انسانشناسی اگر به وجود آمد به دلیل نیازی بود که جامعه قرن 19 به آن داشت. ادامه روند استعماری و موفقیت آن در گرو شناخت فرهنگ جوامع دور و دیگرانی بود که پیش از آن شاید بود و نبودشان برای جوامع توسعهیافته اهمیت چندانی نداشت. این ضرورت اجتماعی- سیاسی بود که رشتههایی مثل انسانشناسی را رشد و نمو داد و به منصه ظهور رساند. نیاز بود که نهادهای علمی این رشته را پدید آورد. در ایران اما این رشته کی و چرا وارد شد و به چه نیازی قرار بود پاسخ دهد؟ جایگاهش چه بود که زمانی در گروه فلسفه تدریس میشد، زمانی در دانشکده ادبیات و در دورهای هم با تمرکز بر مباحث عشایری در گروه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران و اصلا چرا با تاسیس دانشکده علوم اجتماعی در 1351 یکی از چهار گروه آموزشی اصلی شد؟ چرا 16 سال بعد (یعنی در سال 1367) مقطع ارشد آن راهاندازی شد و چرا باز با یک وقفه ده ساله (یعنی در سال 1377) جذب دانشجوی انسانشناسی در مقطع کارشناسی آغاز شد؟ چرا چند دانشگاه دولتی دیگر در کشور تدریس این رشته را به صورت محدود آغاز کردند و پرسش مهم دیگر اینکه چرا دانشگاه آزاد هم وارد این عرصه شد؟ اینها پرسشهای مهمی هستند که درخصوص تولد یک رشته دانشگاهی یا روند ترجمه آن از جامعهای به جامعه دیگر مطرح میشوند. گذشته از اینها حدودا ربع قرن از تدریس انسانشناسی در قالب یک مقطع تحصیلی جداگانه و مستقل میگذرد و در این مدت تنها دانشگاه تهران دست کم 800 فارغالتحصیل کارشناسی و ارشد در این رشته داشته است. این فارغالتحصیلان امروز کجا هستند و چه میکنند؟ سوالاتی از این قبیل، این روزها بسیار طرح میشوند، امروز که به واسطه توسعه گروه انسانشناسی و فرهنگ، بحث فعالیت جمعی و تشکیلاتی انسانشناسان ایرانی بیش از پیش مطرح شده است. این حقیقتی غیرقابل کتمان است که وقتی فعالیتی جمعی در حوزه این رشته کلید زده میشود ما اغلب با کمبود داوطلب انسانی آموزش دیده در این رشته مواجه هستیم و این سوال مکررا تکرار میشود که فارغالتحصیلان انسانشناسی کجا هستند؟ این یادداشت درواقع مروری بر تجربه عملی برخی دانشآموختگان انسانشناسی در بازار کار ایران است که برای تهیه آن از دو روش استفاده شده است: ابتدا، بررسی تجربه زندگی نگارندگان که خود یک زوج انسانشناس هستند و دوم، بررسی تجربیات 30 دانشآموخته انسانشناسی که طی دو ماه گذشته به فراخوان ما پاسخ دادهاند. این فراخوان به صورت اینترنتی از طریق ایمیل و نیز شبکههای اجتماعی، برای دانشجویان و فارغالتحصیلان این گرایش فرستاده شده است. در مجموع و به صورت مستقیم 60 انسانشناس به این فراخوان دعوت شدند که تعدادی از آنها در خارج از کشور به سر میبرند و تعدادی نیز در شهرهای دیگر ایران هستند ولی اکثریت آنها در تهران سکونت دارند. تقریبا نیمی از این افراد در بحث مشارکت کرده و از تجربیاتشان نوشتهاند. اینکه چرا سایر افراد دعوتشده، تمایلی برای مشارکت در یک بحث صنفی نشان ندادهاند نکتهای قابل توجه است که در اینجا به آن پرداخته نمیشود. در این فراخوان از افراد خواسته شده بود که در چند جمله بگویند پس از فارغالتحصیلی چه کردند و در کجا مشغول کار یا تحصیل مجدد هستند؟ در واقع سوال این بود که چهقدر شانس یافتن کاری مرتبط با حوزه انسانشناسی را داشتهاند و امروز نظرشان نسبت به این گرایش چیست؟ آنچه در ادامه میآید مروری بر نتایج این بررسیهاست.
بررسی تجربه کاری یک زوج انسانشناس در چهار سال زندگی مشترک
نگارندگان این یادداشت که هماکنون دانشجوی ترم آخر ارشد انسانشناسی در دانشگاه تهران هستند، چهار سال پیش درحالی زندگی مشترک خود را آغاز کردند که با مدرکهای کارشناسیشان به دنبال کار میگشتند. البته هرکدام آنها پیشتر به واسطه مهارتهای خارج از دانشگاه خود، فعالیتهای اقتصادی حاشیهای و پارهوقتی چون روزنامهنگاری و طراحی سایت نیز داشتند. این جدول، تجربیات کاری چهار ساله آنهاست:
ماه نوع کار توضیحات کار طریقه یافتن کار علت ترک کار
1 مطبوعاتی نوشتن یادداشت درباره اقوام ایرانی در مجله دوستان دانشگاه تا سه سال ادامه داشت.
2 پژوهش پژوهش اسنادی برای بنیاد شهید قزوین اساتید غیردانشگاه بعد از شش ماه تمام شد.
3 کارشناس جذب مردم به مشارکت در طرح نوسازی دوستان دانشگاه بعد از سه ماه به دلیل ماهیت کار و بعد مسافت
6 رایزنی با چند روزنامه سراسری برای نوشتن مقاله دوستان مطبوعاتی بینتیجه
رایزنی با رادیو تهران برای پژوهش و نوشتن برنامه دوستان دانشگاهی بینتیجه
رایزنی با میراث فرهنکی برای انجام یک کار پژوهشی اساتید دانشگاه بینتیجه
7 پژوهش همکاری با یکی از اساتید در چند پروژه اساتید دانشگاه اتمام پروژهها بعد از یک سال
مطبوعاتی مشارکت در تهیه یک ویژهنامه برای قزوین اساتید غیر دانشگاه اتمام پروژه بعد از یک هفته
9 پژوهش انجام نظرسنجی یک پروژه در قزوین دوستان قدیمی اتمام پروژه بعد از یک هفته
مطبوعاتی نوشتن معرفی و نقد برای مجلات تخصصی دوستان دانشگاه اتمام پروژه بعد از چند روز
10 پژوهش محلههای شهری برای شهرداری قزوین درخواست کارفرما اتمام پروژه بعد از دو ماه
تلاش برای اخذ یک پروژه از نهاد کتابخانههای عمومی دوستان قدیمی بینتیجه
تلاش برای اخذ یک پروژه بافت فرسوده از شهرداری کرج بیواسطه بینتیجه پس از شش ماه پیگیری
14 کارشناس تیم مطالعاتی ساختارشناسی محلههای تهران دوستان دانشگاه بعد از 2 ماه به دلیل بعد مسافت و کنکور ارشد
؟ مشارکت در تهیه کلید سوالات کنکور دوستان دانشگاه اتمام پروژه بعد از یک ماه
16 تلاش برای اخذ پروژه محلههای شهری از شهرداری تهران بیواسطه بینتیجه
18 مطبوعاتی همکاری با یک سایت مذهبی دوستان مطبوعاتی پس از چهار ماه به دلیل نداشتن علاقه
پژوهش پژوهش میدانی میراث فرهنگی کرج دوستان دانشگاه اتمام پروژه پس از شش ماه
19 پژوهش مشارکت در پژوهش شهرداری تهران دوستان دانشگاه اتمام پروژه بعد از دو هفته
20 مذاکره برای همکاری با یک موسسه پژوهشی در قزوین دوستان قدیمی به توافق نرسیدن
25 تلاش برای اخذ یک کار پژوهشی از بنیادی در قزوین آشنایان قدیمی بینتیجه به دلایل نامعلوم
31 مذاکره برای همکاری با یک موسسه پژوهشی در تهران دوستان دانشگاه به توافق نرسیدن
32 تلاش برای اخذ پروژههای مواد مخدر از تهران دوستان قدیمی بینتیجه به دلایل نامعلوم
نوشتن طرح و مذاکره درباره شبکه حمل و نقل درون شهری دوستان قدیمی بینتیجه به دلایل نامعلوم
33 دفتری تهیه گزارش عملکرد شهرداری تهران دوستان قدیمی یک ماه به دلیل بیعلاقگی
33 نوشتن طرح و مذاکره برای کار پژوهشی صداوسیمای تهران دوستان قدیمی به توافق نرسیدن سر شروط کار
37 مطبوعاتی تهیه محتوای یک ویژهنامه برای کرج بیواسطه پس از یک ماه کار به اتمام رسید.
40 پژوهش پژوهش میداانی برای اداره کار قزوین دوستان قدیمی پس از سه ماه کار به اتمام رسید
41 مطبوعاتی همکاری در یک ویژهنامه کرج تجربه کار گذشته اتمام پروژه بعد از یک هفته
46 همچنان در جستجوی کار…
جدول بالا را با دو رویکرد میتوان تفسیر کرد: اول، رویکردی که میگوید تمام فعالیتهای کاری این زوج در حوزه علوم اجتماعی و نزدیک به رشته تحصیلیشان بوده است. شانس همکاری با یکدیگر را داشته و با وجود مدرک کارشناسی، فرصت تجربه توامان فعالیتهای پژوهشی و اجرایی برایشان مهیا شده است. رویکرد دیگر اما بر این نکته متمرکز میشود که این زوج در طول مدت 46 ماه، 17 کار مختلف را تجربه کردهاند و برای کسب 12 موقعیت کاری دیگر نیز تلاش کردهاند که بینتیجه مانده است. چهار تیپ کار مطبوعاتی، پژوهشی، کارشناسی و نیز دفتری را انجام دادهاند و به طور متوسط هر دو ماه به دنبال کار جدیدی بودهاند. حوزههای کاریشان از حیث موضوعی بسیار گسترده و انرژیبر بوده که امکان متخصص شدن در یک حوزه کاری خاص را از بین برده است. مهمترین ویژگی این شیوه از کار، فقدان امنیت شغلی است به طوری که حتی زوج کاری بودن این دو نفر و نیز برخورداری از بازار کاری سه شهر نتوانسته مانع از بینظمی کاری آنها شود چنانچه گاه در یک ماه با دو یا سه کار مواجه بودهاند و گاه هشت ماه تقریبا بیکار و در تلاش برای یافتن کار. پرداختها نیز در این شیوه از کارهای قراردادی، نامنظم و تابع بوروکراسیهای اداری است و عموما مبلغ هر پروژه پس از تحویل نهایی آن پرداخت میشود. نداشتن درآمد منظم و درمقابل، تحمیل هزینههای منظم و ماهیانه زندگی خود مشکل دیگری است که مدیریت خانواده را دشوارتر میسازد، خصوصا که به آن عدم برخورداری از امکانات حمایتی مانند بیمه را نیز اضافه کنیم. این زوج در چنین شرایط نابهسامانی کنکور ارشد و نیز کلاسهای دوره ارشد را نیز طی کردهاند و این مسئله بسیاری از دانشآموختگان علوم انسانی و خصوصا انسانشناسی است.
دیگر دانشآموختگان انسانشناسی چه وضعیتی دارند؟
تحلیل دادههای جمعآوری شده از فراخوان به دانشآموختگان انسانشناسی، گویای وضعیت نه چندان متفاوت آنهاست. این افراد را از حیث رابطهشان با بازار کار میتوان به چهار گروه کلی تقسیم کرد: گروه اول شامل کسانی است که مانند زوج مورد بررسی، تاکید بر ماندن در حوزه انسانشناسی و استفاده از فرصتهای کاری آن دارند. گروه دوم، شامل کسانی هستند که این حوزه را به کل رها کرده و در موقعیتهای کاری کاملا متفاوتی مشغول به فعالیتند و گروه سوم، عموما ترکیبی از دو موقعیت بالا هستند. این افراد را عموما کسانی تشکیل میدهند که از رشتههای دیگری به انسانشناسی آمده و کار اصلیشان را با مدرک غیرمرتبط کارشناسیشان انجام میدهند و در کنار آن، فعالیتهای پارهوقت موردیای هم در حوزه انسانشناسی دارند. بعضا در این بین کسانی هم هستند که تخصص دانشگاهی دیگری ندارند و در کنار انسانشناسی به کارهایی غیرمرتبط مشغولند. گروه چهارم نیز بیکاران هستند که تاکنون فرصت کاری مناسبی پیدا نکردهاند. جدول زیر، وضعیت مشارکتکنندگان در فراخوان را از این حیث به تصویر میکشد:
گروه تعداد نوع مشاغل قید شده
اول (فقط علوم اجتماعی) 14 پژوهشگری، کارشناس اجتماعی (عموما برای شهرداری)، مطبوعاتی
دوم (کاملا نامرتبط) 7 کارمندی، بازرگانی، تدریس، ترجمه، کامپیوتر، ساختوساز، مشاغل ساده، و…
سوم (ترکیبی) 7 مثلا کار با مدرک زیست یا مکانیک + کار اجتماعی
چهارم (بیکار) 2 هر دو نفر دختر هستند.
این آمار گویای آنست که حدودا نیمی از افراد مورد بررسی، مستقیما در حوزه علوم اجتماعی شاغلند و حدود یک چهارم نیز به صورت ترکیبی و پارهوقت در این حوزه اشتغال دارند. بنابراین میتوان گفت علیرغم تمامی مشکلات، 21 نفر یا 70 درصد دانش آموختگان انسانشناسی مورد بررسی، امکان یافتن کاری در حوزه علوم اجتماعی را داشتهاند که این خود نویددهنده است، اما تجربه زندگی زوج انسانشناس گویای مشکلات کاری فراوانی در این حوزه است. این مشکلات از کجا نشات میگیرند؟ کانالیزه نبودن فرصتهای شغلی علوم اجتماعی از عمدهترین آنهاست. اگر مروری دوباره بر جدول مشاغل آن زوج داشته باشیم خواهیم دید که اکثریت قریب به اتفاق کارهایشان را از طریق روابطی که پیش از این داشتهاند پیدا کردهاند و گویا به جز آن، روال تثبیتشده دیگری برای گرفتن پروژه و یافتن کار اجتماعی وجود ندارد. این را با پروژههای عمرانی میتوان مقایسه کرد که عموما موظف به درج آگهیهای مناقصه در نشریات عمومی هستند. مسئله دیگر، فقدان قدرت چانهزنی کارشناسان اجتماعی در میزان حقوق و شیوه پرداختهاست و این، ذیحسابی ادارات هستند که تعیین میکنند قراراداد به چه شیوهای بسته شده و پرداختها چگونه صورت گیرد که عموما در پایان کار و ماهها پس از تحویل آن، تازه اولین پرداختها انجام میشود. مشکل دیگر، شناخته شده نبودن برخی حوزههای علوم اجتماعی خصوصا انسانشناسی است به طوری که در آگهی استخدام دولتی یکی از استانها که اخیرا منتشر شد و تعداد قابل توجهی کارشناس اجتماعی میخواست هیچ نامی از این گرایش وجود نداشت. مسئله دیگر، ضعف خود نیروهای انسانشناس است به طوری که فرصت را برای انجام پروژههای انسانشناسی توسط نیروهای غیرانسانشناس فراهم میکنند. اینکه بسیاری از پژوهشهای انسانشناسی نهادهایی چون میراث فرهنگی را افرادی از گرایشها و رشتههای دیگر انجام میدهند خود جای تامل بسیار دارد. بنابراین گرچه امروز برای انسانشناسی، موقعیتهای کاری قابل توجهی وجود دارد ولی پارهای مسائل باعث میشود که یا دانشآموختگان این رشته نتوانند جذب این فرصتها شوند یا تجربه و احساس خوبی در مورد آن نداشته باشند.
امروز، دانشآموختگان انسانشناسی چه احساسی نسبت به رشتهشان دارند؟
تاریخ انسانشناسی از اولین واحدهای درسی است که دانشجویان انسانشناسی در دانشگاه میگذرانند و در این کلاسها با ماهیت کاربردی رشتهشان آشنا میشوند. این تصور کاربردی بودن، زمانی تقویت میشود که در برنامهها و سخنرانیهای متفرقه دانشگاهی مکررا به آنها گفته میشود که انسانشناسی ماهیتا یک رشته میانرشتهای و بسیار کاربردی است، در فرآیند توسعه و شهرسازی، در پروژههای عمرانی، در فرآیند آموزشی و خصوصا افراد دوزبانه، در بازرگانی، در موسسات جمعآوری و ثبت میراث معنوی، در پروژههای فنی و تکنولوژیکیای چون هوش مصنوعی، در پزشکی و پروژههای فرهنگسازی و… اما دانشآموختگان این رشته به محض خروج از دانشگاه سریعا متوجه میشوند که شکاف بین دانشگاه و جامعه، شکافی جدی است و نباید چندان به تصورات دوران دانشجویی دلخوش باشند. واقعیت چیز دیگری است و آنها جز فعالیتهای مطبوعاتی، کارشناس اجتماعی در پروژههای شهرداری، پژوهشگری و اگر شانس زیادی داشته باشند کارمندی در یک واحد اجتماعی دولتی، انتخاب دیگری ندارند. اینجاست که شاید جدیترین تردیدها در مورد این رشته برایشان به وجود میآید، رشتهای که احتمالا هنوز عمیقا باورش دارند. اینجاست که چنین تحلیلهای متناقضی زاده میشوند؛ این تحلیلها برگرفته از نظرات مشارکتکنندگان در فراخوان اینترنتی است:
من با عشق، رشته های علوم اجتماعی را انتخاب کردم و همیشه ازش لذت می بردم ولی وقتی با واقعیت زندگی مواجه میشیم میبینیم که پول مهمتر از این احساساته هر چند نمیدونم کاردرستی کردم یا نه که همچنان به احساسم به این رشته پایبند بودم!!!
راستش من از انسانشناسی اونقدر خوشم نمییاد که سعی کرده باشم کاری مرتبط باهاش پیدا کنم. الان هم مثل سابق کار من در زمینه دیگهایه.
. من کارشناسیم انسانشناسی بود و بعدش ارشد مطالعات فرهنگی خواندم ولی همچنان به برآوردن نیازهای عقل معاشی خودم فکر می کنم و از این رشته ها که باعث شده مثل یه کنشگر معمولی نباشم متنفرم.
كلا به نظرم تو مردم شناسي نميشه موند به خاطر همون مسائل كاري و مالي، من آيندهش رو هميني ميبينم كه الان هست و اصلا دلم نميخاد آرماني فكر كنم يا حرف بزنم.
هیچکدام ما دانشجویان هنوز الفبای انسانشناسی را هم نمیدانیم و خود جامعه دانشگاهی نیز از این قاعده مستثنی نیست. علوم انسانی خیلی زود به جامعه ما وارد شده.
من از انسان شناسی خوندن واسه دل خودم راضیم و یه بخش هایی از وجودم که نیاز به پراکنده دانی بود رو ارضاء می کرده. ولی الان که فوقم می بینیم لیسانسش کافی بود واسه کسی که همین جا همین رشته رو خونده…
با اینکه رشتهام رو عوض کردم می خواهم اعتراف کنم دیدی رو که الان نسبت به همه مسایل دارم همه اش رو مدیون انسانشناسیم.
گرچه ساده نیست اما سعی کردم کارم رو تو حوزه انسان شناسی حفظ کنم چون فکر میکنم خارج شدن از انسان شناسی و انجام کارایی خارج از حوزه علوم اجتماعی، یه جور پشت کردن به زمانیه که از عمرم برای این رشته صرف کردم.
انسان شناسی دردهای زیادی برای همه ی ما داشت، چشم انداز حقیقی جامعه در ماست و ما هر روز می چشیمش (خیلی بیش از مردم عادی) و دوستش داریم. به هر حال از نظر من انسان شناسی دریایی ست که ته نداره، حتا خروج از اون برای مسائل مادی دلیل بر دور شدنش نخواهد بود!
بزرگترین مشکل من بعد از خوندن انسان شناسی، ارتباط برقرار کردن با آدم های دور و برم که خارج از این حوزه هستن! سختمه با آدم هایی که دید نسبی ندارن ارتباط برقرار کنم. برای همین خیلی وابسته شدم به جو آکادمیک و دوستان این حوزه که این لزوما خیلی خوب نیست! من نیاز به جا انداختن و گسترش گفتمان و دیدگاه انسان شناسی رو توی زندگی روزمره ام خیلی احساس می کنم و دوست دارم برایش تلاش کنم.
به نظرم دوستان مردم شناس موازی با این رشته به دلیل ماهیت میان رشته ای بودنش ، بهتره که رشته ای دیگر یا حوزه تخصصی ای دیگری را دنبال کنند تا از تلفیق آن هم بشه بهتر کار کرد و هم رشته رو کاربردی تر تجربه کنند
پشیمانی از این انتخاب یا دفاع از آن؟ رفتن به رشتهای دیگر یا ماندن در آن؟ تغییرات نگرشی مثبت و سازنده یا منفی و بیگانهکننده از جمع؟ از سرِ درد یا برای تنفنن؟ ناامیدی یا امیدواری و تلاش برای ساختن آن؟ در کنار اینها برخی نیز همچنان مرددند و از اینرو گزارههای نسبی میدهند: از جهاتی خوب و از جهاتی بد؛ درست به مانند خود این رشته. این آشفتگیهای ذهنی را هم باید به آن آشفتگیهای شغلی اضافه کرد. فضای ذهنی و زندگی دانشآموختگان این رشته چنین است.
جمعبندی
موضوع این یادداشت گرچه از یک دغدغه و کنجکاوی شخصی شروع شد ولی هرچه بیشتر پیش رفت و تعداد بیشتری از دانشآموختگان انسانشناسی، تجربیات خود را با آن سهیم شدند، ضرورت پرداختن به این موضوع به عنوان یک موضوع انسانشناختی افزایش یافت. از انسانشناسی، برای انسانشناسی و با کمک و مطالعه کسانی که سالهایی از عمرشان را در کنار انسانشناسی ایران گذراندهاند. امروز دانشآموختگان انسانشناسی در بهترین حالت، با دورههای متوالیای از کار و بیکاری مواجه هستند، کارهایی عموما قراردادی و موقتی که بیثباتی و عدم حمایت در آنها بالاست. درست است که امروز بیش از 85 درصد کارگران کشور نیز موقتی هستند و قراردادهای موقت کار یکی از مهمترین مشکلات بازار کار ایران است با اینحال وضعیت مشاغل علوم اجتماعی به مراتب سختتر است چرا که عموما فکری و پیچیده بوده و ماهیتا با مشاغل یدی ساده قابل مقایسه نیستند. همین مسئله، پرداختن متوالی دانشآموختگان به مشاغلی متعدد را امری دشوار و انرژیبر میسازد. با همه اینها وضعیت رشتههای علوم اجتماعی در جامعه ایران تاحدی امیدوارکننده هم به نظر میرسد و احساس میشود که موقعیتهای کاری بیشتری نسبت به گذشته برای آن ایجاد شده است (به عنوان نمونه، همین استقبال شهرداریها از نیروهای متخصص علوم اجتماعی) با اینحال رشد کمی و کیفی این موقعیتها نیازمند پایداری و تلاش نسل فعلی انسانشناسان ایرانی است که آن هم با توجه به وضعیت و مشکلات موجود امر دشواری است. درحقیقت، مادر انسانشناسی ایران هماکنون دچار یک موقعیت متناقض است، در شرایطی نیازمند تلاش جدی فرزندانش برای بقاء، رشد و ترمیم خود است که خود این فرزندان، در وضعیت مطلوبی قرار نداشته و نیازمند حمایت هستند. در کنار اینها با انواع شک و تردیدها نیز در مورد این رشته دست و پنجه نرم میکنند، شکوتردیدهایی که یا آنها را به موضع انفعال و ناامیدی میکشاند و یا به سمت رشته و تخصص و دنیای دیگری سوق میدهد که به نوعی با این رشته بیگانه است. درچنین شرایطی، مهمترین اولویت انسانشناسی ایران، ایجاد نهادهای تخصصی شغلیابی به منظور کانالیزه کردن موقعیتهای کاری و نیروهای کار در حد توان است. این کاریست که بیش از همه بر عهده سیاستگذاران آموزشی و ساختارهای دانشگاهی است ولی نبود ارتباطات میان دانشگاه، بازار کار و فارغالتحصیلان و نیز فاصله میان جهان دانشگاهی و جهان واقعی موجب میشود که انجام چنین امور مهمی را در نهادها و موسسات دیگری دنبال کنیم.