خود شهر باشد. مفاهیم عموما از طریق فرم، جنس و اجزاء کالبدی محیط درک میشوند.
- ارتباط: منظور از آن، تنظیم رابطه مردم و سایر مردم، عناصر و مردم و نیز عناصر و سایر عناصر است.
- زمان: شهر میتواند یکی از مدلهای آگاهانه نظمدهی به زمان را بپذیرند: زمان طولی، زمان دورانی و بازگشتی، آیندهگرایی یا گذشتهگرایی. همچنین نظم زمانی بیشتر با دو مفهوم سرعت و نظم سنجیده میشود. منظور از سرعت، تعداد وقایع در یک واحد زمان است و منظور از نظم نیز توزیع فعالیتها در طول زمان. اهمیت زمان در نظمبخشی به محیط به حدی است که گاه ممکن است گروههایی با نظمهای زمانی مختلف، علیرغم حضور در یک فضای واحد، هرگز یکدیگر را نبینند.
هرگاه نظم فضایی و فعالیتها با هم سازگار باشنذ و هم را تقویت کنند مفاهیم نهفته در نمادها تقویت شده و ارتباطات اجتماعی مردم هم تقویت میشود.
راپاپورت در نتیجهگیری کتاب خود به این مسئله اشاره میکند که «امروز در رابطه با نظم فضایی و اجتماعی ما شاهد جایگزینی نظمهای تکنولوژیکی هستیم که بدون ارتباط با نیازهای انسانی و خارج از کنترل وی به زندگی و خواستهای آدمی شکل میدهند.» (همان: 34) پایانبخش مباحث او در اینجا تاکید بر طراحی محیطهای متناسب با فرهنگ جامعه است، فضاهایی که بتوانند بازتابی از نظام ذهنی افراد بوده و رفتار مطلوب را به مردم متذکر شوند.
«معنی محیط ساخته شده: رویکردی در ارتباط غیر کلامی»
راپاپورت، آموس، 1384، معنی محیط ساخته شده:رویکردی در ارتباط غیر کلامی، ترجمه فرح حبیب، تهران، انتشارات پردازش و برنامه ریزی شهری.
کتابی 232 صفحهایست که در قالب 7 فصل جمعبندی شده است:
- اهمیت معنا
- مطالعه معنی
- معنی محیطی، ملاحظات ابتدایی برای رویکرد ارتباط غیرکلامی
- ارتباط غیرکلامی و معنی محیطی
- مثالهای کاربردی در مقیاس کوچک
- مثالهای شهری کاربردی
- محیط، معنی و ارتباطات
راپاپورت عموما کتابها و مقالات خود را با یک سوال کلیدی شروع میکند که در همان اولین جملهها به صورتی ساده و صریح مطرح شده و در دنباله، مکررا به آن ارجاء داده میشود. درحقیقت، کتابها و مقالات او ساختار کلاس درسی را دارند که به صورتی غیرحضوری و برای مخاطبانی بیشمار برگزار میشوند. سوال آغازین راپاپورت در این کتاب آنست که از چه طریقی مردم، در مقابل محیطهای زیست عکسالعمل نشان میدهند؟
راپاپورت معتقد است مردم قبل از آنکه به صورتی خودآگاه در مورد یک محیط صحبت کرده یا آنرا مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهند به صورتی ناخودآگاه نسبت به آن حسی پیدا میکنند و تصویر کاملی از آن محیط و ویژگیهایش در ذهن آنها شکل میبندد. به همین دلیل احساس میکنند که برخی نواحی شهری یا برخی اشکال خانهها را دوست داشته و یا ندارند. منظور او اینست که انسانها قادرند محیط را با استفاده از اشارهها و نشانههای آن معنی کنند. راپاپورت معتقد است ذهن انسان همیشه درحال معنیسازی است و به همین رو نیز دست به تمایز و دستهبندی محیط پیرامونش میزند. از نظر او معنی، جدای از عملکرد نیست بلکه مهمترین جنبه آنست. همچنین تاکید میکند که چیزها معنی را در خود جای ندادهاند بلکه معنی در ذهن انسانهاست. از همین رو نیز افراد مختلف میتوانند با نگاه کردن به چیزهای مختلف، معانی متفاوتی را از آن اخذ کنند. بخشی از اختلاف نظرها و سلایق مردم و معماران را نیز در همین مسئله برداشتهای مختلف میتوان جستجو کرد. حال آنچه از نظر راپاپورت اهمیت دارد نه معنای مدنظر نقادان و معمارا، بلکه معنای مردمی است که استفادهکنندگان از آن بنا خواهند بود و این مسئلهایست که به زعم او، این روزها بسیار مورد بیتوجهی قرار میگیرد چرا که ما تحت تاثیر رویکردهای پوزیتیویستی هستیم و همواره، تاکید بر «علمی بودن» بودن است. به عبارت دیگر، چنان تصور میشود که معنای شخصیتهای علمی نسبت به معنای مردم عادی برتری دارد که راپاپورت، این مسئله را زیر سوال میبرد و تاکید میکند که اصالت، با معنای استفادهکنندگان است.
او فصل دوم این کتاب را با اشاره به افزایش علاقمندی عمومی به مطالعه معنی آغاز کرده و از آن جمله از انسانشناسی نام میبرد. از نظر راپاپورت، مطالعه معنی از خلال سه راه شیوه مختلف انجام میشود: استفاده از مدلهای معناشناسی موجود در زبانشناسی که آنروزها بسیار رایج بوده، تکیه بر نمادشناسی که از گذشته هم وجود داشته و درنهایت، استفاده از مدلهای غیرکلامی که رشتههایی نظیر انسانشناسی و روانشناسی و اخلاقشناسی اغلب از آن استفاده میکنند ولی نسبت به دو مورد دیگر، از رواج کمتری برخوردار است. او سپس به معرفی مفصلتر هرکدام از این روشها پرداخته و میگوید که معنیشناسی، بسیار از مدلها و مفاهیم زبانشناسی استفاده میکند، مثلا همانطور که جملات زبان، دارای صرف و نحو هستند از صرف و نحو نشانهها صحبت کرده و معناشناسان معتقدند که هر نشانه را باید در سیستمی از نشانههای دیگر تحلیل کرد. نکته دیگری که در مورد این رویکرد بیان میکند، اهمیت متن یا زمینه در تفسیر نشانههاست. برای توضیح این مطلب، راپاپورت از چندین مثال استفاده میکند، از جمله اینکه در یک مکان بیابانی و بدون درخت، کاشت درخت است که نشانه حضور انسان قلمداد میشود ولی در یک جنگل، کندن و از بین بردن درختها؛ و یا در شهری خشتی در پرو، کلیسا با رنگی سفید از بقیه بناها متمایز میشود ولی در برخی شهرهای جزایر یونان که همه بناهای معمولی آن سفیدرنگ هستند، دیگر رنگ سفید نمیتواند معرف حضور کلیسا باشد و در اینجا باید از عناصر دیگری به عنوان متمایزکننده استفاده کرد، مثلا از گنبد و یا مصالحی متفاوت از بافت زمینه. با این مثالها راپاپورت تاکید میکند که شکل، در زمینه، معنی پیدا میکند و برای فهم این معنی، نیازمند شناخت آن فرهنگ هستیم. بنابراین، این متن است که به توضیح قواعد ظاهری کمک میکند و به هنگام طراحی نیز باید به همین معانی موجود در متن توجه کرد.
او سپس به توضیح رویکرد دوم، یعنی نمادشناسی پرداخته و در تعریف نماد چنین میگوید: «هرگونه عینیتی در تجربه که انسان برای آن معنی تعیین کرده است.» (1384: 47) راپاپورت میگوید که رویکرد نمادشناسی، در عرصه طراحی محیط نقشی بازی نکرده و سنتا در مطالعات مربوط به معماری تراز بالا استفاده میشده است. برخلاف معنیشناسان که بر «متن» یا «زمینه» برای فهم نشانهها و چیزها تاکید دارند موضوع کلیدی از نظر طرفداران این رویکرد، «ساختار» است. راپاپورت میگوید که از این رویکرد، امروزه کمتر استفاده میشود و بیشتر برای تحلیل ساختمانهای تاریخی مناسب است. کاربرد عمده آن در فرهنگهای سنتی بوده، محیطهایی که در آنها هنوز انگارههای ذهنی قوی و واضحی از محیط مصنوع وجود دارد. این رویکرد، معنای ویژهای برای هر نماد در نظر میگیرد که به نظر میرسد تاحدی با تاکید رویکرد قبلی مبنی بر امکان وجود برداشتهای مختلف از هر نماد در تعارض است. با اینحال راپاپورت تاکید میکند که گرچه امروزه نمادها نه ثابتند و نه مشترک، اما هنوز هم در هر قلمرو فرهنگی، تداعیهای مشترکی وجود دارد که از طریق استفاده یکنواخت، تقویت میشود. (1384: 44) این روند تا بدانجا پیش میروند که برخی نمادها ماهیت فرافرهنگی پیدا میکنند.
در اینجا راپاپورت به توضیح سومین رویکرد در مطالعه معنی میپردازد، رویکردی که معتقد است تاکنون در مطالعات محیطی از آن استفاده نشده و خودش، علاقمندی خاصی به آن نشان میدهد، تا جایی که حتی همین کتاب خود را بر مبنای آموزههای آن مینویسد. در این رویکرد، کلیه شیوههای ارتباطی غیرکلامی اعم از تن صدا، حالات چهره، وضعیتهای کالبدی، حالات و روابط افراد و… به مثابه نشانههایی به کمک تکمیل معنای یک کلام میآید و حتی از خود آن کلام، مهمتر میشود چرا که سریعتر و بیشتر از کلام، مورد توجه مخاطبان قرار میگیرند. راپاپورت، علت این مسئله را «چندمجرایی» بودن آن یاد میکند، یعنی حواس بیشتری را اعم از بینایی، شنوایی، بویایی و… درگیر معنی میسازد. او از آن جهت به رویکرد ارتباطات غیرکلامی در مطالعه محیط علاقمند میشود که به تعبیر خودش، محیطها نیز همانند ارتباطات غیرکلامی، فاقد واژههای صریح برای بیان معنی هستند.
راپاپورت در فصل سوم کتاب، تلاشهایی را برای فهم معنای محیط با استفاده از روش ارتباطات غیرکلامی آغاز میکند. او بحث خود را با سوال چیستی اثر محیط بر رفتار افراد شروع کرده و با ذکر مثالهایی ثابت میکند که محیط، همانطور که در ایجاد خود از افراد و فرهنگشان تاثیر میپذیرد پس از آن میتواند بر رفتار آنها نیز تاثیر بگذارد. برای مثال، راپاپورت از دو گروه صحبت میکند که یکی در فضایی زشت و یکی در فضایی زیبا قرار داده شده و سپس از هرکدام خواستهاند که ارزیابیای بر یک مجموعه عکس داشته باشند. نتیجه آزمایش حاکی از آنست که افراد واقع شده در محیط زشت، نمرههای کمتری به عکسها دادهاند. او از مقدمه استفاده کرده و بحث تعامل هویت و موقعیت را پیش میکشد، اینکه موقعیتهای اجتماعی نیز توسط شرایط محیطی مورد قضاوت دیگران قرار میگیرند.
پس از طرح تاثیر محیط بر رفتار، راپاپورت در اینجا چگونگی این فرآیند را زیر سوال میبرد. به عبارت دیگر سوال او اینست، حال که پذیرفتهایم محیط، رفتار را کنترل میکند و از آنجایی که آن، واژگان و زبانی برای ارتباط با افراد ندارد پس چگونه با آنها حرف زده و پیام خود را منتقل میکند؟ او برای توضیح این مطلب، عکس یکی از آگهیهای چاپ شده درباره فروش یک ساختمان اداری را منتشر کرده و از خوانندگان میخواهد که آنرا تحلیل کنند. این عکس، چه اشاراتی دارد و با کدام نشانهها سعی بر ترغیب افراد به خریدن این بنا میکند؟ توالی پنجرههای نورانی و جهت رو به بالای آن، نوعی مفهوم پیشرفت، موفقیت و ارتقاء در کار را با خود حمل میکند که گویی در این ساختمان امکانپذیر خواهد شد. راپاپورت از این مثال نتیجه میگیرد که مردم غالبا براساس خوانش نشانههای محیطی دست به عمل میزنند. بنابراین، زبانی که در این اشارات به کار میرود باید کاملا قابل درک باشد. اگر کدها فهمیده نشوند فرد نمیتواند با محیط ارتباط برقرار کند. این تجربه بسیار شبیه همان اتفاقی است که برای افراد در محیطهای ناآشنای فرهنگی میافتد و به اصطلاح، آنها را دچار شوک فرهنگی میسازد. قابل خواندن بودن نشانهها و اشارات گرچه مسئله مهمی است ولی پیش از آن، هر اشاره باید دیده شده و مورد توجه فرد قرار گیرد چرا که تنها در این صورت میتواند پیام خود را منتقل کند. بنابراین نشانههایی که جلب توجه نمیکنند و یا نشانههای ناخوانا قابلیت کنترل رفتاری نخواهند داشت.
در گذشته، افراد از روی لباس، مدل مو، زخمهای صورت و نشانههایی از این دست میتوانستند یکدیگر را شناسایی کرده و درخصوص موقعیت اجتماعی طرف مقابل، اطلاعاتی کسب کنند. گرچه امروزه تاثیر این مسئله کم شده ولی هنوز هم میتوان با استفاده از این نشانهها افراد را دستهبندی کرده و چیزهای درباره آنها فهمید. در اینجاست که نقش ساختار محیطی، اهمیت بیشتری پیدا میکند. مثلا با بررسی موقعیت، فاصله و تزئینات محل کار یک نفر میتوان اطلاعاتی در مورد موقعیت اجتماعی او کسب کرد. شیوه سازماندهی اطاق کار توسط او گویای نکاتی درباره شخصیت او، نظرش درباره عرصههای عمومی و خصوصی و همچنین روابط و رفتارهایش با دیگران است. به عنوان مثال، دکوراسیون اطاق برای اساتید دانشگاه، کمتر از شخصیتهای مهم تجاری اهمیت دارد و این خود گویای تمایزاتی درباره این دو تیپ از افراد جامعه است. محیط علاوه بر نقشی که در شناساندن افراد به دیگران دارد، رفتارهای صحیح و مورد انتظار را نیز میتواند به افراد خاطرنشان سازد. راپاپورت در این مورد تا آنجا پیش رفته که میگوید: «محیط همانند فرهنگ، به طور سنتی در شناساندن هنجارهای مناسب رفتاری در گروه نقش داشته است و بدون چنین مساعدتی، رفتار صحیح، سخت و طاقتفرسا میشود.» (1384: 67)
پرسش بعدی راپاپورت درباره اینست که قواعد فهم اشارههای محیط، چگونه یاد گرفته میشوند؟ بسیاری از آنها معمولا در سالهای ابتدایی زندگی در طول فرهنگسازی یاد گرفته میشوند و در مورد مهاجران نیز، با ورود به محیط جدید، فرآیند فرهنگپذیری فعال شده و قواعد جدید آموخته میشوند. او در اینجا تاکید ویژهای بر نقش فضای خانگی در فرهنگپذیری کودکان میکند، خصوصا کودکانی که در مرحله پیش از یادگیری زبان قرار دارند. مثلا، بچههایی که در اطاق پدر و مادر میخوابند درک متفاوتی نسبت به فضا دارند تا بچههایی که در فضایی جداگانه پرورش مییابند و یا خانههایی که قلمروهای جداگانه زنانه/ مردانه دارند درک متفاوتی نسبت به محیط و اشارات آن برای بچهها ایجاد میکنند. درک افراد از نظم/ بینظمی، رسمی بودن/ غیررسمی بودن و… از خانه دوران کودکی به افراد آموخته میشود. بنابراین طبق نظر راپاپورت، محیط در عامترین معنای خود میتواند به عنوان وسیلهای آموزشی برای کودکان در نظر گرفته شود. او در ادامه میگوید همانطور که قضاوت افراد درباره سردی یا گرمی آب، بستگی به تجربیات حسی پیشین آنها دارد تفسیر و تحلیل آنها از محیط نیز وابسته به تجربههای گذشتهشان و تصاویری است که از آنها در ذهن دارند. محیط کسلکننده یا جذاب، محیط آرام یا شلوغ، امن یا ناامن، تمیز یا کثیف، هماهنگ یا ناهماهنگ و… همه به تجربیات پیشین انسانها بستگی دارد، اینکه یک فرد از روستا آمده باشد یا از کلانشهر میتواند داوری او را درباره یک شهر متفاوت از دیگری کند چرا که این دو، «زمینههای ذهنی متفاوتی» دارند که تفسیرشان از نشانههای محیطی را دگرگون میسازد. بنابراین، «گروههای با شرایط متفاوت، سلیقههای کیفی محیطی متفاوتی دارند و اشارات مشابه را به طور متفاوتی ارزیابی میکنند.» (1384: 78) بنابراین طراحان و استفادهکنندگان، محیط را به گونهای متفاوت میبینند و ارزیابی میکنند به طوری که معناهای مورد نظر طراحان، اغلب دریافت نمیشود، اگر شود فهمیده نمیشود و یا اگر شود احتمال نپذیرفتن و رد شدنش هست. برای اجتناب از این اتفاق، راپاپورت، یاد گرفتن دانش فرهنگی و زمینهها را به طراحان توصیه میکند که به زعم خودش، کار چندان سختی هم نیست.
او برای محیط، علاوه بر کارکرد آشکارش که مثلا سکونت، کار و… است کارکردها و نقشهای دیگری هم قائل است. از نظر او محیط، یادآوریکننده، پیشبینیکننده و تجویزکننده است؛ ویژگیهایی که راپاپورت برای چندمین بار تاکید میکند که هرچند در معماری سنتی و بومی و قبیلهای بیشتر وجود داشته ولی هنوز هم تاحدی باقی مانده است. با اینحال او خالی شدن محیطها از اطلاعات مفید و راهنما برای رفتار را، «بیماری عصر ما» مینامد، اینکه افراد مجبورند اعمالی را انجام دهند که زمینههای ذهنی کافی را در مورد آن ندارند و محیطشان نیز اطلاعات کافی برای تصمیمگیری را در اختیارشان قرار نمیدهد. راپاپورت، فرهنگ را اعم از مادی و غیرمادی «اطلاعات منجمد» نامیده و تاکید میکند بیشترین سازگاری بین معانی مرتبط با محیطها و رفتارها را زمانی میبینیم که انگارههای مشابهی رفتار و محیط را کنترل کنند. به عبارت دیگر، محیط بر مبنای ارزشها و اصولی ساخته شده باشد که رفتارهای افراد را نیز شکل داده و هدایت میکنند. خلاصه بحث راپاپورت در این فصل آنست که افراد با ورود به یک محیط، نشانهها و اشاراتی را دیده، فهمیده و سپس میپذیرند. اگر تمام این مراحل به درستی طی شود طبق دستورالعملی که محیط به آنها میدهد رفتار میکنند و ما نوعی سازگاری را شاهدیم. این اتفاق آنقدر تکرار میشود که بدیهی به نظر میرسد و شاید کسی متوجه آن هم نشود ولی راپاپورت میگوید احساس و موضعگیری ما نسبت به محیط اصلا بدیهی نیست و کاملا طی یک فرآیند شکل میگیرد، منتها ما زمانی متوجه این فرآیند میشویم که کار بیفتد و مختل شود و ما دیگر نتوانیم قواعد محیط و رفتاری را که از ما مطالبه میکند بفهمیم، مثل زمانی که وارد یک فرهنگ غریبه میشویم.
در فصل چهارم کتاب مورد نظر، راپاپورت، نظریات خود را با استفاده از نظریات ادوارد هال در تقسیمبندی انواع فضا کامل میکند؛ تقسیمبندی سهگانه فضاهای ثابت، نیمهثابت و غیرثابت. منظور از فضاهای ثابت، بخشهایی از فضا هستند که ندرتا و به آهستگی تغییر میکنند مانند عناصر معمارانهای چون در، دیوار و… عناصر نیمهثابت، انواع چیدمان، مبلمان، پرده، اثاثیه، گیاهان و بخشهایی از فضا را شامل میشوند که به آسانی و با سرعت تغییر میکنند. منظور از عناصر غیرثابت نیز انسانها هستند که مدام در فضا حرکت میکنند و جابهجا میشوند. راپاپورت در بین این انواع سهگانه فضا، دو مورد آخری را معنادارتر دانسته و میگوید که معانی بیشتر در آنها کدگذاری شده و از خلال آنها منتقل میشوند چرا که در بسیاری موارد، فضاهای ثابت، دقیقا یکی هستند و تنها فضاهای نیمهثابت و یا غیرثابتند که ماهیتهایی جداگانه به آنها میدهند. مثلا در چتل هیوک، تفاوت اطاقهای مسکونی و نمازخانه، نه در فضای ثابت بلکه در ملبمان و تزئینات اغراق شده و بسیار زیاد نمازخانه است. البته راپاپورت همچنان بر این نکته پافشاری دارد که در گذشته و معماری و شهرسازی سنتی، فضاهای ثابت نسبت به امروزشان نقش به مراتب بیشتری در برقراری ارتباط و انتقال پیام داشتند. (این بحثی است که مفصلا در کتاب منشا فرهنگی مجتمعهای زیستی به آن پرداخته شده است.) ولی امروزه که مردم، اغلب فضاهای ثابت را نمیسازد بلکه در آنها سکونت میکنند نقش عوامل نیمهثابت به مراتب بیشتر است چرا که هنوز هم افراد به محض تعویض یک خانه، شروع به تغییرات اساسی عناصر نیمهثابت آن متناسب با سلیقه و نیاز خود میکنند؛ به عبارت دیگر، فرآیند شخصیسازی فضا را انجام میدهند. پس از معرفی دورنمایی از نظریه هال در باب فضا، راپاپورت به بحث خودش بازمیگردد و اینکه اعتبار رویکرد غیرکلامی عموما در حوزه عناصر غیرثابت (انسانها) است ولی او در اینجا آنرا به شکلی تعمیمیافته برای دو عنصر دیگر نیز استفاده میکند.
راپاپورت در این مرحله از کار خود به معرفی برخی قواعد خوانش محیط میپردازد. از جمله میگوید عموما بناهایی که در ارتفاع قرار دارند از اهمیت بیشتری برخوردارند. از آنجایی که در بسیاری از فرهنگها بناهای مقدس عموما با ارتفاع در ارتباطند ذهن در وهله اول، احتمال خاص بودن آنها را میدهد، خصوصا اگر مشاهدهکننده فردی از فرهنگ تایلندی باشد که در آن، سنتا هیچکس نمیتوانسته بالاتر از ساختمان شاه، خانهاش را بسازد و یا منقوشتر و با تزئیناتی بیشتر و یا در کامبوج، این نجبا هستند که خانههای خود را بر ارتفاع میسازند و بردگان فقط مجاز به خانهسازی در کف هستند. قاعده دیگر، مرکز/ پیرامون است. در بسیاری از جوامع سنتی، مکان مرکزی، به نوعی با شان و مقام در ارتباط است و ساختمانهای واقع شده در پیرامون، عموما اهمیت کمتری داشته و به افراد دونپایهتری تعلق دارند. دوگانه راست/ چپ نیز از همین نوع است. در فرهنگهای زیادی، جهت راست، با مفهوم مثبت و خیر در ارتباط بوده و جهت چپ با مفهوم منفی و شر. رنگها نیز بخش دیگری از خوانش قواعد محیطی هستند و جزء اولین تفاوتهایی هستند که عموما به چشم میآیند. راپاپورت میگوید گرچه در فرهنگ امروز ایالات متحده، استفاده از رنگها در محیط، اختیاری است ولی در فرهنگی مثل فرهنگ ناواهو، رنگها در طیفی از خوب و بد قرار گرفته و هویتهای ویژهای دارند. به عنوان مثال، سفید و آبی، رنگهای مذکر قلمداد میشوند و زرد و سیاه، مونث. دوگانه مفهومی سیاه و سفید نیز در بسیاری از فرهنگها دیده شده و بر محیط اعمال میگردد. (مثلا رنگ کلیسا را سفید انتخاب میکنند.) با اینحال برخی رنگها نیز کمابیش ماهیت و معنایی فرافرهنگی پیدا کردهاند مثلا زرد به جهت تداعی خورشید، رنگ گرما و ثمربخشی است، قرمز، یادآور خون و خشونت و قدرت و سبز، نشانی از جوانی و بهار و امید. راپاپورت از پکن باستان مثال میزند، شهری کم ارتفاع و خاکستری رنگ که مکانهای مقدسش در مرکز و بر روی ارتفاع قرار داشت. این بناها ابعادشان بزرگتر از بناهای معمولی بود و شکیلتر و باتزئینات بیشتری ساخته شده و رنگهای بیشتری در آنها وجود داشت. عمر بنا، قاعده محیطی دیگری است که او به آن اشاره میکند. قدیمی بودن یک بنا میتواند نشانی از اهمیت و مقام آن باشد ولی این نیز به متن وابسته است چرا که به قول خود راپاپورت، بناها در آمریکا، برخلاف اروپا که تاریخی میشوند، فرسوده میشوند! جهت قرار گرفتن بنا هم در برخی از فرهنگهای سنتی معنادار بوده است. نوع مصالح هم در اینجا حائز اهمیت است چرا که مثلا در دهکدههای ابتدایی آمریکای کهن، خشت، تنها در ساخت ساختمانهای عمومی استفاده میشده، سپس نخبگان از آن استفاده کردند و درنهایت، عوام. یا در برخی مناطق آمریکای لاتین، هرچه از سمت چوب و بام پوشالی به سمت گل و آجر قرمز بروی، یعنی حرکت از طبیعت به سمت فرهنگ و این یعنی تشخص اجتماعی بیشتر. در بسیاری از قسمتهای خاورمیانه، سقف مسطح نشانهای از فقر است و سطح شیبدار پوشیده شده با سفال، نمادی از موقعیت خوب. برای همین بسیاری از مردم حاضرند استفاده سنتی از پشتبام را فدای کسب موقعیت بهتر اجتماعی از طریق سقفهای شیبدار کنند. امروزه نیز، تراکم، الگوهای منظم شهرسازی و یا الگوهای پیچیده و درهم، حضور درخت و فضای سبز و یا کمبود آن، میزان توجه به مسئله تعمیر و نگهداری بنا و
تضاد دو منظر شهری در آمریکای لاتین: الگوی منظم مستیزو و نامنظم سرخپوستی (راپاپورت، 1384: 158) |
مسائلی از این دست، اشارههای جدیدی هستند که بر احساس ما از فضا تاثیر میگذارند.
راپاپورت در خوانش اشارهها و نشانههای محیطی بر چند نکته اساسی انگشت میگذارد: اول آنکه تفسیر این نمادها وابسته به زمینه و متنشان است، دوم اینکه فهم و تفسیر آنها به صورت تکی امکانپذیر نبوده و باید در یک نظام و به صورت دستهجمعی (یعنی مجموعه نمادها در کنار هم) تحلیل شود. راپاپورت در این رابطه میگوید: «برای رساندن پیام، یک اشاره به تنهایی کفایت نمیکند بلکه باید تعدادی اشاره با هم و در سازگاری با هم عمل کنند تا ارتباط بهتر برقرار شود.» (1384: 157) و سوم، نقش دوگانهها و استخراج متضادها در درک معانی است، چرا که او معتقد است معماری، تجسد ذهن انسان است و شیوه سازماندهی فضا، برگرفته از شیوهای که بر اساس آن، ذهن، جهان را مقولهبندی و منظم میکند.
در فصل پنج و شش، راپاپورت سعی میکند تمامی بحثهای بالای خود را در قالب مثالهای خرد (یک بنا) و کلان (یک شهر) اثبات کند. او همچنین تاکید بسیاری بر این نکته دارد که استفاده از روش ارتباط غیرکلامی در تحلیل محیط بسیار ساده است. فقط باید نسبت به تفاوتها حساس بود، آنها را دید، ثبت کرد و بعد با استفاده از دادههای موجود در همان فرهنگ، دست به تحلیلش زد. یکی از مثالهای او در اینجا مقایسه ساختار دادگاهها در چند کشور مختلف است. او میگوید که حتی با دیدن یک دادگاه خالی و بررسی تقسیمات فضایی آن میتوان به اطلاعاتی درخصوص آن فرهنگ دست یافت.
مثال دیگری که راپاپورت در اینجا استفاده میکند تاکید برخی خانههای آفریقای جنوبی بر انبار غله به عنوان عنصر اصلی خانه است، عنصری که در سودان، بخش اسلامی و مذهبی است. در خانههای امروز بسیاری از کشورها هم منطقه جلوی خانه بسیار مورد تاکید است: نرده، چمنکاری، درهای ورودی مفصل، نماسازی و… برای آمریکاییهای زیادی، چمنکاری جلوی در خانه، اهمیت زیادی دارد و افراد به محض انتقال به خانه جدید، حتی اگر هنوز بخش مهمی از وسایل را نخریده و یا کارهای واجبتری را انجام نداده باشند نسبت به آن اقدام میکنند چرا که در ارتباط مستقیم با شخصیت آن خانواده و نیز موقعیت مطلوب محل قرار دارد. به عبارت دیگر، این یک نوع تغییر معنایی در محیط است که با دستکاری عناصر نیمهثابت فضا صورت میگیرد. اهمیت این مسئله از حیث معنایی به قدری است که با بررسی و تحلیل باغهای سنتی چینی میتوان فهمید که دین صاحبان آنها تائویی است یا کنفسیوسی. (بینظمی و عدم تقارن تائویی در مقابل سیستم سلسلهمراتبی، متقارن و مستطیلی شکل کنفسیوسی) بنابراین، اشارهها و نشانههای محیطی نیز با سایر اشارههای اجتماعی چون لباس، زبان و… ترکیب شده و مفاهیم را منتقل میکنند.
فصل پایانی کتاب راپاپورت، محیط را مشخصا به عنوان شکلی از ارتباط غیرکلامی به بحث بیشتر میکشد. او ابتدا تعریف محیط را به پرسش کشیده و در پاسخ، آنرا ارتباطاتی بین اشیاء و اشیاء، مردم و مردم و نیز مردم و اشیاء تعریف میکند. همچنین اشارهای به بحثهای پیشین خود درخصوص معنای طراحی محیط میکند (بحثی که در کتاب منشا فرهنگی مجتمعهای زیستی مفصلا به آن پرداخته شده است.) او طراحی محیط را سازماندهی آگاهانه چهار عنصر زمان، فضا، ارتباطات و نیز معنی مینامد و میگوید محیط، مجموعه روابط پیچیدهای بین این چهار عنصر است. او فضا را «بسط سه بعدی جهان اطراف ما» تعریف میکند و تذکر میدهد درحالی که ارتباطات، به مجموع ارتباطات کلامی و غیرکلامی بین افراد اشاره دارد، معنی تنها ارتباطات غیرکلامی را شامل میشود. همچنین درخصوص زمان میگوید که مردم همانطور که در فضا زندگی میکنند در زمان هم زندگی میکنند. منظور او از سازماندهی زمان، همانطور که در کتاب منشا فرهنگی مجتمعهای زیستی هم اشاره کرده دو چیز است: اول، نقشههای ذهنی بزرگ مقیاس از زمان که مثلا آنرا چیزی خطی یا چرخهای میبیند، گذشتهنگر است و یا آیندهنگر. این نوع نگاه به زمان، میتواند چهره متفاوتی به شهر بخشیده و خود را در آن بیان کند. مثالی که راپاپورت برای این منظور استفاده میکند کشور هند است که اعتقاد به سیستم زمان چرخهای و تناسخ باعث شده که در شهرهای این کشور، عناصر طبیعی مانند حیوانات و گیاهان حفظ شده و حضور چشمگیری داشته باشند، یا مثلا در آمریکا که سیستمی آیندهنگر دارد نسبت به انگلستان که از نظر زمانی معطوف به گذشتهاش است ما با مناظر متفاوتی مواجه هستیم. برداشت دوم راپاپورت از عنصر زمان، سرعت و نیز ریتم و نظم فعالیتهاست. او میگوید: « ما برای ساعتهایی تبلیغ میکنیم که در یک ثانیه از سال رخ میدهند درحالی که در فرهنگ پیبلوی سنتی، یک هفته، کوچکترین مقیاس زمان است.» (1384:197) یا مثلا زمان سکوت و خواب برای سوئیسیها با زمان ساکنان شمال ایتالیا به هیچ وجه یکی نیست و دقیقا مترادف با زمان شلوغی و فعالیت و سروصدای آنها. راپاپورت بحث زمان را با ذکر این نکته به پایان میبرد که تضادهای فرهنگی و مسائل ناشی از آن اغلب در سطح زمانی نسبت به فضایی جدیتر است. اما منظور او از سازماندهی ارتباطات چیست؟ راپاپورت معتقد است که محیطها هم ارتباطات را منعکس کرده و هم آنرا هدایت و کنترل میسازند. منظور از ارتباطات نیز پاسخ به این پرسشهاست: «چهکسی، کی، کجا، و با کی؟» بنابراین، ارتباط، به رابطه بین مردم با هم اشاره دارد، معنی اما، عنصر دیگری است که به مردم و محیط بازمیگردد. طبق نظر راپاپورت، معنی از دو طریق میتواند هم مطرح شود: هم از طریق سازماندهی فضا و هم از طریق علائم، رنگها، اشکال، اندازهها و تمام آنچه در بالا ذکر شد. او درنهایت این مبحث را چنین جمعبندی میکند که غرض از سازماندهی فضا و زمان و معنی، کمک به برقراری و تسهیل ارتباطات است.
آخرین بحث راپاپورت در این کتاب، به پرسش کشیدن این مسئله است که افراد چهطور در فضاهای عمومی با هم تعامل میکنند، درحالی که میدانیم کسی با غریبهها تعامل نمیکند؟ پاسخ اینست: افراد برخی اشارهها و نشانهها را از ظاهر و رفتار یکدیگر دیده و تحلیل میکنند، تناوب در دیدن نیز باعث میشود که آن فرد را از دایره غریبهها خارج کرده و آشنا کنند. ضمن آنکه محیطهای عمومی هم رفتهرفته تخصصیتر شده و امکان برقراری ارتباطاتی را بین افرادی همگون افزایش میدهند. به عبارت دیگر، این محیطهای عمومی تخصصی شده، برخی افراد را به داخل خود دعوت کرده و به برخی دیگر میگویند: همان بیرون بمان! به این واسطه نیز مکان، نقش پررنگتری در برقراری و سازماندهی ارتباطات انسانی در شهرهای ناهمگن امروز بازی میکند. اهمیت این مسئله به قدری است که راپاپورت تصریح میکند که فضاها مردم را به وضوح طبقهبندی کرده و تعاملات و ارتباطات را محدود میکنند. چنانچه اگر هیچ طبقهبندیای وجود نداشته باشد تعاملات کمتر و کمتر شده و به حدی میرسد که افراد دیگر هیچ تعاملی با بیگانگان نخواهند داشت.
راپاپورت، مهمترین بحث خود را در این کتاب در قالب مدلی خلاصه کرده ، مدلی که میگوید سازندگان، با ساختن یک محیط مصنوع، ارزشها، افکار و پیامهای خود را به زبانی رمزگونه در داخل آن جاگذاری کردهاند، پیامهایی که مخاطب به محض دیدن بنا و فضا متوجه آن شده و در صورت آشنایی با آن فرهنگ، قادر به ترجمه و خواندن آن پیامها خود بود. این فرآیندی است که اگر کاملا درست اتفاق بیفتد نتایج قابل مشاهدهای در رفتار فرد خواهد داشت.
به عبارت دیگر، با استفاده از این روش، محیط، رفتارهای مناسب در هر فضا را برای افراد تعیین میکند، جای هر شخص را در آن فضا مشخص میسازد، باعث تداوم حافظه افراد شده و درنهایت، توسعه ارتباطات انسانی را در محیط موجب میشود. حرف آخر آنکه محیط مصنوع پیرامون ما مملو از نمادهایی است که قصد برقراری ارتباط با ما را دارند، نمادهایی که اجتماعی هستند و نظم موجود در آن فضا را نشانمان میدهند.
«انسانشناسی مسکن»[11]
راپاپورت، آموس، 1388، انسانشناسی مسکن، ترجمه خسرو افضلیان، انتشارات حرفه هنرمند.
کتابی 224 صفحهای است که 6 فصل با عناوین زیر دارد:
- طبیعت و تعریف موضوع
- نظریههای مختلف درباره شکل مسکن
- عوامل اجتماعی- فرهنگی و شکل خانه
- اقلیم؛ عامل تغییردهنده
- کنستروکسیون، مصالح و تکنیک؛ عوامل تغییردهنده
- نگاهی به امروز
راپاپورت، کتابش را با ذکر این نکته آغاز میکند که مدتزمانی است باستانشناسی، مطالعه خود را از معابد و قصرها و مقابر به سمت شهر در کلیت خود معطوف کرده با اینحال “خانه که بارزترین و اصلیترین بنای مردمی است هنوز هم غالبا فراموش میشود.” او سنت مردمی خانهسازی را که پیش از ظهور معماران، سنت غالب بوده، ترجمه ناخودآگاه نیازها، ارزشها، تمایلات و غرایز یک قوم دانسته و تا بدانجا پیش میرود که میگوید: “معماری مردمی، جهانبینیایست که به صورت دیگری بیان شده است.”
راپاپورت معقتد است اینکه خانه را پاسخی به نیاز انسان برای محافظت از خود در برابر حیوانات، انسانهای دیگر یا فشارهای آبوهوایی بدانیم کافی نیست و این، تنها مفهوم سرپناه را دربرمیگیرد. او در اینباره میگوید: “هرچند که نمیتوان نقش بسیار مهم سرپناه را برای مسکن نادیده گرفت و انکار نمود که یکی از نیازهای اولیه و اساسی انسان میباشد ولی از سویی سرپناه به عنوان یک نیاز اساسی در نقش خود، مورد تردید و سوال قرار گرفته است. در مواردی چنین گفته میشود که ساختن خانه، نه عملیست طبیعی و نه یونیورسال و به این دلیل در آسیای جنوب شرقی، آمریکای جنوبی و استرالیا به قبایلی برخورد میکنیم که دارای مسکن به معنای متعارف آن نمیباشند.”
مهمترین پرسش راپاپورت در این کتاب، اینست که به راستی، این همه تنوع در شکل خانه، برگرفته از چیست و چه عواملی بر تعیین شکل خانههای ما تاثیرگذارند؟ او در واکنش به این سوال خود، نظریهای را مطرح میکند که تاحدی برخلاف نظریههای موجود است، نظریههایی که اولویت را به اقلیم و جبرهای جغرافیایی و یا مصالح و تکنولوژی ساختوساز میدهند. او در این کتاب، نمونههای گوناگونی از شکل خانه در بین ساکنان پنج قاره را معرفی کرده و توضیح میدهد که چرا این خانهها به این شیوه ساخته شدهاند و نه به شیوههای دیگری. او در ابتدا نقش تعیینکننده اقلیم را در شکل خانه، به چالش کشیده و میگوید مهمترین نمود این مسئله را در بین مهاجران میتوان دید که شیوه خانهسازی فرهنگ خود را به مکان جدید برده و حتی علیرغم تضادش با اقلیم جدید، همچنان بر حفظ آن تاکید دارند. در اینجا شکل خانه بیش از آنکه تحت تاثیر اقلیم باشد برگرفته از سنت است. او همچنین مثالهای دیگری مطرح میکند از اینکه چگونه محرمات و منعیات مذهبی میتوانند زمینهساز راهحلهای ناسازگار با اقلیم شوند، مثلا اقوام “شام” از آنجایی که سایه درختان را شوم و بدیمن میدانند از کاشتن درخت در محل سکونت خود جلوگیری میکنند. در نتیجه، خانهها و معابر آنها در معرض تابش سوزان خورشید قرار دارد.
عامل دیگری که راپاپورت، منکر نقش تعیینکننده آن در شکل خانه میشود مصالح و تکنولوژی ساخت است. او با ذکر چند مثال از جمله، شیوه خانهسازی سرخپوستان پومو در جنوب غربی کالیفرنیا نشان میدهد که الزاما دستیابی به تکنولوژیها و مصالح جدیدتر، نمیتواند شکل خانه را دگرگون سازد، چنانکه در زندگی این سرخپوستان هم میبینیم که بناهای آیینی و تشریفاتی خود را از مصالح جدید ساخته شدهاند ولی آنها همچنان بر ساخت خانههایشان به همان شیوه ساده و با استفاده از شاخ و برگ درختان تاکید دارند.
سایت و موقعیت ساخت مسکن نیز در نظریه راپاپورت، نقش تعیینکننده را در رابطه با شکل مسکن ندارد چرا که او موارد بسیاری را مطالعه کرده که در زمینی با ویژگیهای واحد (مثلا شیبدار، جنگلی، نزدیک آب و…)، اشکال متنوعی از خانه ظاهر شدهاند و یا اشکال یکسانی را میتوان در سایتهای مختلفی مشاهده نمود. راپاپورت میگوید:”در ژاپن، سیستم جهتیابی )تنظیم جهت بنا( که به نام هوگاکو نامیده میشود محل قرارگیری خانه ژاپنی را بدون توجه به نقش و تاثیر توپوگرافی تعیین میکند درصورتی که در هند، خانههایی که بر روی شیبهایی تند ساخته میشوند با چنان دقتی به شرق متمایل گشتهاند که ورودی خانهها در جهت شیب باز میشود.”
پس از انتقاد از گرایشهای جبرگرایانه محیطی و تکنولوژیکی، او تحلیلهایی که شکل خانه را برگرفته از سه عامل اجتماعی دفاع، اقتصاد و مذهب میدانند به نقد کشیده و با مثالهایی، نواقص تحلیلهایی از این دست را نشان میدهد. بخش اصلی کار راپاپورت درحقیقت، پس از این شروع میشود. زمانی که به دنبال این انتقادات، در پی تدوین نظریهای برای توضیح شکل خانه برمیآید. او فرضیه پایه خود را چنین مطرح میکند: “شکل خانه، تنها نتیجه نیروهای فیزیکی یا هر عامل سببی واحد دیگری نبوده، بلکه شکل خانه، حاصل مجموعهای از عوامل اجتماعی- فرهنگی در وسیعترین شکل آن میباشد… در نتیجه، من نیروهای اجتماعی و فرهنگی را نیروهای اولیه یا اصلی و دیگر نیروها را نیروهای ثانویه یا تغییردهنده خواهم نامید… آنچه که سرانجام، شکل خانه را تعیین میکند و به فضا و روابط آنها شکل میدهد، بینشی است که یک قوم از زندگی آرمانی دارد.” او خانه را بیان مادی شیوه زندگی درنظر گرفته و معتقد است سیستم کاسمولوژیک یا کیهانی هر قوم، در سیستمهای کوچکتر دیگری چون شهر و خانه، بازتولید شده و به تصویر درمیآید. پس از آن، راپاپورت، به ذکر ارتباط بین مفهوم شیوه زندگی و شکل خانه میپردازد، اینکه نیازهای اساسی روزمرهای چون غذا خوردن، خوابیدن، نشستن و همچنین برخی عوامل چون شکل خانواده، جایگاه زن، مسئله محرمیت و… چگونه بر انتخاب سایت، مصالح، شکل خانه و معماری آن تاثیر میگذارند.
او در فصل چهار و پنج این کتاب، مشخصا به تشریح تاثیر اقلیم و مصالح و تکنولوژی بر ساختوساز خانهها میپردازد که برای انسانشناسانی که آشنایی زیادی با مفاهیم معمارانه ندارند جالب توجه خواهد بود. پایانبخش کتاب راپاپورت، فصلی با عنوان “نگاه به امروز” است که در آن، به نقد فضای موجود و سنتهای خانهسازی معمارانه میپردازد. او گرچه منکر مزیت خانههای جدید از نظر شاخص مقاومت و نیز بهداشتی بودن نمیشود اما معتقد است که سنتهای مردمی خانهسازی، بهتر میتوانند تناسب بین فضای خانه و سبک زندگی ساکنان آنرا حفظ کنند.
او مباحث خود را چنین نتیجهگیری میکند که هرچند امروز فاکتورهای اجتماعی موثر در سنتهای مردمی خانهسازی رفته رفته دارند اهمیت خود را از دست میدهند ولی همچنان نمیتوان گفت که عوامل فیزیکی، شکل خانه را تعیین میکنند چرا که فاکتورهای اجتماعی- فرهنگی جدیدی جایگزین فاکتورهای قبلی شدهاند. او به تاکید آگهیهای تجارتی آمریکا در مورد تعداد بالای حمامها در این خانهها اشاره کرده و میگوید: “در ایالت متحده، آرمان بهداشت میرود تا جای مذهب جدیدی را بگیرد.” راپاپورت همچنین وارد شدن خانه به فرآیند مد را مطرح میکند که خود موجب شکلگیری آرمان جدیدی تحت عنوان “آرمان حیثیت” در زمینه شکل خانه شده است. شیک بودن خانه، استفاده از مصالح جدید و متنوع در آن، باز نشدن آن به سمت بد کوچه و… مثالهایی از این فاکتورهای جدید هستند. درنهایت، او خانه را وسیله یا ابزاری برای شکل دادن به شخصیت میداند و از همینرو، بر مطالعه و شناخت اولویتها و عوامل اجتماعی- فرهنگیِ دخیل در شکل مطلوب خانههای امروزی برای ساکنان آنها تاکید میورزد.
جمعبندی:
راپاپورت معتقد است که فضا، به هیچوجه مفهومی بدیهی نبوده و به مراتب، گستردهتر از تعاریف موجود برای فضای فیزیکی یا طبیعی است. با اینحال او «فضا را به عنوان مجموعه پویایی از صحنهها setting میبیند؛ محدودهای از فضا که نظامی از فعالیتها را درون خود جای میدهد به صورتی که رفتارها با محیط درون آن روابطی قابل انتظار را به وجود میآورند. بنابراین صحنه، مکانی با فعالیتی ویژه است، فعالیتی که خود شامل رفتاری در قالب زمانی و مکانی است… درون یک فضا میتوان محیطهای بیشماری را یافت: مثلا یک استادیوم ورزشی ممکن است در یک زمان خاص، این یا آن مسابقه را در خود جای دهد. در زمانی دیگر، صحنه برگزاری یک نمایش شود یا یک کنسرت موسیقی، یا یک همایش سیاسی.» (فکوهی، 1383: 237-236) راپاپورت تاکید میکند که فضاها، انواع گوناگونی دارند که باید به آنها توجه کرد. او در کتاب سازمانیافتگی فضایی و محیط انسانساخت، از فضاهای انسانی و غیرانسانی (یا ماشینی)، فضاهای طراحی شده یا غیرطراحی شده (یا طبیعی)، فضای انتزاعی، فضای اجتماعی، فضای اقتصادی، فضای رفتاری، فضای اطلاعاتی، فضای روانشناختی، فضای ذهنی، فضای خیالین، ، فضای فرهنگی و… نام میبرد و تاکید دارد که به هیچوجه این یک لیست کامل از فضا نیست. راپاپورت در ادامه «فضای الکترونیک» را برای بررسی تاثیر فنآوریهای ارتباطی جدید بر سازمانیافتگی فضا پیشنهاد کرده و میگوید: «در گذشته نیز این مفهوم عنوان شده است که با افزایش سرعت و کاهش هزینه حملونقل، فضا تقلیل یافته و درنتیجه روش استفاده و سازماندهی آن تغییر کرده است.این امر شامل جهان به طور کلی و همچنین مناطق، شهرها و غیره میشود. یکی از نتایج این روند، پدید آمدن نظم جدید فضایی در شهرهای آمریکای شمالی است. این نظم که مبتنی بر پهنه شهری چند هستهای است در خود آمریکا به خوبی مورد مطالعه قرار گرفته است اما برای مشاهدهگران اروپایی، درک آن مشکل است و نیاز به تفسیری خاص دارد.» (فکوهی، 1383: 263)
راپاپورت در تعریف شهر، از ارائه گزارههای عمومی و کلی خودداری کرده بلکه معتقد است شاخصهای شهر در هرکجا چیز دیگری است: «در هر فرهنگ برای آنکه به یک مجتمع زیستی، واژه شهر اطلاق شود وجود عناصر مختلفی ضروری است، مثلا در یونان باستان، تئاتر، ورزشگاه، تالار بار عام و… در شهرهای اسلامی، مسجد جامع، بازار دائمی و حمام عمومی و…» (پاپلی یزدی و دیگران، 1382: 106)
هویت نیز یکی از مفاهیم مهم در اندیشه راپاپورت است، مفهومی که طبیعتا ارتباط ویژهای با فضا دارد. او هویت را چنین تعریف میکند: «خصوصیتی از محیط که در شرایط مختلف تغییر نمی کند، یا خصوصیتی که به موجودات، امکان تمیز و تشخیص عنصری از عناصر دیگر را می دهد و عناصر شهری را از هم متمایز می کند.» (زکیه دهقانی در سایت انسانشناسی و فرهنگ) او همچنین هویت را دارای یک محتوای درونی و یک مرز با غیرخودش دانسته و برهمین اساس میگوید که هر هویتی به دو طریق خود را مطرح میکند و در داقع، دو جنبه دارد: جنبه «اثباتی» که همبستگی درونی یک گروه و جمع را به تصویر میکشد و جنبه «القائی» که گروه را در مقابل بیگانگان قرار داده و از آنها متمایز میسازد. به اعتقاد راپاپورت، نشانههای محیطی هویت القائی از آن رو که باید توسط بیگانگان و دیگریها خوانده شود عموما واضحتر و خواناتر از نشانههای هویت القائی است که تنها نیاز است خود گروه آنرا درک کنند. ( دهقانی به نقل از دانشپور، 1379: 5)
محیط مدرن، محیط زندگی گروههای ناهمگن مختلفی در مجاورت یکدیگر است، محیطی با پیچیدگیهای بسیار در نشانهها و روابط که همهچیز را نسبت به بستر سنتیش تا حد زیادی پیشبینیناپذیر میکند. سازمانیافتگی فضا در چنین شرایطی، برای تداوم بقای انسان ضروری است. راپاپورت معتقد است که در این محیط مدرن امروزی، دو فرآیند به صورت مکمل یکدیگر عمل کرده و به سازماندهی فضا کمک میکنند. فرآیندهایی که خود او «تفاوتیابی» و «هویتیابی» مینامد. «منظور از تفاوتیابی، پدید آمدن فضاها یا سازمانیافتگیهای جدیدی درون فضاهای پیشین است و هویتیابی هم به تداوم و تکرار فضاهای پیشین و بازگشت سازمانیافتگیهای پیشین اشاره دارد.» (فکوهی، 1385: 190)
آنچه تاکنون گفته شد گویای علاقمندیهای مختلف راپاپورت در حوزههای متعدد مربوط به معماری و شهرسازی بود. در اینجا سعی میشود کلیه این مباحث ذیل برخی عناوین خلاصه شده و به عبارتی دیگر، رئوس اندیشهها و شبکه مفهومی راپاپورت معرفی گردد.
راپاپورت، در دورهای و در مکانی زندگی میکند که به شدت از آموزههای دوران مدرن متاثر است، آموزههایی که همه حوزههای زندگی را از جمله معماری را تحت تاثیر خود درآوردهاند. بخش عمده زندگی او در قرن 20 میگذرد، قرنی که جنبش مدرن در معماری، هنوز قدرت زیادی دارد و به دنبال ساخت محل سکونتی جدیدی برای انسان است، محلی که با تجدیدنظر در ارزشها و عناصر معمارانه ایجاد خواهد شد. یکی از بارزترین چهرههای این جنبش در معماری، لوکوربوزیه است که فضیلت معماری مدرن را در سادگی و کاربردی شدن آن میداند. این رویکرد، خانه را بیش از هر چیز «ماشینی برای زندگی» تعریف میکرد و همین نگاه، منجر به حذف تزئینات از خانهها و شهرهای مدرن شد. این، مسئلهای بود که مورد انتقاد برخی از نظریهپردازان قرار گرفت که راپاپورت را هم میتوان در همین دسته قرار داد. جنبش مدرن، فقط به عملکرد فضاها توجه کرده و «معنی» را به کلی فراموش میکند؛ راپاپورت با این مسئله مخالف بود و کتاب «معنی محیط ساخته شده» او را نیز باید اعتراضی به این جریان غالب معماری دانست. او همچنین نسبت به معماری و شهرسازی امروز خوشبین نیست و نقدهایی اساسی به آنها وارد میکند.
راپاپورت همچنین با دیدگاههای پوزیتیویستی رایج که برای علم، جایگاهی یکتا و منحصربهفرد قائل بودند و به تبع آن، نظر عالمان را نیز در اولویت میدانستند مخالف بود و به همین علت در اکثر آثارش، آشکارا و به کرات، بر تفاوت دیدگاه معماران و طراحان با مردم عادی تاکید کرده و جانب گروه دوم را میگرفت، گروهی که استفادهکنندگان نهایی از فضاها هستند و درک آنها و احساسشان نسبت به فضا تعیینکننده است. بدونشک راپاپورت را میتوان جزء اندیشمندانی دانست که معتقدند «شهر، هنر مردم است و شهری است که بینهایت مولف دارد.» او سلطه طراحان و معماران را بر فضا نپذیرفته و همواره درباره بیتوجهیشان به نیازهای واقعی مردم هشدار میدهد. او همچنین به تمایز دیدگاههای امیک و اتیک در بین مردم نیز اشاره کرده و میگوید طبیعی است که بین خود مردم نیز نظرات و سلایق گروههای مختلف، با یکدیگر متفاوت باشد. اندیشههای راپاپورت درحقیقت زائیده چنین فضایی هستند.
در خصوص روششناسی راپاپورت نیز آنچه حائز اهمیت است توجه توامان او به رویکردهای درزمانی و همزمانی است. متن راپاپورت، همواره مملو از مثالهایی است که در خط زمانی و مکانی حرکت میکنند. نمونههایی از بناها و شهرهای باستانی و نیز مصادیقی از شهرها و ساختمانهای قبایل و فرهنگهای مختلف امروز جهان، ویژگی پژوهشهای راپاپورت است.
از جهت ساختار نظری نیز اندیشههای او را شاید بتوان ذیل ساختارگرایی جای داد و یا حداقل این گزاره را پذیرفت که او در مواردی، نوعی علاقمندی به برخی مفاهیم و شخصیتهای ساختارگرایانه (از جمله لوی اشتروس) نشان میدهد. قائل بودن یکسری ویژگیهای ذاتی و مشترک بین انسانها، تاکید بر نقشههای ذهنی غیرقابل دیدنی که مصادیق عینی را مطابق با خود شکل میدهند، تاکید بر دوگانهها و نیز تاکید بر بررسی اجزاء یک کل در کنار یکدیگر و در ارتباط با هم، گرایشات ساختارگرایانه او را نشان میدهند.
راپاپورت را از جمله پیشگامان حوزه انسانشناسی فضا و معماری میدانند، کسی که هم کالبد را میشناسد و هم فرهنگ و سعی دارد ایندو را در ارتباط با هم تحلیل کند. از اینرو اصالت را به هیچکدام این دو عنصر نداده و به نوعی رابطه رفتوبرگشتی بین آنها معتقد است. به عبارت دیگر، درست است که انسانها به محیط شکل میدهند ولی به محض آنکه محیط ساخته شد میتواند رفتار انسانها را سازماندهی و کنترل کند. بنابراین او موقعیت انفعالی انسان نسبت به محیط را رد کرده و به جای آن، نوعی کنش متقابل او و محیط را پیشنهاد میکند. درک چیستی این کنش و مکانیزمهای آن نیز مهمترین حوزه علاقمندی اوست که سعی دارد در آثار متعدد خود، ابعاد مختلفی از آنرا به بحث بکشد. در ادامه سعی میشود مهمترین پرسشهای راپاپورت به صورتی خلاصه طرح گردد:
انسانها از چه زمانی آغاز به ساختن محیط میکنند؟
این سوال را راپاپورت در مقاله «خاستگاههای فرهنگی معماری» مفصلا پاسخ میدهد. او با تحلیل یافتههای باستانشناسی از معماری انسانهای اولیه، چندین نتیجه میگیرد: اول اینکه ساختن تنها به معنی دیوار کشیدن و سقف زدن نیست بلکه اعمال نوعی نظم ذهنی به محیط است، دوم اینکه مسئله ساختن محیط، محدود به انسان نیست و حیوانات نیز این کار را انجام میدهند، سوم اینکه ساختن محیط پیرامون تا چه اندازه در زندگی انسان قدمت دارد و چهارم اینکه ساختن تنها با هدف سکونت صورت نمیگرفته و اغلب، ساختن بناهای مذهبی اهمیت بیشتری داشته است. بنابراین او ساختن محیط پیرامون را از اولین فعالیتهای نوع انسان میداند که خود گویای اهمیت مطالعه آنست.
انسانها چرا محیط پیرامون خود را میسازند؟
درخصوص رابطه انسان و محیط مصنوع، شاید بتوان بنیادینترین مسئله راپاپورت را پرسش از علت ساختن و معماری دانست. انسانها چرا محیط مصنوع را میسازند؟ آیا همانطور که نظریات موجود میگویند، نیاز به سرپناه است که آنها را به سمت ساختن سوق میدهد؟ سرپناهی که حافظ بقای آنها در مقابل فشارهای آبوهوایی، حمله حیوات و انسانهای دیگر و نیز نیروهای ماوراء طبیعی باشد؟ هیچکدام این استدلالها راپاپورت را راضی نمیکنند و نهایتا نظریه خودش را بنا میکند، نظریهای که شرح آن در «منشا فرهنگی مجتمعهای زیستی» آمده است. انسانها برای نیازهایی والاتر و مهمتر از سکونت، میسازند. در این بین نقش مذهب و نظامهای اعتقادی بسیار برجسته است. انسان در مواجهه با یک جهان بیکران، ناشناخته و بینظم درواقع دچار نوعی ترس و سردرگمی میشود. به همین دلیل درصدد نظم دادن به محیط اطراف خود برآمده و با عمل ساختن، نظم انسانی و ذهنی مدنظر خود را به جهان بیرونی تحمیل میکند. این کار از نظر روانی، او را آرام کرده و همچنین به آمال و آروزها و ارزشهایش جنبه جسمی و دیداری میدهد. بنابراین آروزها و ارزشهای او در قالب بناها منجمد شده و همیشه جلوی چشمش قرار میگیرند تا هم فراموش نشوند و هم شیوههای رفتار درست را به شکلی مداوم به او یادآوری کنند. ساختن محیط برای انسانها، در واقع نوعی تصویری کردن نظمی ذهنی است که معنادهی به جهان و زندگی را انجام میدهد. از این منظر، آراء راپاپورت را با آراء لوئیس مامفرد[21] نزدیک میدانند که معتقد بود انسان، قبل از آنکه حیوانی «ابزارساز» باشد حیوانی «نمادساز» است چون بسیار پیش از آنکه در ساخت ابزار مهارت پیدا کند اسطوره و مذهب را ساخت.
چرا برخی محیطهای ساخته شده توسط دیگران بینظم هستند؟
این، یکی از مهمترین سوالهایی است که با مشاهده نقاط مختلف جهان برای راپاپورت مطرح میشود؟ او در مواجهه با این سوال، سوال دیگری را از خود میپرسد: آیا اصلا میتوان پذیرفت که برخی شهرها و محیطهای مصنوع غریبه، بینظم هستند؟ و اصلا آیا چنین قضاوتی درست است؟ او سپس در مقالاتی که راجع به نظم شهر مینویسد نادرستی این دیدگاه را استدلال کرده و نتیجه میگیرد: بهتر است به جای صحبت از نظم در مقابل بینظمی، وجود نظمهای گوناگون را بپذیریم، نظمهایی که شاید برای ما و در رویکردی اتیک، قابل درک نباشند اما برای افرادی که نسبت به آنها رویکردی درونی و امیک دارند قابل درک و کاملا درستند. بنابراین طبق نظر او، هر شهری، نظم خاص خودش را دارد و مطالعه این نظم، از مهمترین موضوعاتی است که میتواند اطلاعات بسیاری درباره آن فرهنگ به ما بدهد.
علت این همه تنوع در محیطهای ساخته شده توسط انسانها چیست؟
سفرها و تجربیات مختلف راپاپورت، او را با مصادیق مختلفی از محیط مواجه میکند که تفاوتهایی بنیادین با یکدیگر دارند. چرا شکل شهرها و خانهها تا به این حد با هم متفاوت است؟ و چرا انسانها در مواجهه با نیازی واحد، چنین پاسخهای متکثری را از خود بروز دادهاند؟ این، سوالی است که ذهن راپاپورت را به حرکت واداشته و نطفه اولیه بسیاری از بحثهای بعدی اوست. او برای بررسی این مسئله، ابتدا از خانه شروع میکند، از سطحی خرد که در دل سطح کلانتری به نام شهر واقع شده است. راپاپورت در اولین کتابهای خود از جمله «شکل خانه و فرهنگ» علت تنوعات موجود در شکل خانههای سراسر دنیا را به پرسش میکشد. آیا همانطور که نظریات موجود میگویند علت را باید در تنوعات اقلیمی جست یا در دسترسیهای متفاوت به تکنولوژی و مواد اولیه؟ شاید هم باید علت را در فاکتورهایی چون اقتصاد و شیوه معیشت جست؟ او در کتاب «شکل خانه و فرهنگ» تکتک این عوامل را بررسی کرده و درنهایت، خانه را بیان مادی شیوه زندگی معرفی کرده و میگوید که سیستم کاسمولوژیک یا کیهانی هر قوم، در سیستمهای کوچکتر دیگری چون شهر و خانه، بازتولید شده و به تصویر درمیآید. بنابراین علت تنوعات در شکل خانه را باید در تنوعات در نظامهای کیهانشناختی و اعتقادی یافت که خود بر فعالیتهای روزمرهای چون غذا خوردن، خوابیدن، نشستن و همچنین برخی عوامل چون شکل خانواده، جایگاه زن، مسئله محرمیت و… تاثیر گذاشته و به همین شیوه، معماری را نیز تحت تاثیر خود درمیآورند.
انسانها چهطور محیط را سازماندهی میکنند؟
سازماندهی از نظر او، واژه دیگری برای نامیدن «نظم» است. انسانها مطابق نظم ذهنی خود، محیط پیرامونشان را منظم میکنند ولی به شیوهای این کار را انجام میدهند؟ پرسش اساسی او دراینجا، درک سازوکارهایی است که هر فضا امکان زیستن و تداوم این زیست را به گروهی از انسانها میدهد. راپاپورت معتقد است که نظمدهی محیط زیست درواقع نظمدهی چهار عامل «فضا»، «مفهوم»، «ارتباط» و «زمان» است که اگر درست و مطابق با هم طراحی شوند محیط، سازماندهی خوبی داشته و ارتباط کاملی با انسانها برقرار میکند. این همان کاری است که امروز، طراحان و شهرسازان سعی بر انجامش دارند ولی پیش از آنها همواره خود مردم این کار را میکردهاند به نوعی که به گفته خود راپاپورت، عمر معماری، بسیار بیشتر از عمر اولین معمار است! در اینجا و از نظر راپاپورت، فضا، بسط سه بعدی جهان اطراف ماست، آنچیزی که میبینیم و لمس میکنیم و باید مناسب طراحی و تقسیمبندی شده باشد و فعالیتها به راحتی و بدون تداخل با هم بتوانند در آن جای بگیرند. مدیریت زمان نیز باید متناسب با هر فرهنگی باشد چرا که فضاها، در زمانهای مختلف، چهرههای متفاوتی به خود میگیرند. بنابراین مهم است که برنامهریزی زمانی ما چه باشد. این مثال از ماست که مثلا ساعتهای شروع و اتمام کار واحدهای حملونقلی یا کاری در شهر، همراستا با ساعتهایی باشد که به لحاظ فرهنگی برای خواب و بیداری مردم آن منطقه وجود دارد. منظور از ارتباط درواقع، ساماندهی رابطه مردم با مردم است که در پاسخ به این پرسشها شکل میگیرد: « چه کسی، در کجا، چه وقت، با چه کسی، چرا، چه میکنند؟» تغییر در هرکدام از این عناصر ارتباطی، سازماندهی جدیدی را به وجود میآورد. معنی اما چیست؟ عنصر مهمی که در واقع، بخشی از فضاست ولی به لحاظ نظری میتوان آنرا جدای از فضا نیز درنظر گرفت. معنی، به رابطه بین مردم و محیط بازمیگردد و از دو طریق میتواند بیان شود: سازماندهی فضا و نیز از طریق علائم، رنگها، اشکال، اندازهها و… پایانبخش بحث راپاپورت اینست که هدف از سازماندهی «فضا» و «زمان» و «معنی»، کمک به برقراری و تسهیل «ارتباط» است.
محیط ساخته شده توسط دیگران، چهطور با انسانها ارتباط برقرار کرده و رفتار آنها را سازماندهی میکند؟
کتاب «معنی محیط ساخته شده» درواقع، تلاشی برای پاسخ به این سوال است. راپاپورت در این کتاب نشان میدهد که محیط، پس از آنکه توسط انسان طراحی و سازماندهی شد قابلیت سازماندهی رفتار انسان را کسب میکند. او سپس با رویکردی نشانهشناختی به بررسی این فرآیند پرداخته و نشان میدهد که چهطور، سازندگان با ساختن یک محیط مصنوع، ارزشها، افکار و پیامهای خود را به زبانی رمزگونه در داخل آن جاگذاری میکنند و چهطور مخاطبان آشنا با آن فرهنگ، به محض دیدن بنا و فضا متوجه پیامها شده و متناسب با آنها رفتارشان را تنظیم میکنند. بنابراین محیط، رفتارهای مناسب در هر فضا را برای افراد تعیین میکند، جای هر شخص را در آن فضا مشخص میسازد، باعث تداوم حافظه افراد شده و درنهایت، ارتباطات انسانی را آن در محیط توسعه میدهد. حرف آخر آنکه محیط مصنوع پیرامون ما با استفاده از نمادهایی که در دل خود دارد با مردم ارتباط برقرار کرده و به ایجاد و حفظ نظم مطلوب خدمت میکند. نکته دیگری که در اینجا باید به آن اشاره کرد اینست که نگاه راپاپورت به معنا، برخلاف نظریهپردازان دیگری چون لنگر ویا ارنهايم است که معتقدند: «برگردان تصوير ذهني شكل همانهائي نيست كه قبلا مورد تجربه قرار گرفته است، يعني شكل رمزي يا نمادين عمل نميكند و شكل ناب به طور مستقل معنا را منتقل كرده و انتقال معنا فقط بستگي به خود شكل دارد. لذا زمينههاي فرهنگي، نقش ناچيزي درانتقال معنا از شكل دارد. در واقع، اين نظريات در تقابل با نمادگرايي كه استوار برقرارداد اجتماعي است ميباشد. در اين زمينه نظري نخست، خطوط، اشكال، و حجمها، معني را براساس قواعد ادراك بصري و توسط سيستم عصبي منتقل ميكند و معني، از برخورد بدون واسطه و مستقيم با اشكال محيط به طور آني و همزمان حادث ميشود.» (حبیب، 1385)
فهرست برخی مقالات و کتابهای راپاپورت:
- Rapoport, A. (1964-1965) “The architecture of Isphahan”
- Rapoport, A. (1967) “Some Consumer comments on a designed environment
- Rapoport, A. (1967) “Whose meaning in Architecture
- Rapoport, A. (1968) “The personal element in housing- an argument for open-ended design”
- Rapoport, A. (1968) “Sacred space in primitive and vernacular Architecture”
- Rapoport, A. (1969) “The notion for urban relationships”
- Rapoport, A. (1969) “An approch to the study of environmental quality”
- Rapoport, A. (1969) “Facts and models”
- Rapoport, A. (1969) “Some aspects of the organization of urban space”
- Rapoport, A. (1970) “ The study of spatial quality”
- Rapoport, A. (1970) “Symbilism and Environmental Design”
- Rapoport, A. (1973) “Images, symbols and popular design”
- Rapoport, A. (1975) “Australia Aborigines and the defenition of place”
- Rapoport, A. (1975) ”An anthropological approch to Environmental Design research”
- Rapoport, A. (1975) “Towards a redefinition of density”
- Rapoport, A. (1976) “Environmental cognition in cross-cultural perspective”
- Rapoport, A. (1976) “Socio-cultural aspects of man-environment studies”
- Rapoport, A. (1977) “Human aspects of urban form”
- Rapoport, A “The effects of Environment on behavior”
- Rapoport, A “Urban design and human systems: on ways of relating buildings to urban fabric”
- Rapoport, A “Cultural variability in physical standards”
- Rapoport, A. (1978) “The Environment as an encluturating medium”
- Rapoport, A. (1978) “Culture and the subjective effects of stress”
- Rapoport, A. (1979) “On the cultural origins of settlements”
- Rapoport, A. (1979) “An approch to designing third world Environment”
- Rapoport, A. (1979) “Review of perin’s everything in it’s place”
- Rapoport, A. (1979) “On the Environment and the definition of situation”
- Rapoport, A. (1980) “Towards a cross-cultural valid definition of house”
- Rapoport, A. (1980) “Vernacular architecture and the cultural determinants of form”
- Rapoport, A. (1980) “cross-cultural aspects of Environmental design”
- Rapoport, A. (1980) “Neighborhood heterogeneity or homogeneity”
- Rapoport, A. (1981) “Identity and Environment: cross-cultural perspective”
- Rapoport, A. “Learning from vernacular”
- Rapoport, A. (1983) “Development, Culture- Changeand Supportive Design”
- Rapoport, A. (1988) ”Spontaneous Settlements as Vernacular Design”
- Rapoport, A. (1988) “Levels of Meaning in the Built Environment”
- Rapoport, A. (1990) “Historical and Precedent in Environmental Design, Plenum”
- Rapoport, A. (1990) ”Levels of Meaning and Types of Environments”
- Rapoport, A. (1992) ”On Cultural Landscapes, Traditional Dwellings and Settlements Review”
- Rapoport, A. (1993) “On the Nature of Capitals and Their Physical expression”
- Rapoport, A. (1994) “Sustainability, Meaning, and Traditional Environments, Traditional Dwellings and Settlements Working Paper Series”
- Rapoport, A. (1995) “Flexibility, Open-endedness ,and Design”
- Rapoport, A. (1995) “Indirect Approaches to Environment-Behavior Research”
- Rapoport, A. (1997) “The Nature and Role of Neighborhood”
- Rapoport, A. (1998) “Using ‘Culture’ in Housing Design, Housing and Society”
- Rapoport, A. (1999) “Archaeological Inference and Environment-Behavior Studies”
- Rapoport, A. (2000) “Theory, Culture, and Housing, Housing, Theory, and Society”
- Rapoport, A. (2000) “On the Perception of Urban Landscapes”
- Rapoport, A. (2000) “Science, Explanatory Theory, and Environment-Behavior Studies”
- Rapoport, A. (2000) ”The Role of Neighborhoods in the Success of Cities, Ekistics”
- Rapoport, A. (2002) “On the Size of Cultural Groups, Open House International”
- Rapoport, A. (2002) “Traditional Environments, Culture, and Preservation”
- Rapoport, A. (2002) ”Research in Asian-Pacific Context, Asian Urban Studies”
- Rapoport, A. (2004) “Local Environments in a Global Context, Proceedings of the 6th International Symposium for Environment-Behavior Studies, Baihua
- Literature and Art Publishing House”
- Rapoport, A. (2004) “The Congress Themes in an Environment-Behavior Perspective”
- Rapoport, A. (2005) “Culture, Architecture, and Design”
- Rapoport, A. (2006) “ Vernacular Design as a Model System”
- Rapoport, A. (2006) “ Archaeology and Environment-Behavior Studies”
- Rapoport, A (in press) “Local Environments in a Global Context”
منابع و مآخذ
- راپاپورت، آموس، 1388، انسانشناسی مسکن، ترجمه خسرو افضلیان، نشر حرفه هنرمند.
- راپاپورت، آموس، 1366، منشا فرهنگی مجتمعهای زیستی، ترجمه راضیه رضازاده، تهران، انتشارات جهاد دانشگاهی دانشگاه علم و صنعت.
- راپاپورت، آموس، 1384، معنی محیط ساخته شده:رویکردی در ارتباط غیر کلامی، ترجمه فرح حبیب، تهران، انتشارات پردازش و برنامه ریزی شهری.
- شکوئی، حسین، 1386، اندیشههای نو در فلسفه جغرافیا، تهران، انتشارات گیتاشناسی، ص 114.
- فکوهی، ناصر، 1383، انسانشناسی شهری، تهران، نشر نی، ص 236 ، 237 و 261.
- فکوهی، ناصر، 1385، پارههای انسانشناسی، تهران، نشر نی، ص 190.
- پاپلی یزدی، محمد حسین، رجبی سناجردی، حسین، 1382، نظریههای شهر و پیرامون، تهران، انتشارات سمت، ص 106.
- دهقانی، زکیه، هویت از نظرراپاپورت، سایت انسانشناسی و فرهنگ.
- راپاپورت، ایموس، معنای نظم شهر، ترجمه سمیه جیریایی.
- راپاپورت، ایموس، مقاله فرهنگ و نظم شهری، ترجمه سمیه جیریایی.
- راپاپورت، ایموس، مقاله همگنی یا ناهمگنی در محلههای شهری، ترجمه شبنم اسماعیلی.
- راپاپورت، ایموس، مقاله خاستگاه فرهنگی معماری، ترجمه صدف آل رسول، افرا بانک، در: فصلنامه فرهنگستان هنر، زمستان 1382.
- حبیب، فرح، کندوکاوی در معنای شکل شهر، در: نشريه هنرهاي زيبا ، ش 25، بهار 1385
- دانشپور، سید عبدالهادی، بازشناسی مفهوم هویت درفضای عمومی شهری، پایان نامه دکتری شهرسازی دانشکده هنرهای زیبا، دانشگاه تهران، 1379.
- Interview withAmos Rapoport, in: Arch. & Comport. I Arch. & Behav., Vol. 8, no. I, p. 93-1 02 (1 992)
- Amos Rapoport , Some Further Thoughts On Culture And Environment, Archnet-IJAR, Volume 2 – Issue 1 – March 2008 – (16-39)
[1] Amos Rapoport
[2] University of Wisconsin-Milwaukee
[3] Environment-Behavior Studies )EBS(
[4] environment – behavior relation (EBR)
[5] Puerto Rico
[6] Urban Ecology
[7] International committee of Architectural Critics
[8] Royal Australia Institute of Architects
[9] Royal Institute of British Architects
[10] متن اصلی این مصاحبه در سیدی ضمیمه این مجلد آمده است.
[11] عنوان اصلی این کتاب «شکل خانه و فرهنگ» است که در فارسی به انسانشناسی مسکن ترجمه شده است.
[12] مجله خیال، ش 8، زمستان 1382
[13] Aldo Van Eyck
[14] Lepenski Vir
[15] Temn
[16] این متن بخشی از مقاله ایموس راپاپورت به همین است
.Rapaport,Amos,1981″Neigborhood, Heterogeneity or Homogeneity, the field of man- environment studies” in Architecture and behavior journal.vol 1,pp:65-77.
[17] urban neighborhoods
[18] homogeneity
[19] micro- neighborhood
[20] این مقالهها نیز از راپاپورت به فارسی، ترجمه و منتشر شدهاند:
– به سوی انسانشناسی خانه، ترجمه مسعود پرچمي عراقي، مجله آبادی، ش 37 (شماره دوم دوره جديد)، زمستان 1381
– نظریه، فرهنگ و مسکن، ترجمه ليلا عمادي اللهياري، مجله آبادی، ش 61 و 62، بهار 1388، ویژه پایانه ها و ورودي هاي شهري
– ابداع معماری؛ از غار تا شهر، ترجمه شهاب قندهاري، مجله آبادی، ش 39 (شماره چهارم دوره جديد)، تابستان 1382
[21] L. Momford
[22] این مقاله خود راپاپورت است که در سال 2008 منتشر و برای این مجلد، توسط زهرا غزنویان ترجمه شده است. عنوان انگلیسی آن
CULTURE AND ENVIRONMENT SOME FURTHER THOUGHTS ON
است و متن اصلیش نیز در سیدی ضمیمه ارائه شده است.
[23] Explanatory theory
[24] handicap principle
[25] costly signaling
[26] dismantling
[27] Ethnographic hyperspace
[28] unpacking
[29] high-tech
[30] suburbanization
[31] Landscapes
[32] حدودا 60 متر
[33] منطقهای باستانی در جنوب آمریکا، نزدیک رودخانه میسیسیپی