«خانه ایوب» عنوان مستندی حدودا ۳۰ دقیقهای به کارگردانی فرشاد فدائیان و یکی از فیلمهای مجموعه او با عنوان «خانهها و زندگیها» است. این فیلم در سال ۱۳۸۳، به تهیهکنندگی سید جواد ظهیری و مانند دیگر آثار فدائیان، به لحاظ مکانی، دارای آدرس و ارجاعات نسبتا دقیقی است: استان گیلان، جنوب غربی رشت، شهرستان شَفت، منطقه چوبَر. فدائیان در این مستند، مانند بسیاری از کارهای دیگرش، یک برش کوتاه از زندگی خانوادهای را با محوریت فضای خانهشان به تصویر میکشد؛ رویکرد به مستند ی که در انتظار رویدادهای خاصی مانند مناسبتها و مناسک نیست و زندگی را در شکل روزمره، معمولی و عموما بیحادثه، مستحق ثبت تصویری میداند.
در اینجا نیز یک روز از زندگی ایوب عباسی و خانواده چهارنفرهاش را در خانهای روستایی واقع در ارتفاعات جنگل، پیش چشم مخاطب قرار میدهد. خانواده ای شامل همسرش زهرا، کودک ۸-۷ سالهاش اشکان و نیز مریم، خواهربالنسبه جوانش که با آنها زندگی میکند و همه، علاوه بر تعلق به یک گروه خانواری، اعضای یک گروه تولیدی و اقتصادی نیز هستند. این فیلم فدائیان، روایتی از نظم زندگی پیشاصنعتی را تصویر میکند که همین یکسانی واحد خانوادگی و واحد اقتصادی، عموما از ویژگیهای مهم آن بوده و هر عضو خانواده، یک نیروی کار برای واحد تولیدی خانواده نیز هست. بنابراین، زندگی مشترک با خواهر شوهر در یک خانه، به احتمال قوی، معنای امروزینی را که برای اغلب خانوادههای هستهای دارد نداشته و بیش از هر چیز به عنوان یک نیروی کار رایگان و نه یک مصرفکننده یا «نانخور اضافه» درک شده و بنابراین میتواند شکلی از سرمایه و فرصت باشد.
از دیگر ویژگیهای خانه ایوب به عنوان یک فضای تقریبا پیشاصنعتی، یکی بودن فضای سکونت و کار است. اعضای خانواده که به شالیکاری، پرورش کرم ابریشم و نیز نگهداری محدود انواع دام و طیور و کاشت محدود سبزی میپردازند، در اغلب صحنهها زمانی که سر کار خود هستند تصویر خانه را در چشمانداز نزدیک یا دور خود دارند و جابهجایی بین فضای کار بیرون و درون خانه، به کرات و به نرمی اتفاق میافتد. به عنوان مثال، در حالی که همسر ایوب روی زمین شالی کار میکند، خواهر او روانه خانه میشود و غذای ظهر خانواده را آماده میکند و یا خود ایوب، میان-وعده سادهای را به سر زمین می برد و به همراه خانوادهاش دور هم آن را صرف میکنند. فرزند خانواده نیز با دوچرخهاش یا کتاب درسش، در همان محدوده که در معرض دید است بازی کرده یا در کارها به خانواده کمک میکند. همچنین خانه، مرکز و محوریتی برای سایر فضاهای مرتبط با معیشت خانواده (کلبههای مخصوص پرورش کرم ابریشم، فضاهای نگهداری دام و طیور و…) است که پیرامون آن و با فاصله کمی سازماندهی شدهاند.
زمان نیز در این فیلم، یک مفهوم پیشاصنعتی است که با ریتم طبیعت، کاملا سازگاری دارد. زندگی شبانه به عنوان یکی از دستاوردهای زمان صنعتی که با عمومی شدن برق و وسایل برقی امکانپذیر میشود در اینجا دیده نشده و فیلم با فرا رسیدن شب و شنیده شدن صدای جیرجیرکها در پسزمینه سکوت روستا، پایان مییابد. ضمن آنکه تفکیک بارزی بین زمان کار و فراغت که آن نیز دستاورد جهان صنعتی و زاییده مفهوم کار صنعتی است دیده نمیشود. آن چیزی که ما امروز ذیل مفهوم اوقات فراغت از آن صحبت میکنیم ترجمه لغت leisure است که در اصل به معنی اجازه دادن است. مفهوم فراغت درواقع، اجازه دادن به نیروی کار است و در مقابل مفهوم کار به معنای جدیدش قرار میگیرد. اجازه دادن به او تا با خیالی راحت و بدون ترس از اخراج شدن، در فضای کارِ عموما طاقتفرسا، حاضر نشده و بتواند زمان خود را صرف حضور در کنار خانواده، آرامش، خواب، تفریح و یا پرداختن به مقولات مورد علاقهاش و یادگیری آنها کند. در خانه ایوب، تمام مدت افراد دارند کار میکنند و تنها در خواب ظهرگاهی مرد، پس از صرف نهار است که ما جلوههایی از فراغت را میبینیم و نیز اندک کودکیهای فرزند خانواده. در مورد زنان همین نیز دیده نمیشود و تمام مدت آنها مشغول کار هستند، حتی زمانی که از سر زمین بازمیگردند، زمان رسیدگی به حیوانات خانگی، تهیه غذا و … است. اثری از تلویزیون و سایر رسانههای فراغتی خانگی نیز دیده نمیشود. اصولا اثری از هیچ رسانه مدرنی نیست و سکوت و صداهای طبیعی و گهگاه گپ زدنهای شخصیتها با هم به زبان محلی، صدای غالب در جریان فیلم است.
از دیگر ویژگیهای این خانه پیشاصنعتی، تصویر خاص و متفاوتی است که فضای درونی دارد. فضایی با حداقل وسایل، کاربریها و جذابیت جهت در خود نگه داشتن افراد؛ فضایی صرفا برای خوابیدن و گذران شب. فضای بسته درون خانه، تنها در دو مورد نشان داده میشود: صبح، زمانی که پسرک خوابیده، با صدای والدینش بیدار میشود و دیگر، زمانی که یکی از زنان دارد آشپزی میکند. به جز این، شخصیتها تمام مدت در فضای بیرون و یا نهایتا در فضای نیمهباز درون هستند. ایوان بزرگ و خوشمنظره خانه، عملا محل گردهمایی خانواده برای خوردن غذا، گپ زدن ونیز خواب نیمروزی است. درون، تاریک، خلوت، غیرجذاب و ناگیراست؛ در مقابل بیرونِ غنیِ گشودهِ دعوتکننده.
رابطه بین درون و بیرون در این فیلم، از منظر دیگری نیز قابل تحلیل است. نمای بیرون، چندان نمایشی و متمایز از بافت پیرامونش نیست و مخاطب ناآشنا با بافت، ممکن است مدتی طول بکشد تا بفهمد که سایر فضاهای پیرامون خانه ایوب، نه فضای سکونتی همسایهها بلکه فضاهای مرتبط با معیشت خانوار هستند. تفاوت برجسته بناها با هم، در رنگآمیزی نمای چوبی خانه، با رنگ آبیایست که آن را میتواند از بافت چوبی فاقد رنگ سایر فضاهای پیرامون، متمایز کند. خانه در اینجا بیش از کارکرد هویتی خود، با کارکرد سرپناهیاش که به لحاظ سیر تطوری، پیشینیتر است شناخته میشود و هنوز چندان نمادی از بیان و نمایش خود، هویت و منزلت نیست. انتقال بین این فضای درون و بیرون نیز جالب توجه است. بیرون، بخشی از درون و استمرار خوشایند آنست. افراد خانه، خصوصا زنان، برای جابهجایی بین این فضاها، تغییر ویژهای در لباس خود ایجاد نمیکنند، جز کفش پلاستیکی مخصوصی که ویژه آن محیط رطوبتی است و نیز پارچهای که دور کمر خود میپیچند و بیش از آنکه معنای پوشش و حجاب بدهد، تیپی از پیشبند به نظر میرسد. تنها رویداد قابل توجه در خصوص گذار بین فضای درون و بیرون، شستشوی اغراق شده پاها پیش از ورود به درون است که از ضروریات زندگی در یک محیط شرجی و شغلی با ویژگیهای شالیکاری است. زنها در محیط بیرون، راحت و در امنیت کامل به نظر میرسند؛ همان ویژگیهایی که عموما به محیط درونی نسبت داده میشود.
ویژگی دیگر این خانه پیشاصنعتی، فقدان وجود منابع انرژی در داخل خانه است و به جای آوردن منابع به درون، هنوز افراد هستند که جهت استفاده از آنها، به بیرون مراجعه میکنند. به عنوان نمونه، فضایی که ظاهرا نقش آشپزخانه را بازی میکند، فضایی ساده و حاشیهای و صرفا محل انبار مواد غذایی با اجاق گازی در کنار آنست. از مهمترین ویژگیهای آشپزخانههای صنعتی، بعد نمادین و حیثیتی آنها و نیز حضور رامشده و همزمان آب و آتش به عنوان دو عنصر مخالف هم در کنار یکدیگر است که آشپزخانه خانه ایوب، فاقد هر دو است. آشپزخانه در اینجا، گوشه یکی از فضاهای درونی است که مفروش بوده و یک پشتی نیز تکیه داده شده به دیوار مجاور آن به چشم میخورد. همچنین گرچه آتش را در آشپزخانه داریم ولی منابع آب، بیرون خانه است و برای شستن برنج و نیز شستشوی ظروف، باید به فضای بیرونی رجوع کرد. ارتباط سنتی بین زن، آب و شستشو که تا مدتهای زیادی، یک امر بیرونی و جمعی محسوب میشده و تقریبا ماهیتی جهانی دارد نیز در این فیلم مشهود است. قطعا همین ضرورت ارتباط روزمره مداوم با بیرون، از عوامل استحکام رابطه درون و بیرون بوده و آن دو را از تمایز پررنگی که در ذهن اغلب ما دارند متفاوت میسازد. رفاه حاصل از زندگی صنعتی و دستاوردهای آن، در این خانه غایب است.
تزئینات و تجملات در این شیوه زندگی، جایگاه چشمگیری ندارد و همه چیز در خدمت کاربردی هستند. حضور حیوانات، از انواع مختلف در این فیلم پررنگ است اما حیواناتی که با تیپ حیوانات همدم خانگی امروز، کاملا متفاوت هستند، حیواناتی سودمند، مفید و در خدمت معیشت خانواده. گیاهان نیز کمتر از نوع تجملی و زیباییشناسانه صرف هستند و در صحنهای از فیلم میبینیم که چهطور برای تهیه غذا، چیده میشوند. ارتباط بیشتر و کاربردیتر با گیاهان و جانواران را نیز ظاهرا باید از دیگر ویژگیهای خانه پیشاصنعتی دانست چرا که در اسناد داریم، قشر بورژوای برآمده از تحولات جهان صنعتی، برای هر چه متمایزتر کردن خود و از دیگری و به رخ کشیدن این تفاوت، به جای کاشت سبزی و گیاهان مفید، به سمت پرورش چمن رفت، گیاه بیمصرفی که صرفا جنبه زینتی دارد و خود میتواند نمادی از تمول و بینیازی خانواده به کشت سبزی محسوب شود! در خانه ایوب اما ظاهرا همه چیز کاربردی است و کارآمدی، حرف اول را میزند.
خانه ایوب، مرکز جهان است چون به لحاظ کالبدی، محوری جهت سازماندهی سایر فضاهای مرتبط با خانواده است، توامان، محل حضور واحد خانوادگی و واحد اقتصادی، محل کار و زندگی، تولید و مصرف و… است. تماشای آن، از این منظر، بیش از هر چیز یادآور دورانی است که صنعتی شدن تا به این حد، نظم زندگیها را نشانه نرفته بود و درک افراد از زمان و مکان و کار و درون و بیرون و بسیاری از مقولههای دیگر، به مراتب متفاوت بود.
فدائیان: خانه- سوله بدقواره سیمانی به جای خانه چوبی زیبا
آنچه در ادامه میآید پاسخهای اینترنتی آقای فدائیان به سوالهای ما درخصوص این مستند است:
پرسش: آقای فدائیان عزیز، با تشکر از ساخت این مستند ارزشمند، لطفا بفرمایید که منطقه چوبر، در تقسیمات سیاسی آن زمان دقیقا چه کجا بود؟ آیا ما با یک روستا مواجه بودیم؟ یا یک منطقه شهری؟ آیا این همان چوبری است که سال پس از ساختن این فیلم توسط شما با ادغام در چند روستای دیگر، تبدیل به شهر شد؟ یعنی ما در این فیلم با مرحله جنینی یک شهر مواجه هستیم؟
در گستره ی وسیعی از گیلان که بر خاک آن ، برنج و چای می کارندو برنجزار و چایزارهایش، فراخوربضاعت مالکان آن ها، چند یا چندین هکتار مساحت دارند، خانه ها اغلب در میانه واقع شده اند؛خانه هایی دور از هم و پراکنده در میانه ی مزارع برنج و چای. در زمانی که این فیلم ساخته می شد، منطقه ی چوبر از این نوع منطقه ها در گیلان بودو شهرستان نزدیک به آن هم، شفت. من از تغییراتی که امروز در آن منطقه رخ داده اطلاعی ندارم اما سه سال پیش که به آن منطقه سفر کردم، تغییرات آن چنان آزاردهنده و فاحش بود که من به سختی توانستم خانه ی ایوب را پیدا کنم و شاید از همین روست که مثل خیلی جاهای دیگر که بی جهت! به شهر مبدل شده،یک شهر بی جهت دیگر را به جمع شهرهای بی جهت! اضافه کرده اند؛ شهر چوبر!
پرسش: در این فیلم، حضور دیگران (افرادی به غیر از اعضای خانواده ایوب) تقریبا منتفی است. آیا این منطقه واقعا این قدر خلوت و این خانواده این قدر تنها بودند یا این شیوه بازنمایی، تعمدی از سوی شما بوده است؟
هیچ تعمد و دستکاری حین تصویربرداری جریان روزمره ی زندگی در این خانه، از آدم هاش و در جغرافیای آن صورت نگرفته. خانه ها همین طور بودند؛ آن ها در میانه و زمین های زیر کشت در پیرامون.
پرسش: در این فیلم، من اثری از رسانههای جمعی مثل تلویزیون، موبایل، تلفن، ماهواره و… ندیدم. آیا زندگی این خانواده در آن شرایط، دور از این موارد بود یا در روایت فیلم، نیامده است؟
نمونه ی قاعده در منطقه، همین بود.خانه های برنجکاران از هم دور و زمین های زراعی ، متصل به هم. و این
البته مانع از رابطه ی تنگاتنگ اجتماعی و کاری اینان با یکدیگر نبوده .
پرسش: آیا خانوارهای دیگر همسایه ایوب نیز به مانند خود او زندگی میکردند؟ یعنی خانه و شیوه معیشت او یک الگوی غالب بود یا یک استثناء؟
در زمان ساخته شدن فیلم، یک مرکز حقیر مخابراتی در آبادی کوچک چوبر بود وخیلی ها از آن جمله خانواده ی ایوب از آن استفاده می کردند ولی من نه تلفن در خانه شان دیدم و نه موبایل در دست هاشان. و طی یک روز تصویربرداری، تله ویزیون هم در خانه شان ندیدم اگر هم بود شاید پوششی رویش انداخته بودند فراموش نکنیم که آن ها به فصل کار، از کله ی سحر تا بوق سگ، یک نفس کار می کردند و مجالی برای دیدن تله ویزیون، طی روز نداشتند و اقامت من هم از صبح تا عصر همان روز بود.
پرسش: تیپ ارتباط آنها با شهر و میزان فاصلهشان از آن حدودا چه قدر بود؟
خانه ی ایوب تقریبا کنار جاده ی آسفالته ی شفت به امامزاده ابراهیم بود و شما در طول فیلم، پیوسته صدای رفت و آمد خودروها را می توانستید از فاصله ی نزدیک بشنوید. فاصله ی خانه ی ایوب تا شفت درست یادم نیست ولی خیلی هم دور نبود.
پرسش: آیا درک ما از فضای آشپزخانه ایوب درست است؟ این فضا در کدام قسمت خانه قرار داشت؟ سرویس بهداشتی چه طور؟
آشپز خانه همان بود که دیدید؛ یک اجاق گاز ساده و آن صندوقچه ی چوبی برای برنج و ظروف. سرویس بهداشتی هم، در محوطه ی بیرون خانه و در جایی نیمه باز – نیمه بسته تعبیه شده بود.
پرسش: آیا شیوه معیشت این خانواده، فقط همان بود که در فیلم دیدیم یا کارهای دیگری (مثلا در شهر) نیز میکردند؟
هنگام وجین برنجزار فقط همان کار را به علاوه ی کارهای روزانه انجام می دادند و البته گاهی به کمک همسایه های دست-تنها، برای وجین برنجزار آن ها می رفتند و دستمزد شان را هم می گرفتند.
پرسش: آیا این خانه، محل زندگی دائمیشان بود یا زندگی فصلی؟
این خانه، محل دائمی زندگی آن ها بود شاید اگر هر کدام از خانه های دیگر و از جمله این خانه، بضاعت کافی می داشتند، ییلاق هم می توانست در کار باشد چون به هر رو، منطقه ، منطقه ی قشلاقی ست و تابستان آن، گرم.
پرسش: مفهوم فراغت را آیا شما در این خانه و زندگی دیدید؟ به چه شیوه؟ کجا؟ اشکال فراغتی درون و بیرون خانه آیا وجود داشت؟
در فصل کار روی برنجزار، حرف از فراغت نیست! فراغت در پاییز اتفاق می افتد.
پرسش: نگاه آنها به این شیوه از زندگی را چه طور دیدید؟ رضایت داشتند یا حسرت زندگی شهری و صنعتی امروز را میخوردند؟
آن ها کم و بیش، فرسوده از کار بودند، دوست داشتند هم به خاطر بچه هاشان و هم یک جور فرار از شرایط (به گفته ی خودشان) طاقت فرسای کم بازده، به شهر بروند و یا دستکم در خانه ای که – ما ، زیبا ارزیابی اش می کنیم!- زندگی نکنند!
پرسش: در یکی از صحنههای فیلم اگر اشتباه نکنم، تصویری از یک ساختمان نیمهکاره سیمانی بود که به نظر جدید میرسید. آیا درست است؟ روند تحولات مسکن را در این منطقه چگونه دیدید؟ بناهای چوبی داشتند جای خود را به بناهای سیمانی میدادند یا من اشتباه میکنم؟
خوشحالم که با این دقت، متوجه اصل ماجرا که با اشاره از آن گذشتم، شدید. آن هاپول کافی برای ساختن آن خانه ی بلوکی- سیمانی که هیچ سنخیتی با طبیعت پیرامون اش نداشت، در بساط نداشتند و البته سرانجام در سفر دوباره به آن جا، دیدم آن خانه ی چوبی زیبا را به انبار محصول و قازورات و این ها تبدیل کرده و حال در یک خانه- سوله ی بدقواره ی بلوکی- سیمانی زندگی می کردند؛ دیگر نه از آن خانه ی چوبی خبری بود نه از رنگ و نه از گل و گیاه روی پله های خانه؛ مریم ، ازدواج کرده و به شهر رفته بود؛ همسر ایوب به پا درد مبتلا شده بود و پسران هم یکی پس از دیگری به شهرهای دور و نزدیک رفته بودند؛ یکی، نگهبان یک کارخانه در جاده ی کرج، دیگری دانشجو و …. فردا روزی هم لابد، ایوب در حاشیه ی برنجزار ویران و کنار همین خانه، یک میز و یک چارپایه برای فروش زمین های خود و دیگران و یا یک باب دکان تعویض روغنی، علم خواهد کرد و ….
ممنون از همکاری شما.