شرح تصویر: سایتهای مورد مطالعه بر روی نقشه ایران/ نوسنگی، دورهایست که مهمترین ویژگی آن، تغییر در معیشت انسانهاست؛ تغییری که الگوهای موقت سکونت را به تدریج به سمت الگوی سکونت دائم در یک مکان خاص سوق میدهد. اینجاست که فضای «خانه» به عنوان فضایی متفاوت از «سرپناه«های پیش از آن متولد میشود. خانه کجاست و فضای خانگی دوران نوسنگی چه ویژگیهایی دارد؟ این مقاله با مروری بر گزارشهای باستانشناسانه نُه سایت دوران نوسنگی ایران به بررسی این مسئله میپردازد. آثار سکونتگاهی به جای مانده در تپههای گنجدره، علیکش، عبدالحسین، گوران، زاغه، چغابنوت، سنگ چخماق، حاجیفیروز و سیلک در اینجا بررسی میشوند که خود، یک بازه زمانی ۲۰۰۰ ساله را دربرمیگیرد. این مقاله درنهایت نشان میدهد که آنچه امروز خانه نامیده میشود درحقیقت با مفهوم «انباشت» شکل میگیرد، انباشت فعالیتها و فضاهای مختلف در یک جا. این اندیشهایست که مهمترین نمود آن را در شکلگیری فضای «انباری» میتوان دید. مقاله حاضر قصد دارد این رویکرد جدید انسانشناسی را در حوزه باستانشناسی به کار گرفته و با استفاده از دادههای موجود، به تحلیل فضای خانههای دوره نوسنگی در ایران بپردازد.
معرفی چند سکونتگاه ایران در دوره نوسنگی
انسان در سرتاسر دوران یخبندان در روشی که نسبت به طبیعت داشت هیچگونه تغییر اساسی نداد. با وجودی که روش گردآوری را بهبود بخشیده بود و میان گردآوردههایش فرق میگذاشت، به آنچه که میتوانست به دست آورد قناعت میکرد. بلافاصله بعد از عصر یخبندان نحوه برخورد انسان با محیط خود به طور اساسی دگرگون شد و این برای نوع بشر، نتایج انقلابی فراوانی به بار آورد. (چایلد، ۱۳۵۲: ۶۰) نوسنگی، عنوانی است که برای نامیدن این انقلاب وضع شده است، عنوانی برای آخرین دوره عصر سنگ که چایلد آغاز آنرا بین ۱۲۰۰۰-۱۰۰۰۰ سال پیش میداند. (همان: ۷۹) این دوره با چند اتفاق مهم در تمدن بشری همراه است که از آن جمله میتوان به آغاز کشاورزی و تولید غذا، استقرار دائم، افزایش جمعیت و… اشاره کرد. این دوره در خاورمیانه و ایران تقریبا از ۹۰۰۰ سال پیش آغاز شده و تا ۶۰۰۰ سال پیش ادامه داشته است.
در برخی از گزارش حفاریهای مرتبط با این دوره، اطلاعاتی در مورد سکونتگاهها نیز به چشم میخورد که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد که روی نقشه بالا نیز مشخص شدهاند:
تپه «علیکُش» در استان ایلام
تپه «چُغابنوت» در استان خوزستان
تپه «گنجدره» در استان کرمانشاه
تپه «گوران» در استان لرستان
تپه «سنگچخماق» در استان سمنان
تپه «عبدالحسین» در استان لرستان
تپه «حاجیفیروز» در استان آذربایجان غربی
تپه «سیلک» در استان
تپه «زاغه» در استان قزوین
در ادامه به صورتی جداگانه، مروری بر این سکونتگاهها خواهیم داشت:
تپه علیکش:
این تپه در دهلران، از توابع استان ایلام قرار دارد و آثار سه دوره باستانی به نامهای بزمرده، علیکش و محمدجعفر در آن شناسایی شدهاند.
دوره بزمرده: قدیمیترین لایه این تپه، به این نام شناخته میشود که مربوط به ۹ هزار سال قبل است. در آن زمان، قسمت اعظم دشت دهلران به وسیله قشری از خاکهای فرسایشیافته پوشیده شده بود که ساکنان اولیه این تپه، قطعات خشتمانندی از رسوبات را جدا کرده و با قرار دادنشان بر روی یکدیگر، خانهسازی میکردند که تا پیش از این در جای دیگری سابقه نداشته است. دیوارهای خانههای آنها بین ۴۰-۲۵ سانتیمتر ضخامت داشته است. خانهها تکاطاقی بوده و ابعاد تقریبی هر اطاق ۲*۵/۲ متر برآورد شده است. در ورودی آن نیز حدودا ۵/۱ متر عرض داشته است. کف اطاق را از گل یا خاک نرم کوبیده شده پوشاندند. بقایایی از وجود نوعی حصیر نیز در آنجا دیده میشود که دقیقا مشخص نیست به عنوان سقف استفاده میشده و یا فرش. به نظر میرسد اقامت در این خانهها فصلی بوده است.
دوره علیکش: در این دوره که ۸۷۵۰-۸۰۰۰ سال پیش را شامل میشود معماری خانهها توسعهیافتهتر شده و الگوی تک اطاقه به چند اطاقه تغییر میکند. ابعاد اطاق به ۳*۳ متر افزایش یافته و ضخامت دیوارها هم گاه به یک متر میرسد اما جنس مصالح همچنان همان است و از دو طرف نیز با گل، اندود شده است. دیوارها در محل اتصال به یکدیگر وارد شدهاند و این، نشاندهنده آنست که سازندگان از تکنیک قفل و بست، اطلاعی نداشتهاند. کف خانه همچنان نرم و با حصیر، فرش شده بوده است. احتمالا این خانه دارای حیاط بوده و در گوشه آن، اجاق سادهای برای پختوپز وجود داشته است. به نظر میرسد طول مدت اقامت در این خانهها بیشتر از لایه قبلی است. ساکنان این لایه، اموات را با گل اخری پوشانده، در حصیر پیچیده و در کف اطاقهای خانه، در چالههای کم عمقی به صورت نشسته دفن میکردند.
دوره محمدجعفر: خانههای این لایه با چانههای گلی و بر روی پیهای سنگی بنا شدهاند. برخی قسمتهای دیوارها نیز با گل اخری رنگآمیزی شدهاند. سایر ویژگی خانههای این دوره، مانند دوره قبلی است. لایه محمدجعفر به ۸۰۰۰-۷۶۰۰ سال پیش مربوط بوده و معرف دوره استقرار کامل ساکنان است. اموات را به صورت جمعشده در خارج از منازل دفن میکردند. (ملکشهمیرزادی، ۱۳۷۵: ۱۳۷-۱۲۷)
تپه چغابنوت:
در خوزستان و کنار رودخانه دز واقع است و قدمت آثار آن ۸۰۰۰-۷۰۰۰ سال پیش برآورده شده است. خانههای آن، خشتی بوده و دارای اطاقهای متعدد و حیاط. یکی از اطاقها به عنوان انبار استفاده میشده و در حیاط نیز پختوپز و فعالیتهای زندگی روزمره جریان داشته است. تعداد بسیار زیادی کوره نیز در این حیاطها وجود داشته که برخی حتی یک بار هم استفاده نشدهاند و مورد مصرف آنها هنوز برای ما نامشخص است. بقایای یک بنای مدور به قطر ۴ متر نیز در این لایه پیدا شده که دارای حاشیهای چینهای به ضخامت ۴۰-۳۰ سانتیمتر بوده است که عملکرد آن نیز همچنان مشخص نیست. (همان: ۱۴۱-۱۳۹)
تپه گنجدره:
در حوالی روستای گیسوند از توابع شهرستان هرسین کرمانشاه واقع است که حدود ۲۶۸۰ سال پیش متروکه شده است. حفاریها از وجود ۵ لایه سکونتی در این تپه خبر دادهاند:
لایه D: این لایه، حدود ۹۰۰۰ سال قدمت دارد و دارای منازلی با دیوارهای خشتی است. خشتهای آن، به شکل مکعب مستطیلهای کوچکی با برآمدگیهایی در سطح هستند. حدودا ۶۰ سانتیمتر از ارتفاع دیوارهای این سایت باقی مانده که رجهای مختلف خشت و ملاط گل را به راحتی میتوان در بدنه آنها تشخیص داد. شیوه ساخت آنها در بین بناهای همدورهشان بینظیر است. به این ترتیب که چانههای بزرگ گل و کاهگل به صورت یکدرمیان کنار هم قرار گرفتهاند و رج بعدی، پس از خشک شدن هر رج بر روی آن چیده شده است. در نهایت نیز پس از اتمام دیوار، کل سطح آن، گلاندود میشده است. اطاقها مستطیلشکل و بسیار کوچک بودهاند. علاوه بر انبارکهای مربعشکل، در میان خانهها سیلوهای مدورشکلی نیز بنا شده است. خانهها بدون فاصله و درکنار هم ساخته شده و ظاهرا راه ورود به هر ساختمان از پشتبام آن بوده است. برخی خانهها دوطبقه بودهاند بهاینصورت که در زیر اطاق اصلی، انبارکهای مربعشکلی ساخته میشده که با تیرهای چوبی مسقف بودهاند و سقف آنها درحقیقت، کف اطاق اصلی را تشکیل میداده است. برخی اطاقها نیز در گوشه خود، انبارهای کوچک گلی یا کاهگلی داشتهاند. در گوشه یکی از اطاقها نیز یک ردیف شاخ حیوان قرار گرفته که کاربرد آن هنوز مشخص نیست. اموات را به صورت جمعشده یا باز در داخل قبرهای چهارگوشی در کف منازل دفن میکردند. (همان: ۱۴۵-۱۴۳) در مورد این لایه به طور قطع نمیدانیم که اسکان دائمی در تمامی ماههای سال وجود داشته یا نه، اگرچه شواهد آن، نشانگر فراتر از یک استقرار موقت یا فصلی است. (کوچندگی تا یکجانشینی، ۱۳۸۵: ۹۹؛ به نقل از Smith, 1990, 324-325)
لایه B و C: قدمت حدودی این دو لایه ۹۲۰۰-۸۹۰۰ سال است. اطاقهای آنها مستطیلشکل و از خشت خام؛ منتها برخی دیوارها با ماده سفیدرنگی مانند گچ، پوشانده شدهاند.
لایه A: بناهای این لایه به شدت بر اثر قبور دوره اسلامی، مخدوش شدهاند با اینحال به نظر میرسد خشتی و کوچکتر از بناهای لایههای زیرین خود بوده ولی مانند آنها دیوارها و کفهای اندودشده داشتهاند. (ملکشهمیرزادی، ۱۳۷۵: ۱۴۵-۱۴۳)
تپه گوران:
این تپه در غرب رودخانه جازمنرود در استان ایلام واقع شده و حدود ۸۵۰۰-۷۵۰۰ سال قدمت دارد. در این تپه، ۲۲ لایه شناسایی شده که سه لایه اول، متعلق به دوران اسلامی و عصر برنز است و از لایه چهار به بعد ، مرتبط به دوران نوسنگی است. ظاهرا ساکنان اولیه تپه، شبانانی بودهاند که در زمستانها برای چرای بزهای خود به محل آمده و کلبههایی چوبی برای اقامتهای موقت خود دایر میکردهاند. (همان: ۱۵۰-۱۴۶) این کلبهها با چوب، تنه و شاخههای نازک درختان ساخته شده و دارای دو یا سه اطاق کوچک راستگوشه بودهاند که کف آنها با حصیر، فرش شده است. (از کوچندگی تا یکجانشینی، ۱۳۸۵: ۱۰۱) آنها از کشت و زرع بیاطلاع بودند ولی همزمان با ساخت بناهای خشتی، کشاورزی نیز در بین آنها متدوال شد.
در لایه ۱۶ این تپه، خانههای دارای پیهای سنگی دیده میشود که برای نخستین بار در کنار کلبههای چوبی قرار گرفتهاند.
از لایه سیزدهمین تا چهارم که بهترتیب، جدیدتر هم میشوند، آثار خانههایی دیده میشود که عموما دیوارهای گل و خشتی دارند و بعدهای رویشان با کاهگل اندوده شده است. این خانهها دارای اطاقهای کوچک متعددی بوده و بسیار نزدیک یکدیگر ساخته شدهاند.در داخل خانههای لایههای جدیدتر، سکوها و نیمکتهایی خشتی نیز تعبیه شده است. سطح و کف اطاقها نیز با نوعی گچ، پوشانده شدهاند. کف خانههای لایههای قدیمیتر اما با نوعی ماده آهکی که مانند موزاییک در بستر اخرایی رنگی قرار گرفته فرش شده است. (همان: ۱۵۰-۱۴۶)
تپههای دوگانه سنگ چخماق:
منطقهای در ۸ کیلومتری شمال شاهرود در استان سمنان است که ۵ لایه استقراری در آن شناسایی شده که در حدفاصل ۷۸۰۰-۷۲۴۰ سال پیش مسکونی بودهاند. خانههای آن از سه اطاق تشکیل شدهاند که شامل یک اطاق میانی و دو اطاق جانبی است. ورودی خانهها از سمت جنوب است و کف اطاق میانی، به اندازه یک پله، پایینتر از کف اطاقهای جانبی قرار دارد. ابعاد یکی از آنها ۶/۲* ۷/۵ متر بوده و کف آنرا با کاهگل و در مواردی با حاک کوبیده شده پوشانده بودند. در اطاقهای کف اندودشده، گاهی با سکوهایی تختمانند مواجهیم. (همان: ۱۵۵-۱۵۴)
تپه عبدالحسین:
این تپه در استان لرستان واقع شده و قدمت آن به ۹۰۰۰ سال پیش بازمیگردد. به نظر میرسد ساکنان اولیه این تپه به صورت فصلی از آن استفاده میکردهاند که به تدریج به سمت استقرار دائم حرکت میکند. از قدیمیترین لایههای آن تعدادی حفره یا چاله کمعمق کشف شده که در خاک بکر حفر شدهاند و از لایههای بالاتر به تدریج، آثاری از سکونتگاه به چشم میخورد. کف ساختمانهای این محل، از گل کوبیده سفت شده بوده و اطاقها از خشت ساخته شدهاند. نشانههایی در آثار حاصله از این منطقه وجود دارد که حاکی از چندینبار تجدیدبنای ساختمانهای مسکونی و نیز اندود کردن مجدد آنهاست. از خانهای از خانههای این منطقه نیز بقایای دو اجاق ساده به دست آمده که در داخل اطاقها تعبیه شده بودند. از داخل یکی از اطاقها نیز یک هاون سنگی و شماری مصنوعات قابل حمل چون ظروف سفالی دو دوکهای نخریسی یافت شده است. (از کوچندگی تا یکجانشینی، ۱۳۸۵: ۱۰۰)
تپه حاجیفیروز:
منطقهای واقع در دره سولدوز در جنوب دریاچه ارومیه است که شش لایه استقراری در آن شناسایی شده و در بازه زمانی ۷۵۰۰-۷۰۰۰ سال پیش دارای سکنه بوده است. خانههای لایههای قدیمیتر عموما دارای یک اطاق هستند که با دیوار تقسیمکنندهای به دو بخش تقسیم شده است. این دیوار، از محل اتصال به یک دیوار تا وسط اطاق امتداد دارد و همچنین چند تیر چوبی کوتاه سقف را نیز بر روی خود حمل میکند. در یکی از بخشهای این اطاق، فعالیتهای روزمره زندگی جریان داشته و از بخش دیگر، ظاهرا برای استراحت استفاده میشده است. در بخش زندگی روزمره، یک یا چند اجاق ساده و چند انبارک کوچک ساخته شده و خمرههای بزرگ ذخیره آذوقه را که در حصیر میپیچاندند در کف همین اطاق قرار میدادند. در لایههای قدیمیتر اما تنها یک اجاق نعل اسبی شکل قرار دارد. اطاقها به شکل مربع مستطیلند و ابعادی حدود ۴*۵/۶ دارند. آستانه ورودی آنها در خارج از اطاق، به شکل یک پشته کوتاه بوده و در داخل، با یک پله به کف میرسیده است. کف اطاق را ابتدا با خاک نرم زرد رنگی میپوشانده و سپس آنرا میکوبیدند. اثراتی از رنگ قرمز نیز بر روی برخی کفها دیده میشود. خانههای لایههای جدیدتر این منطقه دارای یک حیاط مرکزی بوده که اطاقها به صورت منفرد در اطراف آن قرار داشتهاند. دیوار این اطاقها با خشتهایی به اشکال نامنظم ساخته شده است. این سایت، معرف دوره استقرار کامل در روستاهاست. اموات را در گورهای دستهجمعی در داخل روستا و پشت یکی از اطاقها دفن میکردند. (ملکشهمیرزادی، ۱۳۷۵: ۱۶۲-۱۵۹)
تپه سیلک:
این تپه در سه کیلومتری جنوب غربی کاشان در استان اصفهان قرار دارد و ۸ لایه برای آن شناسایی شده است. آثار باقیمانده از معماری خانههای این تپه بیانگر آنست که خانهها در ابتدا با چینه ساخته میشده، بعد با خشتهای دستساز و درنهایت با خشتهایی که توسط قالبهای خشتزنی تولید شدهاند. خانهها عموما فاقد پی هستند و سطح دیوارها اندود نشده است. سکونت در سیلک از نوع استقرار دائم بوده است. سنت تدفین اموات در زیر مناطق مسکونی، بدون تغییر از آغاز استقرار تا ترک محل ادامه داشته است. (همان: ۱۶۷-۱۶۲)
تپه زاغه:
منطقهای واقع در بویینزهرای قزوین است، در ۸ کیومتری شمال شرقی سگزآباد. این منطقه در ۸۰۰۰ سال پیش مورد استفاده بوده و درحالحاضر، ۱۲ لایه استقراری برای آن شناسایی شده است. بخش عمده لایه اول بر اثر فرسایش از بین رفته و تنها بقایای ناقص چند اجاق، دیوارهایی نامشخص و قسمتهای تحتانی خمرههای بزرگ ذخیره آب و مواد غذایی در کف منازل برجای مانده است. بناهای قدیمیترین لایه از چینه ساخته شدهاند و به تدریج هرچه به جلو میآییم استفاده از خشت نیز در کنار استفاده از چینه دیده میشود. در خانههای خشتی جدیدتر نیز گاه از چینه به عنوان دیوار جداکننده استفاده شده است. گل، ماده اولیه ساختوساز در زاغه است که به وفور در دسترس ساکنان آن قرار داشته ولی سنگ، به دلیل کمبود آن در منطقه کمتر در بنای خانهها به کار میرفته و تنها در برخی موارد برای استحکام پی دیوارهای تقسیمکننده استفاده میشده است. خشتهای گلی را بدون استفاده از قالب میساخته و از مخلوط کاه و سبزیجات با شن به عنوان ماده چسبناک بین دیوارها استفاده میکردند. خشتها عموما کشیده و باریک بوده و ابعاد منطمی نداشتهاند. هر خشت دارای فرورفتگیها و شیارهایی در سطح خود بوده که بر اثر فرو کردن انگشت در خشت نرم ایجاد شده و به سهولت جابهجایی آن کمک میکرده است. همچنین با رفتن ملاط به داخل آن، محکمتر نیز میشده است. پس از اتمام ساخت خانه، دیوارها، کف و سقف را با کاهگل میپوشاندند و گاهی روی آنرا دیوارها را با رنگ تزئین میکردند. دیوارهای نگهدارنده سقف از جنس خشت بوده و دیوارهای تقسیمکننده، چینهای که آنها را نیز با کاهگل اندود میکردند. در گوشههاو کنجها که تقریبا به صورت زاویه ۹۰ درجه بودند دیوارها به یکدیگر وارد و متصل میشدند. این نشاندهنده آنست که اطلاعی از تکنیک قفلوبست نداشتهاند. حداقل یکی از دیوارهای هر خانه با خانههای مجاور مشترک بوده و شکل هر خانه، مربع مستطیل نامنظم بوده است. جهت قرار گرفتن هر خانه، شمال شرق به جنوب غرب بوده که تاثیر بادهای منطقه را خنثی کند. در ورودی هر خانه به یک حیاط ختم شده و از آنجا به سمت اطاقها میرفتهاند. هر خانه از طریق در ورودی اصلی خود به کوچه یا میدان مرتبط میشده است. هر ساختمان دارای دو بخش مسقف و بدون سقف بوده که بخش مسقف، شامل اطاقها و انباریها میشده و کارکرد استراحتی داشته و بخش بدون سقف، شامل حیاط بوده و محل فعالیتهای روزمره. در مورد ساختمان فاقد حیاط، اطاق با دیواری، دو نیم شده و یک بخش، نقش استراحتگاهی داشته است. رسم معمول بر این بوده که کف حیاط را با خاک کوبیده شده بپوشانند که در برخی موارد نیز آنرا اندود میکردند. در یک مورد نیز، قسمت آستانه حیاط را با قطعات سفالهای ضخیم شکسته موزائیکمانندی فرش کرده بودند. در یک مورد نیز دیوارهای داخلی اطاق، با قطعات کوچک و ظریف سفال، نماسازی شده است. آستانه ورودی اطاقها معمولا دارای یک پله کوتاه چه از داخل و چه از خارج است. در مورد چگونگی تعبیه سقف، اطلاعی در دست نیست و بلندترین دیوارهای باقیمانده، ۷۰ سانتیمتر ارتفاع دارند. با توجه به ابعاد اطاقها که ۲*۵/۲ یا ۲*۵/۱ متر است به نظر میرسد سقفی مسطح از تیرچوب داشتهاند. به نظر میرسد علاوه بر این مدل سقف، معماران زاغه از دو نوع سقف دیگر اطلاع داشتهاند که یکی از آنها چپوله نام دارد، نوعی سقف ضربی کوتاه که از آن برای سقف زدن بر روی فضاهای محدود و کوچک با عرض کمتر از یک متر استفاده میشده است و دیگری، سقفهای گنبدی که در مواردی، به عنوان سقف سیلوهای گرد کوچک به کار رفته است. بقایای تنورهای ساجمانندی هم در این خانهها دیده میشود که عبارتند از سکوهای کوتاه و مسطحی از گل و شن. همچنین با قرار دادن چند خشت در کنار هم، اجاقهایی نیز در داخل اطاقها تعبیه کرده بودند. انبارکها نیز جنب اطاقها بنا میشدندو انبارهای بزرگتر را ممکن بود در گوشه ساختمان و در داخل چهار دیوار محصورکننده بنا کنند. در زاغه نیز ما شاهد استقرار دائم هستیم. هرچند ۲۱ اسکلت در زیر مناطق مسکونی در داخل محدوده روستا دفن شدهاند ولی به نظر میرسد سنت رایج این بوده که کودکان و نوزادان در کف مناطق مسکونی مسقف دفن شده و بزرگسالان در خارج از محوطه اطاق. (همان: ۱۸۴-۱۶۷)
بررسی فضای خانگی در سایتهای مذکور
دکتر شهمیرزادی، سکونت را به ۵ نوع تقسیم میکند: سکونت به منظور استراحت (بین چند ساعت تا چند شبانه روز، بیتوته (بین چند شبانه روز تا چند هفته)، اطراق (چند ماه)، فصلی(کوچ در مسیری معین با تغییر فصل) و درنهایت سکونت دائم که شامل استقرار کامل در یک روستا یا شهر است. (ملکشهمیرزادی، ۱۳۷۵: ۹۶-۹۵) سکونتی که در خانههای نوسنگی ایران صورت میگیرد بیشتر از دو نوع آخر است که سکونت فصلی و سکونت دائمی را دربرمیگیرد، سکونتی که گاه تمام یک سال و یا بخش عمدهای از آنرا شامل میشود. با دستهبندی دادههای بالا همچنین مشخص میشود که سایتهای انتخاب شده، یک بازه زمانی ۲۰۰۰ ساله را پوشش میدهند که تقریبا شامل ۷۰۰۰- ۹۲۰۰ سال پیش است. در ادامه، خانههای این دوره از دو حیث ویژگیهای شکلی و عملکردی بررسی خواهند شد.
ویژگیهای شکلی:
آنچه در اینجا ذیل عنوان ویژگیهای شکلی قرار میگیرد مصالح، تکنیک و شکل ساخت بناست، یعنی ویژگیهایی که در خود بنا قرار دارد و در نگاه اول میتوان به آن پی برد. از مهمترین ویژگیهای شکلی خانههای عصر نوسنگی، معماری راستگوشه آنهاست که اشکالی چون مربع، مستطیل و یا ذوزنقه منظم و نامنظم را در خود جای میدهد. ویژگی شکلی دیگر، تعداد طبقات است که به جز لایه ۴ گنجدره، آثاری از دو طبقه بودن در سایر سایتها به دست نیامده است. بنابراین، در طول بازه مورد بررسی، خانهها همچنان تکطبقه و راستگوشه باقی ماندهاند. اما یکی از محسوسترین تغییرات شکلی فضای خانگی در این دوره، تغییر در مساحت اطاقهاست به طوری که ما از اطاقهای ۵ متری ۹۰۰۰ سال پیش (لایه بزمرد علیکش) به اطاقهای ۲۶ متری ۷۰۰۰ سال پیش (حاجیفیروز) میرسیم که بیش از ۵ برابر نمونههای قدیمیتر است. همزمان با این افزایش مساحت، الگوی تک اطاقه ۹۰۰۰ سال پیش (بزمرد) نیز جای خود را به الگوهای چند اطاقه میدهد. بررسی لایههای مختلف تپه علیکش نشاندهنده آنست که قطر دیوارها هم از ۴۰-۲۵ سانتیمتر در لایه بزمرده به ۱۰۰ سانتیمتر در لایههای جدیدتر افزایش یافته که این، بیش از دو برابر نمونههای قدیمیتر همین سایت است. ضخیمتر شدن دیوارها بدون شک با افزایش تعداد اطاقها از طرفی و اهمیت استحکام و مقاومت سازه از طرف دیگر در ارتباط است. از نظر مصالح اما ساخت خانهها چگونه بوده است؟ در اینجا مروری بر سقف، کف و دیوارها خواهیم داشت.
سقف: اطلاعات ما از سقف خانهها، شکل و جنس آنها کافی نیست و همین مسئله، بررسی تغییرات را دشوار میسازد. دادههای موجود گویای آنست که سقفها احتمالا از جنس حصیر و یا تیرهای چوبی کوچک بوده که در مواردی با کاهگل نیز پوشانده شده است. در نمونههای متاخرتری چون تپه زاغه (۸۰۰۰ سال پیش)، آثاری از سقفهای ضربی و گنبدی نیز به چشم میخورد که گویای پیشرفت در تکنیکهای معماری است.
کف: کف خانه همواره مورد توجه ساکنان دوره خانههای فصلی و دائم بوده است. نشانههایی از کفسازی به معنای مسطح کردن خاک زیر خانه و نرم کردن آن در بیشتر موارد به چشم میخورد. کوبیدن خاک سطح، ریختن لایهای از خاک نرم بر روی آن، حصیر کردن یا پوشاندن آن با کاهگل از جمله تکنیکهایی بوده که در ساخت و آمادهسازی خانههای این دوره استفاده میشده است.
دیوارها: ظاهرا در طول این دوره، تغییر محسوسی در زمینه جنس و مصالح دیوارها رخ نداده و ساکنان تمامی حوزههای جغرافیایی مورد بررسی، خشت را به عنوان ماده اصلی ساختمانسازی خود برگزیدهاند. حتی ساکنان لایههای قدیمیتر گنجدره که از نظر محیطی، دسترسی به منابع آهک داشتهاند ظاهرا از آن در ساخت خانهها استفاده نمیکردهاند. تنها در برخی موارد چون گوران، علیکش و زاغه از سنگ برای پی ساختمانها استفاده میشده که آن هم به صورتی محدود بوده است. خود خشت اما با دگرگونیهایی در این دوره همراه بوده است. خشتهای رسوبی برش خورده از طبیعت در ۹۰۰۰ سال پیش (علیکش) به تدریج جای خود را به خشتهای خام دستساخت که عموما نامنظم هستند داده و نهایتا خشتهای قالبی یکاندازه و منظم در ۷۰۰۰ سال پیش (سیلک) ظاهر میشوند. پوشش دیوارها هم مسئله دیگری است که در اینجا میتوان بررسی کرد. دیوارها غالبا از دو طرف، با لایهای از یک ماده نفوذناپذیر چون گل اخرا، گچ یا کاهگل پوشانده میشدند و این در طول بازه مورد بررسی کماکان ثابت است.
ویژگیهای عملکردی:
آنچه در اینجا تحت عنوان ویژگیهای عملکردی آورده میشود نه تنها شکل خانه و ویژگیهای ظاهری ان، بلکه فعالیتهایی است که در داخل آن ساماندهی میشود و ارتباطی که هرکدام از این فعالیتها با کالبد خانه برقرار میکنند. بر همین اساس میتوان از سه فعالیت عمده زیر نام برد:
استراحت: یکی از پایهایترین کارکردهای فضای خانگی، نقش سرپناهی و استراحتگاهی آنست. یافتههای موجود حاکی از آنند که در برخی فضاهای خانه، ابزارها و وسایل کمتری وجود دارد. شاید به همینروست که اینها را فضاهای استراحتی مینامند. حتی اطاقهای قدیمیتر تپه حاجیفیروز، با دیواری از وسط به دو نیم شدهاند که در بخشی از آنها اجاق و انبار و خمره است و بخش دیگر ظاهرا برای خواب و استراحت ساکنان بوده است. خانههای سنگچخماق دارای سه اطاقند که کف یکی از آنها با کاهگل یا خاک پوشانده شده و در برخی موارد نیز سکوهای خشتی تختمانندی در آنها تعبیه شده است. در زاغه نیز زندگی روزمره در حیاط جریان داشته و یکی از عمدهترین کارکردهای اطاق، استراحت ساکنان بوده است.
پختوپز: حتی در سایتهای باستانیای که فاقد اثرات معماری درخورد توجه است میتوان آثاری از چند سازه مختصر انسانی را پیدا کرد. اجاق، حفرههای کوچک ذخیره مواد غذایی و نیز سرپناههای موقت. (ملکشهمیرزادی، ۱۳۷۵: ۱۲۵) دادههای ذکر شده در بخشهای پیشین این مقاله، علاوه بر اطاقها از فضاهای ویژه پختوپز نیز اطلاعاتی را در اختیار ما قرار میدهد. گرچه این فعالیت در فضاهای کاملا متمایز و مشخصی صورت نمیگرفته ولی وجود عنصر اجاق، در حول و حوش خود فضایی را ایجاد میکند که مرتبط با کاربری پختوپز است. اطلاعات موجود، درباره اجاقها دو نکته را به ما میگوید: اول اینکه ظاهرا تعداد اجاقها در لایههای جدیدتر نسبت به قدیمیتر بیشتر است. این مسئله به وضوح در گزارش سایت حاجیفیروز آمده است. دوم اینکه دو نوع اجاق نعلی شکل و اجاق ساده وجود دارد که اجاق نعلی شکل در نمونههای قدیمیتر دیده میشود. محل اجاق نیز در برخی موارد چون لایه علیکش در حیاط بوده و در موارد دیگری چون زاغه و حاجیفیروز در داخل اطاق. در زاغه علاوه بر این اجاقها، تنورهای ساجمانندی نیز وجود داشته که احتمالا برای پخت نان از آنها استفاده میشده است.
انبار: همانطور که گفته شد یکی از مهمترین ویژگیهای عصر نوسنگی، پیدایش اقتصاد مبتنی بر تولید است که خود، مفهوم مازاد مواد غذایی را به دنبال داشته و مسئله ذخیرهسازی و انبار کردن را ایجاب میکند. به دنبال همین وقایع و احساس نیاز است که فضایی به نام انباری شکل میگیرد. این فضا عموما در سایتهایی دیده میشود که از مرحله سکونت فصلی گذشته و وارد سکونت دائم شدهاند. از گنجدره، حاجیفیروز، زاغه و چغابنوت، آثاری از وجود انباری و انبارکهایی در فضای خانگی گزارش شده که انبارکها عموما بخشی از فضای اطاق بودهاند. انباری گنجدره در طبقه زیرزمینی آن قرار داشته، انباری زاغه، چغابنوت و حاجیفیروز نیز یکی از اطاقهای خانه را به خود اختصاص داده است. علوفه حیوانات، مواد غذایی و نیز آهک پخته از جمله مواد شناسایی شده در برخی از این انباریهاست. با همان استدلال ذکر شده برای انباری، میتوان ظهور خمرههای بزرگ ذخیره مواد غذایی را نیز توضیح داد. این خمرههای سفالی عموما بزرگ بودهاند و در تپه زاغه، قطر دهانه آنها ۱۰/۱ متر بوده و تا نیمه در داخل زمین کف اطاق کار گذاشته شده است. این خمرهها که درحقیقت، بخشی از معماری خانه محسوب میشوند خام بوده و پس از کار گذاشته شدن، از داخل حرارت خورده و سوزانده میشوند. در زاغه، دو نوع از این خمرهها شناسایی شده که یک نوع مخصوص آب و مایعات و دیگری مخصوص مواد غذایی بوده است. ساکنان این مناطق برای حفظ بیشتر مواد غذایی داخل خمرهها تدابیر مختلفی میاندیشیدند مثلا در حاجیفیروز، خمرهها را داخل حصیر پیچیده و سپس در کف اطاق جای میدادند. در لایههای قدیمیتر گنجدره هم خمرهها را در طبقه زیرزمین قرار میدادند که قاعدتا خنکتر از محلهای دیگر بوده است.
فضای چندکارکرده حیاط: ظاهرا آثار سکونتی قدیمیتر دوره نوسنگی که هنوز نوعی از سکونت فصلی را به تصویر میکشند فاقد حیاط بودهاند. مثلا در تپه گنجدره که سکونت فصلی را نشان میدهد، خانهها بدون فاصله در کنار هم بنا شده و راه ورود و خروج آنها هم از روی پشتبامها بوده است. بنابراین در چنین بافت فشردهای حیاط نمیتوانسته وجود داشته باشد و یا در سایت تپه علیکش که آن هم مقارن با سکونت فصلی است میبینیم خانههای دوره بزمرده، فاقد حیاط بودهاند و تنها از دوره علیکش به بعد است که به تدریج، حیاط به ساختار خانهها اضافه میشود. علاوه بر این، در ۴ مورد متاخرتر چون زاغه ، محمدجعفر، چغابنوت و سنگ چخماق وجود بخش مسکونی بدونسقف یا همان حیاط تایید شده است. بنابراین شاید بتوان چنین نتیجهگیری کرد که عنصر حیاط حدودا از ۸۰۰۰ سال پیش به ساختار خانههای ایران اضافه میشود که این تاریخ، مقارن با الگوی سکونت دائم نیز هست. سوال دیگری که در اینجا میتوان مطرح کرد جایگاه حیاط نسبت به سایر بخشهای خانه است. یافتههای موجود، از دو مدل فضایی حکایت میکنند: اول، مدل زاغه که در آن همه خانهها به جز یک مورد دارای حیاط بودهاند و در ورودی هر خانه به داخل آن حیاط آن باز میشده و از آنجا به سمت اطاقها میرفته است. این، الگویی است که امروزه نیز آنرا با نام «شمالی» میشناسیم. دوم، در لایههای جدیدتر سایت حاجیفیروز، الگوی «حیاط مرکزی» دیده شده است؛ به این شکل که حیاط در مرکز خانه واقع شده و اطاقها دور آن استقرار یافتهاند. اما نقش حیاط در این دوره چه بوده است؟ یافتههای حاصل از چغابنوت و لایه علیکش، بقایای اجاقهایی را حیاطهای این منطقه به دست آورده که این مسئله، گویای کارکرد پختوپزی حیاط است. این ویژگی در معماری اقلیم گرم، تکنیک رایجی است که از ماندن گرمای اجاق در خانه و تشدید هوای گرم جلوگیری میکند. حیاط همچنین در زاغه، محل فعالیتها و زندگی روزمره بوده و به عنوان فضای بدونسقف، در مقابل فضای مسقف قرار میگرفته که کارکرد استراحتگاهی، پختوپز و انبار را داشته است. همچنین دادههای ما از زاغه بیانگر آنست که اموات بزرگسال در کف حیاط دفن میشدهاند. حیاط همچنین میتوانسته محل برخی فعالیتهای دیگر هم باشد که امروزه برای ما چندان شناخته شده نیست، مثلا از گوشه حیاطهای چغابنوت، تعداد بسیار زیادی کورههای استفاده نشده کشف شده که هنوز مصرف آنها را نمیدانیم. همه اینها گویای آنند که حیاط، نقشهای متنوع و متکثری را در ساختار خانههای عصر نوسنگی ایران داشته است.
فضاهای نامعلوم: علاوه بر فضاهای ذکر شده که تقریبا عمومیت دارند از فضاهای دیگری نیز میتوان نام برد که هرکدام در یکی از خانهها دیده شدهاند و دقیقا از کاربرد آنها اطلاعی در دست نیست. از آن جمله، سکوهای تختمانندی است که نمونههای آنرا در سنگ چخماق و لایههای جدیدتر گوران میبینیم. کورههای استفاده نشده و بناهای مدور موجود در حیاط خانههای چغابنوت و یا سیلوهای مدور موجود در بین خانههای قدیمیترگنجدره همگی از آن جملهاند. بخشی از این فضاها شاید به فعالیتهای کاری ساکنان این دوره اختصاص داشته، فعالیتهایی چون سفالگری، ریسندگی، بافندگی، کشاورزی و… چرا که به گفته گوردون چایلد «حرفههای نوسنگی به عنوان صنایع خانگی تلقی شدهاند.» (چایلد، ۱۳۵۲: ۸۶) و یا پروفسور ماسودا، باستانشناس ژاپنی و حفار تپه سنگ چخماق در بخشی از گزارش خود، اجاقهای موجود در خانههای این سایت را دارای کارکرد مذهبی نامیده و مینویسد: « لایههای خاکستر ریگ مانندی که در این اجاقها به صورت یک شکل تجمع یافته، نشان میدهد که آتش نه برای طبخ غذا یا تولید گرما بلکه به منظور خاصی مثلا با کارکرد مذهبی روشن میشده است.» (مجله کیهان فرهنگی، ش ۲۴۳ و ۲۴۴) بنابراین خانههای نوسنگی بدونشک فضاهای دیگری هم برای جنبههای متنوعتری از فعالیتهای خود داشتهاند، فضاهایی که شاید هنوز برای ما شناسایی نشدهاند.
جمعبندی:
تاکید اول این مقاله بر آنست که خانه، مفهوم مشخصی است که با سرپناه یا واژههایی از این دست، تفاوتهایی بنیادین دارد. تولد خانه به عنوان فضایی انسانساخت که محل سکونت دائم است عموما به عصر نوسنگی نسبت داده میشود. تاکید دوم آن، بر پویایی فضای خانگی و تغییراتش در طول زمان است. به این معنا که آنچه ما امروز خانه مینامیم الزاما از همان مدلی تبعیت نمیکند که مثلا خانههای نوسنگی میکردهاند. برهمین اساس، مقاله حاضر با بررسی چند نمونه از خانههای عصر نوسنگی ایران نشان میدهد که ویژگیهای شکلی این خانهها در سراسر این دوران، تغییر چشمگیری نداشته؛ به این معنا که ما همچنان با همان اشکال راستگوشهی یک طبقهی خشتی و چوبی مواجهیم که دیوارهای اندوده و کفهای نرم شده دارند. بااینحال، افزایش تعداد و مساحت اطاقها، ارتقاء تکنیکهای مربوط به ساخت خشت و نیز سقفهای غیرمسطح در اینجا قابل توجه است. ویژگیهای عملکردی خانه، به معنای فعالیتهایی که در آن انجام میشود نیز دستخوش تغییراتی بوده که هم نسبت به دوره قبل از نوسنگی و هم در طول خود این دوره محسوس است. خانه نوسنگی از طرفی، محلی است که فعالیتهای مختلف تولید، طبخ، مصرف، استراحت، عبادت و حتی دفن اموات همگی در آن انجام میشده و از طرف دیگر، ابزار و وسایل و نیز آب و آذوقه را در آن انبار میکردهاند. بهعبارت دیگر، همانطور که مهمترین ویژگی دوران نوسنگی، اقتصاد تولیدی، مسئله مازاد تولید و اندیشه ذخیرهسازی است، مهمترین ویژگی خانه نوسنگی نیز مفهوم انباشت است. مفهومی که بهترین نمود آنرا میتوان در تولد انباریها و سایر فضاهایی با کارکرد انبار (انبارک، خمرههای سفالی بزرگ و…) مشاهده کرد. بنابراین خانه نوسنگی، جایی است که همه چیزها و همه کارها در آن «انبار» میشود.
همچنین، خانه یکی از مهمترین دستساختههای بشری است که پتانسیل بالایی برای بازنمایی شیوه معیشت و سبک زندگی ساکنانش دارد. فضای خانگی در طول زمان و متناسب با تغییرات طبیعت و نیز بخشهای دیگر فرهنگ تغییر میکند. همانطور که در خانههای امروز نسبت به خانههای نوسنگی، اثر فعالیتهای دیگری چون نظافت، فراغت، میهمانی و… به چشم میخورد، برخی از فضاهای خانگی آن دوره نیز به تدریج حذف شدهاند که از جمله آنها میتوان به فضاهای دفن اموات و یا وجود فضاهای کاری و تولیدی در درون خانه اشاره کرد. کوتاه سخن آنکه خانه نوسنگی، همانند آهنربایی است که کلیه سرمایهها و فعالیتهای انسانی را به سمت خود میکشد، اتفاقی که به نظر میرسد در خانههای امروز و خصوصا در تجربه ساکنان شهرهای بزرگ از خانه، کمتر پیش میآید و ظاهرا خانههای ما مسیری عکس خانههای نوسنگی را طی میکنند. نکته دیگری که شاید بتوان از مباحث فوق نتیجه گرفت، ارتباط بین میزان حضور روزمره در خانه و تنوع فضاهای خانگی است. به نظر میرسد هرچه انسان، از الگوهای سکونت موقتتر به سمت الگوهای ثابتتر و دائمیتر پیش میآید و زمان بیشتری را در خانه صرف میکند، فضای خانگی نیز در درون خود متکثرتر شده و تنوعات بیشتری مییابد. البته این فرضیه برای اثبات، نیازمند مطالعات تاریخی گستردهتری در حوزه خانه و تغییرات فضای خانگی است.
منابع و مآخذ:
ملک شهمیرزادی، صادق، ۱۳۷۵، مبانی باستانشناسی ایران، بینالنهرین، مصر، تهران، انتشارات مارلیک.
رفیعفر، جلالالدین، قربانی، حمیدرضا، از کوچندگی تا یکجانشینی، رویکرد مردمباستانشناسی بر خاستگاه خانه و استراتژی معیشتی در دوره نوسنگی، نامه انسانشناسی، ۱۳۸۵، ش ۹٫
راپاپورت، آموس، ۱۳۸۸، انسانشناسی مسکن، ترجمه خسرو افضلیان، تهران، حرفه هنرمند.
چایلد، گوردون، ۱۳۵۲، انسان خود را میسازد، ترجمه اسدپور پیرانفر، تهران، انتشارات پیام.
حائری مازندرانی، محمدرضا، ۱۳۸۸، خانه، فرهنگ، طبیعت، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات شهرسازی و معماری.
کرنگ، مایک، ۱۳۸۳، جغرافیای فرهنگی، ترجمه مهدی قرخلو، تهران، انتشارات سمت.
ترجمه فارسی گزارش پرفسور ماسودا از بررسیهای باستانشناسی در شاهرود ۱۹۷۵، مجله کیهان فرهنگی، دی و بهمن ۱۳۸۵، ش ۲۴۳ و ۲۴۴٫