سی و یکمین و آخرین نشست از «یکشنبههای انسانشناسی و فرهنگ» در روز ۲۵ خرداد ماه ۱۳۹۳ و در مرکز مشارکتهای فرهنگی هنری شهرداری تهران برگزار شد. در این نشست که با سخنرانی دکتر حسین سلطانزاده با عنوان «مفاهیم خانه در ادبیات معماری ایران» و منیژه غزنویان با عنوان «انسانشناسی فضای خانگی؛ یک رویکرد کیفی» انجام شد، مستند «داریوش و بانو» از فرشاد فداییان به نمایش درآمد. متن سخنرانی غزنویان در ادامه آمده است.
حوزه فضای خانگی، گستردگی بسیار زیادی دارد و انتخاب موضوع صحبت امروز از این جهت برای من کمی سخت بود. با این حال و با توجه به اینکه در ایران هنوز رویکرد انسانشناسی فضای خانگی شناخته شده نیست تصمیم گرفتم در اینجا به معرفی این حوزه، تاریخچه و برخی ابعاد مطالعاتی آن بپردازم. درواقع صحبت امروز من دو بخش خواهد داشت: بخش اول که به معرفی حوزه اختصاص دارد و بخش دوم که گزارشی از برخی ماجراجوییهای شخصی خودم ذیل این حوزه است. پیش از مشخصا پرداختن به حوزه انسانشناسی فضای خانگی بهتر آنست که کمی به بسترهای ظهور این اندیشه بپردازیم. برخلاف قرن ۱۹ که نگاه بیشتر کشورها به سمت بیرون بود تا مواد اولیه و بازار برای محصولات صنعتیشان پیدا کنند، قرن ۲۰ با دو جنگ جهانی بزرگ، نگاهها را به سمت داخل کشاند. ضرورت مقاومت در زمان جنگ از طرفی و ضرورت بازسازی کشور پس از جنگ از طرف دیگر، این توجه به درون را توجیه میکرد. بدون شک این جنگها در جریان اندیشه یک نقطه عطف هستند و بسیاری از مقالات فضای خانگی نیز ارجائی به آن دارند. بنابراین شاید بتوان نتیجه گرفت که در این برهه زمان بود که دانش نیز سر به درون کرد. نیمه قرن ۲۰ در انسانشناسی نیز برای ما تاریخ مهمی است چون نسل جدید انسانشناسان بومی تربیت شدند و بسیاری از انسانشناسان غربی مجبور شدند حوزههایی جدید در کشورهای خودشان برای مطالعه پیدا کنند. اینجا بود که رویکردهای شهری، توسعه، کاربردی و… پدید آمد. بدین ترتیب، توجه از دیگری به سمت خودی، از جهان دور به سمت جهان نزدیک و از بیرون به سمت جهان درون جلب شد.
این توجه قطعا با مبانی نظری قویای نیز همراه بود که از فلسفه نشات میگرفت. یکی از فیلسوفان مهم قرن ۲۰ گاستون باشلار فرانسوی است؛ کسی که همواره با حوزه علیت و روش شناخته میشد و ناگهان به سمت پدیدارشناسی و احساس و تخیل آمد. او ۱۳ سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، کتاب بوطیقای فضا را نوشت که جزء آخرین دستاوردهای کار فکری او بود. کتابی که دو سال پیش به فارسی نیز ترجمه شد. او تاکیدی بر فضای درونی داشت و مهمترین نمود آن را خانه میدانست ولی محدودش به آن نمیکرد. در نظر او فضاهایی چون قفسه، گنجه، صدف و… نیز دارای فضای درونی بودند. او همچنین تاکید خاصی بر تخیل و ارتباطش با واقعیت داشت. از همین منظر هم بر خانه تاکید کرده و آن را پناهگاهی برای خاطرات میدانست. او معتقد بود حجم بالایی از خاطرات هر آدمی خانگی است.
علاوه بر او، مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی معاصرش نیز کارهایی در این باره انجام داده بود ولی گستره بحث او شمول بحث باشلار را نداشت و برخلاف باشلار که کل فضای درونی را مورد مطالعه قرار میداد و خانه را به عنوان یکی از مصادیق مهمش، هایدگر، تاکید خود را بر ساختن و سکونت کردن قرار داد و از این حیث، آموزههای زیادی مشخصا درباره خانه داشت. او در ۱۹۵۱ سخنرانی معروفی برای معماران داشت و در آن بین ساختن و سکونت گزیدن و اندیشیدن، ارتباطی عمیق برقرار کرد. او مصیبت واقعی سکونت را کمبود مسکن نمیدانست، بلکه بر فراموش کردن سکونت ناب و معیارهای آن تاکید داشت.
اما اندیشه باشلار و هایدگر، از فسلفه به سایر حوزههای دانش و هنر راه یافت. از آن جمله میتوان به تجربیات مجسمهسازی اشاره کرد. خانم راشل وایت رد، یک مجسمهساز معاصر انگلیسی و تحت تاثیر باشلار، دست به کارهای عجیب و غریبی زد. او بخشهای نامعمول فضا (زیر، درون و…) را قالبگیری میکرد و یکی از کارهای جالبش قالبگیری درون یک صندوقچه بود که میگفت تداعیگر دوران کودکیش است. او تعابیر مومیایی کردن هوا یا تبدیل صمیمیت درون به بیرون را برای کارهای خود به کار میبرد. یکی از معروفترین مجسمههای او خانه نام دارد که در سال ۱۹۹۳ یعنی ۴۵ سال پس از انتشار بوطیقای فضای باشلار ساخته شد. این مجسمه درواقع قالبی بتنی از فضای داخلی یک خانه در منتهاالیه شرقی لندن است و در آن، جز سوکتهای قدیمی، دستگیرههای در، شومینههای دودگرفته، بخشهای دیوار، تیرآهنهای بیحفاظی که به دلیل رطوبت فاسد شده بودند چیز دیگری دیده نمیشد. با این حال او میگوید افرادی که تجربه سکونت در این خانهها را دارند با دیدن این مجسمه میتوانند حس صمیمیت و خودمانی بودنی را داخل آن تجربه کردهاند دوباره حس کنند. بنابراین ماهیتی خاطرهانگیز دارد. وایت رد توانست اندیشههای انتزاعی فیلسوفان عصر خود را جسمیت بخشیده و روایتی هنری از آنها ارائه کند.
اندیشههای فلسفی مذکور، علاوه بر مجسمهسازی توانست در خود معماری نیز جریانساز شود. به عنوان مثال، میتوان به کارهای ویتلد ریبزینسکی، معمار کانادایی متولد۱۹۴۳ اشاره کرد که کتابی به نام «خانه، تاریخ کوتاهی از یک ایده» دارد. او در این کتاب که سال ۱۹۸۶ و درواقع ۲۸ سال بعد از آن کتاب باشلار منتشر شد درباره ارتباط بین خانه و فرهنگ صحبت کرد و توجهی به فضای درونی آن نشان داد. ریبزینسکی در این کتاب، مسائل مختلفی را مورد بحث قرار داد که از آن جمله میتوان به شکل گرفتن ارتباط بین مفهوم صمیمیت و راحتی و مفهوم خانه، تغییر خانواده گسترده به هستهای و تاثیر آن بر ابعاد کالبدی خانه و… اشاره کرد.
علاوه بر او باید از یوهانی پالاسما، معمار و نظریهپردازی فنلاندی، متولد ۱۹۳۶ و تحت تاثیر موریس مرلوپونتی و باشلار نام برد که در سال ۲۰۰۵ کتاب معروف خود را با عنوان «چشمان پوست؛ معماری و اداراکات حسی» منتشر کرد. او معماری مدرن را «معماری وضعیت بحرانی» مینامد، فرآیندی که محصولاتش حتی اگر به نیازهای جسمی ما پاسخ دهند، پاسخی برای نیازهای روحی و روانی ندارند. پالاسما بیشتر با نقد نظام سلسلهمراتبی حواس شناخته میشود و اعتراضی که به سالها سلطه حس بینایی داشت، سلطهای که باعث نادیده گرفتن سایر حواس و خصوصا سرکوب ادراک بساوایی در معماری شده است. هدف او درنهایت، بازگرداندن تعادل به قلمرو اداراکات حسی در طراحی و تجربه آثار معمارانه عنوان شده است. پالاسما معتقد است امروزه «ساختمانها بدل به فرآوردههای تصویری شدهاند که جدا از صمیمیت در ژرفای وجودی میباشند.»
زمانی که میخواستم جستجوهای مربوط به این ارائه را در فضای وب انجام دهم برایم جالب بود وقتی که امروز از گوگل، دادههای تصویری در حوزه خانه میخواهی، آنها را ذیل دو طبقه متمایز «فضای درونی» و «فضای بیرونی» تقسیمبندی میکند و از تو میپرسد که دقیقا کدام را میخواهی. تصویری که در پاورپوینت میبینید مربوط به همین طبقهبندی است. بنابراین، اندیشهای که تحت یک شرایط خاص تاریخی و جغرافیایی، در فلسفه زاده شد و در مجسمهسازی و معماری، جوانه زد، این چنین وارد حوزه انفورماتیک شده و یک دستهبندی جدید در دیتابیسهای بانکهای اطلاعی ایجاد کرده است.
اما ورود این حوزه از تفکر به علوم انسانی و مشخصا انسانشناسی ظاهرا کمی متاخرتر است. دو سه کتاب شاخصی نیز که در این باره وجود دارند مربوط به سالهای آغازین قرن ۲۱ هستند و به نظر میرسد ما در مرحله جنینی یک حوزه جدید، ذیل انسانشناسی هستیم. انسانشناسی فضای خانگی Anthropology Of Domestic Space به عنوان یکی از حوزههای مشخص فضای درونی Inner space، در ابتدای این قرن، اعلام موجودیت میکند. در مقدمه کتابهای مربوط به این حوزه آمده که درک ما از جهان کنونی، یک درک نامتعادل است و به نظر میرسد فضاهای عمومی، بیش از فضاهای خصوصی در مرکز توجه ما باشند. علت این مسئله شاید تعداد افرادی باشد که با فضای عمومی در ارتباط هستند و یا مبانی تئوریکی که ما داریم و اهمیت آنها را توجیه میکنند. من دوستان معمار زیادی دارم و این را به شکلی تجربه نیز درک کردهام که این افراد زمانی که میخواهند موضوع تز خود را انتخاب کنند تمایل بسیاری برای پرداختن به سالن تئاتر شهر، مرکز همایشها، سالن گفتگوی ادیان و… دارند و زمانی که از آنها پرسیده میشود چرا به طراحی خانه نمیاندیشند با بیمیلی پاسخ میدهند چون بیش از حد ساده است و چیزی ندارد! این حوزه جدید در انسانشناسی درواقع میخواهد بگوید این طرز تلقی غلط است و پیچیدگیهای فضای خانه را نشان داده و از آن اعاده حیثیت کند. جان رنییر شُرت در مقدمه کتاب «در خانه» نوشته است: « این حوزه، مطالعه خانه در اکنون و اینجاست… و بیش از جستجوی امور آشنا در بین بیگانهها به دنبال امور بیگانه در داخل خودیهاست؛ بررسی امور مسلم فرض شده…» این گرایش از انسانشناسی همچنین معتقد است فضا و زمان، صرفا ظرفهایی برای شکل گرفتن فرآیندهای اجتماعی نیستند بلکه خود آنها را میتوان به عنوان فرآیندهایی اجتماعی مورد مطالعه قرار داد. بنابراین، پرداختن به امور روزمره، مسلم، بدیهی و پیشپاافتاده… رسالت این حوزه جدید انسانشناسی است.
حال در اینجا میخواهم دو مورد از منابع اصلی این حوزه را معرفی کنیم. یکی از آنها کتاب «در خانه؛ یک انسانشناسی فضای خانگی» است که ویراستاری ان توسط خانم ایرن سییراد انجام شده است. او یک انسانشناس فرهنگی و پژوهشگر ارشد کرسی فضای داخلی در دانشکده معماری دانشگاه تییو دلفت هلند است. این کتاب در نیویورک چاپ شده و چاپ کاغذی اصلی آن مربوط به ۲۰۰۶ است. ترجمه فهرست این کتاب را در اسلاید پیش رو میتوانید ببینید که گویای تنوعات موضوعی موجود ذیل آنست. به عنوان مثال، در یکی از این فصول که عنوان «خانگی شدن شستشو» را بر خود دارد درباره این صحبت میشود که با آمدن خانههای مدرن در اروپا، بسیاری از فعالیتهایی که پیشتر خانگی بودند به بیرون تفویض شد چون خانههای جدید، جایی برای آنها نداشتند ولی درمقابل، جریان معکوسی نیز وجود داشت که برخی کاربریهای بیرونی خانه را به درون آن آورد که از آن جمله، خود فرآیند شستشو است که با تولید انبوه ماشینهای لباسشویی خانگی در ارتباطی مستقیم قرار دارد. آمدن شستشوی لباس از رختشویخانههای بیرون به داخل خانه را چهطور باید توجیه کرد؟ در اینجاست که پای فرهنگ به میان کشیده میشود و مثلا نقشی که گفتمان پزشکی در دنیای امروز بازی میکند و اهمیتی که مقوله سلامت و بهداشت دارد.
دومین کتابی که در اینجا قصد معرفیش را دارم عنوانش هست «خانه ما؛ بازنمایی فضای خانگی در فرهنگ مدرن» که توسط دو نفر ویراستاری شده است: خانم جو کرافت که استاد گروه علوم انسانی و اجتماعی در دانشگاه جان مورز، لیورپول انگلیس است و ادبیات و روانکاوی و کودکی، حوزههای مورد علاقه او هستند و آقای جری اسمیت، یک ایرلندی که در حوزه مطالعات فرهنگی در انگلستان کار میکند. ادبیات و موسیقی ایرلندی، تخصص اوست. این کتاب نیز در سال ۲۰۰۶ و به صورت مشترک در آمریکا و هلند منتشر شده است. ناگفته نماند که در مطالعات فضای خانگی، هلند جایگاه ویژهای دارد. ویراستار کتاب قبلی اصالتا هلندی بود و این کتاب دوم در هلند نیز منتشر شده است. باز فهرست این کتاب را میتوانید در اسلاید مشاهده کنید و تنوع موضوعات را مجددا ببینید. یکی از این فصلها که خود خانم کرافت نوشته و عنوانش «فضای نوجوانی و ساختهای هویتهای خصوصی» است مفصل درباره این صحبت میکند که با تغییر سن، درک افراد از خانه و ارتباطشان با آن چه تغییری میکند. در فرهنگ اروپایی زمانی که به یک بچه گفته میشود به داخل اتاقش برود، این نوعی تنبیه برای اوست ولی همین بچه زمانی که به سن نوجوانی رسید، تمایل زیادی به ماندن در اتاقش دارد و به راحتی حاضر به ترک آن نیست. این مقاله همچنین المانهای مشترک اتاق نوجوانان را بررسی کرده که میل به پوشیدگی، داشتن پرده، آینه و پوسترهایی روی دیوار است و درنهایت اینها را در ارتباط با مفاهیم دوره بلوغ قرار داده است. حتی سرکشی و استقلالطلبی این دوره به شکل تمایل شدیدی برای تغییر تزئینات اتاق و حتی نقاشی کردن آن به شیوه غیرمتعارفی خود را بروز میدهد.
روش اصلی این کتاب، بازنمایی است و بنابراین فیلمها، رمانها، کارتنها و… از حیث تصویری که در مورد خانه در آنها وجود دارد مورد بررسی قرار گرفته است. این کاری است که آقای دکتر سلطانزاده هم در صحبت خودشان بر آن تاکید کردند و من طی بررسیهای مختصری که تاکنون داشتهام هنوز نتوانستهام دادههای مناسبی در این حوزه پیدا کنم، خصوصا در حوزه تصویر. از تصویر، در مطالعات فضای خانگی بسیار استفاده میشود . تحلیل فضای داخلی خانههای قرن ۱۷ هلند از خلال آلبومهای نقاشی متعدد نقاشان برجسته آن دوره، یک نمونه خوب برای آنست. برداشتم آنست که ما در حوزه دادههای تصویری تاریخی در این مورد، ضعفهایی جدی داریم و فکر میکنم شاید در فرهنگ نوشتاری ایران، باید رد تصاویر خانه را در توصیفات نوشتاریمان به نظم و نثر بگیریم. کاری که شروع آن را اخیرا در کتاب کوچک «شعر و خانه ما» نوشته آقای موسی دیباج دیدهام و بسیار حوزهایست که جای عمیق شدن دارد.
اگر بخواهم حوزه فضای خانگی را جمعبندی بکنم باید بگویم اولا، از علایق نظری اوایل قرن ۲۱ است و در مرحله جنینی خود به سر میبرد. هر دو کتاب معرفی شده، مجموعه مقالت و درواقع ریدر هستند. همچنین پرسشهای طرح شده ذیل آن شدیدا وامدار مسائل و تجربیات بومی است. در خصوص روششناسی و نظریات مرتبط با آن نیز ویراستاران کتاب «خانه ما» در مقدمهای که بر آن مینویسند از روششناسی، نظریهها و شاخههای این حوزه با عنوان «جعبه پاندورا» یاد میکنند که در زبان انگلیسی کنایه از «فلاکتی بیعلاج» است. این حوزه تا تبدیل شدن به یک حوزه نظری قوامیافته هنوز راه بسیاری را در پیش دارد چرا که فضای خصوصی خانه اگر بخواهد با روشهای متعارف، مطالعه شود چندان امکانپذیر نیست. ورود پژوهشگر به این فضا باعث میشود که فضا از حالت طبیعی خود خارج شود ضمن آنکه ماهیت خصوصی، محرمانه و شخصی بودنش نیز مطالعه همهجانبه تمامی بخشها و تجربیات را ممکن نمیسازد. با این حال مصاحبه و خصوصا بازنمایی، نقش مهمی در کارهای صورت گرفته دارد. شعر، عکس، زندگینامهها و خاطرات شخصی، مصاحبهها، فیلم، کاریکاتور، نقاشی، داستان، کارتون، آثار معمارانه، نقشه، اسناد (پشهنامهها یا صورت جهیزیهها) و… همه میتوانند اسناد خوبی برای این حوزه مطالعاتی باشند. در اینجا بخش اول صحبت من که مربوط به توضیح کلیات این حوزه بود تمام میشود و در ادامه سعی میکنم با پرداختن به چند مثال از خلال پژوهشهای شخصی خودم، درک بهتری از حوزه را فراهم آورم.
اولین سوالی که من میخواهم در اینجا مطرح کنم اینست: اجداد خانههای امروزی ما چگونه بودهاند؟ به این منظور، گزارشهای باستانشناسی از ۹ سکونتگاه به جای مانده از دوره نوسنگی ایران را بررسی کردهام که به لحاظ زمانی ۷۰۰۰- ۹۲۰۰ سال پیش را دربرمیگیرند. یافتهها گویای آن بودند که ویژگیهای شکلی این خانهها در سراسر این دوران، تغییر چشمگیری نداشته و همچنان با اشکال راستگوشهی یک طبقهی خشتی مواجهیم که دیوارهای اندوده و کفهای نرم شده دارند. بااینحال، افزایش تعداد و مساحت اطاقها، ارتقاء تکنیکهای مربوط به ساخت خشت در اینجا قابل توجه است، اما از حیث عملکردی، دستخوش تغییرات بسیاری شده که هم نسبت به دوره قبل از نوسنگی و هم در طول خود این دوره محسوس بوده است. اما سازمان فضایی خانه نوسنگی دارای این بخشها بوده است:
فضاهای نامعلوم: سکوهای تختمانند، کورههای استفاده نشده و بناهای مدور موجود در حیاط خانهها یا سیلوهای مدور موجود در بین خانهها و… شاید به فعالیتهای کاری ساکنان این دوره اختصاص داشته و شاید اجاقها، کارکرد مذهبی نیز داشتهاند.
فضای حیاط (بدون سقف): محل فعالیتها و زندگی روزمره و گاه پختوپز بوده و حتی اموات ساکنان، کف آنها دفن میشدهاند. حیاط همچنین میتوانسته محل برخی فعالیتهای دیگر باشد که امروزه برای ما چندان شناخته شده نیست.
فضای مسقف: برای «استراحت»، «انبار» و گاه «پختوپز» استفاده میشده است. این خانه محل انبار کردن ابزار و وسایل، علوفه حیوانات، مواد غذایی و نیز آهک پخته، آب و آذوقه است. بهترین نمود آنرا میتوان در تولد انباریها (در زیرزمین یا یکی از اتاقها) و سایر فضاهایی با کارکرد انبار (انبارک، خمرههای سفالی بزرگ و…) مشاهده کرد. این خمرههای سفالی عموما بزرگ بودهاند و در تپه زاغه، قطر دهانه آنها بیش از یک متر بوده و تا نیمه در داخل زمین کف اطاق کار گذاشته شده است. این خمرهها که درحقیقت، بخشی از معماری خانه محسوب میشوند. بنابراین، همانطور که مهمترین ویژگی دوران نوسنگی، اقتصاد تولیدی، مسئله مازاد تولید و اندیشه ذخیرهسازی است، مهمترین ویژگی خانه نوسنگی نیز مفهوم انباشت و انباری است. این موضوعی است که من در مطالعات میدانی مربوط به امروز خودم نیز با آن مواجه شدم. ساکنان نگاهشان به مقوله انباری، مدل فعلی نیست که مثلا یک فضای سه در دو در گوشه پارکینگ طراحی شده است. افراد نیازمند انبار کردن چیزهای مختلفی از خوراکی تا ابزار، از تمیز تا کثیف، از زنانه تا مردانه هستند و همین، داشتن انباریهایی با ویژگیهای مختلف را ضروری میسازد که خانههای ما در حال حاضر فاقد آن هستند.
دومین سوالی که برای من مطرح شد این بود که خانه کجاست؟ آیا خوابگاه، هتل یا منزل پدر و مادر بعد از ازدواج باز خانه است؟ به این منظور و با رویکردی ساختارگرایانه، من از افراد خواستم برایم توضیح دهند که خانه در مقابل کجا؟ به عبارت دیگر برایم یک دوگانه با خانه و نقطه مقابلش تشکیل دهند. نتیجه آن را روی نمودار اسلاید پیش رو توضیح دادهام که به چنین جملهای درنهایت رسیدیم: خانه یک فضای مصنوع (در برابر فضای بیابان) انسانساخت (در برابر لانه) خصوصی (در برابر محل کار) با حداقلهای حداکثری (در برابر خوابگاه) و امن (در برابر آلونک) است که خود مبنای قشربندی اجتماعی افراد قرار میگیرد. منظور از این قشربندی، تقسیمبندی افراد از حیث ارتباطشان با خانه است. بر این اساس، خانه را میتوان در مقابل بیخانمانی قرار داد که یکی از قشرهای سهگانه، در کنار قشر مستاجر و قشر صاحبخانه است. اما مطالعات میدانی من گویای آن بود که ما ناگزیریم از قشر جدیدالظهور دیگری نیز نام ببریم که رفتار عجیب و غریبی مابین مستاجر و مالک دارند. این افراد که خود من هم جزء آنها هستم و عموما قشر جوان جامعه را دربرمیگیرد گرچه سند مالکیت یک خانه را از آن خود دارند ولی به دلایل مختلفی در آن سکونت نداشته و رو به تیپی از مستاجری آوردهاند. بنابراین مالکانی هستند که در خانههای دیگران اجارهنشینی میکنند و اغلب هم قسط خانه را میدهند و هم اجاره خانه را. هم دردسرهای مالک بودن و تعمیر خانه و درگیری با مستاجر را دارند و هم از آن طرف، درگیری سر سال اثاثکشی و رابطه با صاحبخانه و… این قشر جدید به لحاظ فرهنگی و اجتماعی بسیار جای تحلیل دارد. همچنین به این بحث باید اضافه کرد که خانه، محل تجربه یکسری دوگانههاست: خوابیدن/ بیدار شدن، خلوت کردن/ جمع شدن، مصرف کردن/ تولید کردن و… و اوج نبوغ یک طراح و معمار، در نظر گرفتن تمامی این تضادها در کنار هم و مثلا در ۵۰-۶۰ متر فضاست و همین است که میگوییم طراحی آن برخلاف باور عمومی، بسیار پیچیده است. ذیل این بحث در مطالعات فضای خانگی اروپا کارهای بسیار خوبی انجام شده، مثلا مباحثی که درباره «تولد فضای صمیمی در خانه» به عنوان دستاورد بورژوازی اروپایی قرون ۱۷ به بعد طرح شده است. در این دوره، به تدریج خانه از از محل کار تفکیک شده و بعد فضای عمومی خود را با تقویت فضاهای عمومی بیرونی از دست میدهد. همچنین محل زندگی ساکنان و خدمه از هم فاصله میگیرد، خانواده گسترده از بین میرود و با رواج آموزش آکادمیک از قرن ۱۵ به بعد، فرزندان برای آموزش، از فضای شهر و خانهشان فاصله نمیگیرند. همه اینها بستری را فراهم میکند که از خانه، فضایی برای صمیمیت میسازد.
سومین سوال مطرح شده برای من این بود که آیا مدل خانه حداقلی و شهر حداکثری که این روزها خیلی هم روی آن تاکید میشود مناسب فرهنگ ما هست؟ اداوارد هال در «بعد پنهان»، فرهنگ فرانسه را فرهنگی میداند که افراد اکثرا در شرایطی با تراکم بالا زندگی میکنند و خانهها نیز همین ویژگی را بروز میدهند ولی محیط خارج از خانه، بسیار پویا و جذاب بوده و افراد به لحاظ فرهنگی، علاقمندند که بیشتر زمان خود را در کافهها و رستورانها بگذرانند. خانه از نظر آنها متعلق به زندگی خانوادگی و محیط خارج، مربوط به تفریح و روابط اجتماعی است. به جهت همین ویژگی، فضاهای شهری این کشور نیز آموختهاند که میبایست تا جایی که ممکن است پذیرای فضاهای «باز»ی از این دست باشند. درمقابل، فضای عمومی در خاورمیانه جایگاه متفاوتی دارد. هال به رفتارهایی چون «کشیدن و هل دادن افراد در فضاهای عمومی» اشاره کرده و با نمونه قرار دادن فرهنگ عربها میگوید: «در نظر یک عرب، چیزی به عنوان تجاوز به حریم دیگران در مکانهای عمومی وجود ندارد. مکان عمومی یعنی مکان عمومی.» و یا «تنهایی در یک مکان عمومی، به کلی برای آنها چیز بیگانهایست.» در مقابل، فضای خصوصی و بسته برای عربها بسیار حائز اهمیت است به شرط آنکه اولا به اندازه کافی بزرگ باشد (خیلی بزرگتر از چیزی که مثلا آمریکاییها به آن عادت دارند). دوما، سقفهای بلندی داشته باشد و سوما، از دید آزاد و کافی برخوردار باشد، در غیر این صورت به آن اصطلاح «گور» را منتسب میکنند. این موضوعی است که پژوهشهای میدانی خود من نیز به شیوه دیگری تاییدش کرد و افراد میگفتند که حتی اگر در فضای عمومی پیرامون خانهشان کاربریها و فضاهایی باشد که بتوانند نیازهای خودشان را در آن رفع کنند الزاما جذب آن نمیشوند و چیزی از احساس نیاز آنها به آوردن این کاربریها به درون خانه کم نمیکند. اصولا خانه برای افراد، جایگاه بسیار ویژهایست و این تمایل عمومی به خانگی نگه داشتن یکسری کاربریها خود موضوع فرهنگی در خور پژوهشی است و بدون شک، تاثیر عوامل اقلیمی، دینی، سیاسی و امنیتی، تاریخی و ترس از دیگری و… را میتوان در آن بررسی کرد.
پرسش چهارم من این بود که چرا خانههای قدیمی گاه با ترس روایت میشوند؟ من در مصاحبههایم با افراد قدیمی به کرات دیدهام که از برخی فضاهای ترسناک خانگی صحبت میکنند. «مار»، «حوض آب»، «آبانبار» و «زیرزمین» (جای از ما بهتران) از مهمترین ترسهای خانگی کودکان در نسل پیشین بوده است. در یک نمونه موردی، یک خانم مسن برایم از شخصیتی خیالی به نام «مادرحوض» یا «قزقان به سر» گفت که در زمان کودکیش آنها را از او میترساندند. مادرحوض، درواقع یک ظرف پلاستیکی بود و شبها توسط بزرگترها به صورت وارونه روی آب قرار میگرفت و با وزش نسیم، حرکت میکرد. اینجا بود که قصههایی از بیدار شدن مادرحوض و عصبانی شدن او و… تعریف میکردند. در اینجا به نظر میرسد ترس، یک مکانیزم کارکردی برای بقاء خود بچه و خانواده است. اولا برخی از فضاهای خانگی قدیم برای بچهها خطرناک بودهاند و قصههایی از افتادن بچههای کوچک در حوض یا آبانبار، زیاد روایت میشود که خطر غرق شدن وجود دارد و دوما، خانه در گذشته، محل انبار کل آب و آذوقه سالیانه خانواده بوده و میبایست مکانیزمی برای دور نگه داشتن بچهها از آنها که منابع حیاتی خانواده بودهاند وجود میداشته است. در مقابل، جای این سوال مطرح است که فضاهای خانگی امروز از حیث ترسناک بودن چگونه هستند؟ تجربه خود من گویای آنست که هیچ فضای ترسناکی در خانهمان وجود نداشت و همیشه ما را از بچهدزدهایی میترساندند که در بیرون وجود داشتند و اعضای بدن بچهها را فروخته یا آزارشان میدادند. همچنین دزدهایی که اگر بیتوجهی میکردیم وارد خانه میشدند. قصه کودکی ما شنگول و منگول و گرگ بدجنس بود که پشت در قرار داشت. ترسی اصلی ما، ترس از جامعه بود و افراد و گروهها و عواملی که در کمین کودکان نشستهاند و غالبا از پشت در آپارتمان، جولانگاهشان آغاز میشود! درون ترسناک به درون امن تبدیل شد و بیرون، نقش ترسناک را بر عهده گرفت. این مسائل به لحاظ فرهنگی گویای چه هستند؟
پنجمین سوال من در اینجا با مباحث آقای سلطانزاده، همخوانی بیشتری دارند. من از خودم پرسیدم که چرا ما برای برخی فضاها چند واژه داریم؟ خصوصا که زبانشناسان به ما تاکید میکنند چیزی به عنوان هممعنایی مطلق اصلا وجود ندارد. برای همین و به عنوان نمونه، من روی مطبخ و آشپزخانه کار کردم. نتایج پژوهشهای میدانی من و واکاوی ذهن افرادی که تجربه هر دو را دارند نشان داد مدخل به هیچ وجه، آشپزخانه نیست و برای همین نیز واژه جدیدی برای این فضای جدید ایجاد شد. نتایج کار من نشان داد گرچه هر دوی این کلمات، به یک فضای خانگی ویژه پخت غذا اشاره دارند ولی تفاوتهایشان به مراتب، بیش از این شباهتهاست. مطبخ، بیرون و در حاشیه ساختمان اصلی قرار دارد و آشپزخانه در داخل و در مرکز ساختمان اصلی. مطبخ، دور از معرض دید و دسترسی عموم است و آشپزخانه، در معرض دید و دسترسی عموم. مطبخ، تاریک است و آشپزخانه روشن. مطبخ فاقد سیستم تهویه مناسب است و آشپزخانه دارای سیستم تهویه مناسب. مطبخ، کثیف و دودآلود است و آشپزخانه، تمیز و رنگارنگ. مطبخ، فاقد تزئینات و عناصر زیباییشناسانه است و آشپزخانه، دارای تزئینات و عناصر زیباییشناسانه. مطبخ، تک منظوره (فقط پخت غذا) است و آشپزخانه چند منظوره (انبار غذا و ظرف، پختن، شستن و…). مطبخ، فاقد عرصه عمومی برای غذا خوردن خانوادگی است و آشپزخانه، دارای عرصه عمومی برای غذا خوردن خانوادگی و… نمونه دیگری از این مسئله را گزارش مسکن دادلی انگلستان و ممانعتش در استفاده از واژه parlor میبینیم که به معنی اتاقی لوکس و فخرفروشانه برای پذیرایی از میهمانان در قرن ۱۹ است. این گزارش، با استناد به این استدلال که واژه مذکور دیگر کهنه و منسوخ شده به جای آن از عبارت «یک اتاق تمیز و شاد» استفاده کرد.
ششمین سوال من که درواقع بخشی از مسئله پایاننامه کارشناسی ارشدم نیز بود به این اختصاص داشت که فرهنگ چگونه میتواند بر رابطه درون- بیرون خانه اثرگذار باشد؟ این ارتباط درون/ بیرون، موضوعی است که باشلار نیز بر آن بسیار تاکید داشته و ذیل دیالکتیک درون و بیرون از آن صحبت میکند. به همین دلیل، اهمیت ویژهای برای در و پنجره قائل است. من برای پرداختن به این موضوع، مفهوم «نفوذپذیری» را از ادبیات طراحی شهری وام گرفتم و آن را در مورد خانه به چهار دسته بصری، صوتی، کالبدی، بویایی و نیز تکنولوژیکی تقسیمبندی کردم. این نوع آخر، بیشتر به تیپی از آمدن بیرون به درون خانه اشاره دارد که به واسطه رسانه ممکن شده است. نتایج پژوهش من گویای آنست که افراد بسیاری از راهکارهای تکنیکی موجود در این حوزه را نمیپسندند، به عنوان مثال، شیشه دوجداره که برای کنترل نفوذپذیری صوتی استفاده میشود از منظر ساکنان خوب نیست چوان همان طور که صداهای بد را حذف میکند باعث حذف صداهای خوب نیز میشود و نوعی سکوت مصنوعی هراسآور را پدید میآورد که مطلوب نیست. همین قاعده در مورد بو نیز صادق است و گرههای زیادی با موضوع اخلاق پیدا میکند. در خصوص نفوذپذیری، ساکنان مورد مطالعه، بیشترین انعطاف را در برابر طبیعت دارند، یعنی بوها، صداها و سایر عناصر طبیعی را راحتتر از عناصر مصنوعی و انسانی تحمل میکنند. پس از آن، دیگران دور (مانند عابران) و درنهایت، دیگران نزدیک (مانند همسایهها) هستند که این گروه آخر، بیشترین مشکل را در زمینه نفوذپذیری داخل ایجاد میکنند. به عبارت دیگر، اگر یک همسایه صدای داخل خانه را بشنود یا درون آنرا ببیند به مراتب بدتر از آنست که یک رهگذر؛ چون همسایه، حضورش مداوم است و میتواند با کنار هم قرار دادن دادههایی که از ما میگیرد قادر است در مورد ما قضاوت کرده و مسئلهساز شود.
هفتمین سوال در اینجا درخصوص تنوع فضایی است که باز آن را ادبیات طراحی شهری گرفته و در پایاننامهام پرسیدهام که ساکنان مایلند چه فضاهایی را درون خانه داشته باشند؟ دستهبندی نتایج حاصل از مصاحبهها مرا به یک مدل رساند که اینجا در حد اشاره به آن میپردازم چون قبلا در چند جا منتشر شده و نتایجش به صورت تفصیلی در دسترس هست. به طور اجمالی، خانه باید امکان ارتباط با این عناصر را به افراد بدهد:
خود (در دو بعد جسمی و ذهنی)
خانواده (در مورد خانوادههای دارای فرزند و فاقد فرزند، تفاوتهایی هست.)
اجتماع (همسایهها، فامیل و گاه حتی روابط کاری)
طبیعت (عناصری مثل آسمان، آب، باد و… و نیز گیاهان و جانوران که معماران خوب به آن پرداختهاند.)
اشیاء (به منظور نگهداری، تعمیر و نیز انبار کردن که پیشتر به آنها پرداخته شد. یک مثال ساده در اینجا آینه و شمعدان است که در هر خانواده ایرانی هست ولی امروز جای مسخصی در فضا ندارد یا ماشین لباسشویی که عضو سرگردان خانه است. محل ترشی و مربا و سرکه و… نیز در خانه مشخص نیست.
زمان (باشلار هم روی این بسیار تاکید دارد. خانه باید حس نوعی استمرار زمانی را به ما داده و بین گذشته و حال و آینده، نگهمان دارد. این ارتباط عموما از طریق نمادها صورت میگیرد و افراد مختلف از سفتی یا سستی دیوارها و سقفشان در این رابطه گلایههایی داشتند که دست آنها را در برقراری این ارتباط نمادین میبندد.
ذیل این بحث، نکات قابل تامل بسیاری وجود دارد. مثلا آشپزخانههای امروز، هم جایی هستند که فرآیند کارهای خانگی که اغلب با کثیفکاری است در آنها اتفاق میافتد و هم جنبه دکوراتیو پیدا کرده و بخشی از نما شدهاند. همین ماهیت دوگانه، خانمها را با یک چالش مواجه کرده است. یا امروز تنگترین و خفهترین فضاهای یک آپارتمان را با نام اتاق خواب میخوانند و من در بین مصاحبهشوندگانم افرادی را دیدم که در آن نمیخوابند و مثلا خواب را به پذیرایی یا نشیمن منتقل کردهاند و استدلالشان هم اینست که اتاق خواب، جایی است که تو را خوب به خواب میبرد و خوب به سطح بیداری میکشاند. آنها معتقدند اتاقهای تاریک و خفه موجود، پرخوابشان کردهاند.
هشتمین پرسشی که در اینجا طرح میکنم اینست: فرهنگ، چگونه روابط بین فضاها را داخل خانه تعیین میکند؟ این کمکی است که فرهنگ میتواند به فرآیند طراحی ساختمان بکند. از افراد خواستم برایم درخصوص روابط بین فضاها و اینکه مدلهای مناسب و نامناسبش کدامند صحبت کنند و ماحصل این مطالعه را در یک نمودار، خلاصه کردم. همان طور که از اسلاید، قابل مشاهده است افراد ممنوعیتهای فضایی بسیاری برای دو فضای ورودی و پذیرایی قائلند، یعنی جایی که دیگری نزدیک مرز درون شده یا وارد آن میگردد. برخی افراد حتی معتقدند شیوه طراحی خانههای موجود به گونهایست که عملا جایی برای حضور دیگری در داخل آن وجود ندارد و همین به میهمانگریزی افراد دامن زده است.
نهمین پرسش که پرسش بسیار کلیدی و مهمی هم هست به بررسی پیامدهای فرهنگی زیستن در خانههای نامناسب اشاره دارد. این خانهها علاوه بر تولد قشر صاحبخانههای سرگردان که صحبتش شد تبعات دیگری نیز به همراه دارند. از آن جمله میتوان به تشدید احساسات دیگریترسی و دیگریگریزی اشاره کرد که در ادبیات علوم اجتماعی با عنوان فرسایش «سرمایههای اجتماعی» شناخته میشود و باز در مثال میهمان، مورد اشاره قرار گرفت. همچنین خانههای موجود، شکاف درون خانواده را تشدید کرده و در مواردی باعث پناه بردن برخی از اعضا (خصوصا مردها یا پسران جوان) به بیرون از خانه میشوند چرا که خانه، حضور همزمان افراد با سبکهای زندگی متفاوت و نیازهای مختلف را عملا در کنار یکدیگر تاب نیاورده و دستمایه تنش میشود. همچنین خانههای امروز به سهم خود، تشدیدکننده فرهنگ مصرفی جامعه هستند، آنجا که عملا امکان انجام بسیاری از کارها و تولیدات و تعمیرات خانگی را از افراد سلب و خانه را بیش از پیش به فضایی برای مصرف تبدیل کردهاند.
آخرین موضوعی که در این بحث قصد دارم توجه شما را نسبت به آن جلب کند شیوه بازنمایی خانه در فرهنگ امروز ماست. اگر دقت کنید اغلب بچههای ما وقتی میخواهند نقاشی خانه را بکشند آن را با سقف شیروانی نشان میدهند، بسیاری از نمادهای شهری ما یا تبلیغات مثلا کارتهای ویزیت بنگاه ما چنین خانههایی را بر روی خود دارند در حالی که عموما ما تجربه زیستن در این خانهها را نداریم. پس چرا خانههایمان را به این شکل میکشیم؟! در نمونههای که برایتان جمعآوری کردهام حتی میبینیم که تشکلها و گروههای گرافیکی و هنری ما تابع همین وضع بوده و خلاقیتی از خود نشان نمیدهند. زمانی که در ۱۹۲۵ لوکوربوزیه بحث معماری مدرن و حذف فضاهای اضافه خانه را مطرح کرد و در همین راستا، سقف شیروانی را در خانه کارگری خود به سقفی مسطح تبدیل نمود صدای اعتراض کارگران بلند شد.. آنها همچنین شروع به دستکاری خانهها و بازگرداندن فرم شیبدار به سقف آنها کردند. سقف شیروانی در آن جامعه، نمادی از «محافظت» است که خود از کارکردهای اولیه و ارزشهای اساسی یک سرپناه محسوب میشود. این موضوع اما در مورد ما چه توجیهی دارد؟ شاید دلیل آن را باید در بسیاری ابعاد دیگر فرهنگ جستجو کرد، مثلا اسباببازیهای ما که به این شکل بودهاند و خیلی ساده و انبوه، وارد شدهاند یا کارتنهایی که دیدهایم و اغلب همین شکل بودهاند. مثال جالب در این زمینه، کشور ژاپن است که حتی بازی آنلاین برای معرفی خانههای سنتیاش ساخته است که نمونه آن را میتوانید ببینید. (http://web-japan.org/kidsweb/virtual/house/house04.html) در منابع خواندم که ژاپنیها حتی در فضاهای آپارتمانی جدیدشان تا جایی که بتوانند یک اتاق به شیوه سنتی حفظ میکنند تا از این گسست جلوگیری کنند ولی ما مدتهاست هیچ یادگاری از خانههای نسل قبلمان در خانههای خودمان نداریم.
در پایان جای صحبتی باقی نمیماند جز اینکه ما به خانههایمان نمیاندیشیم و اینها همه نشان از همان دارند. در اینجا میخواهم دعوتی از سه گروه حاضر در جمع امروزمان برای روشن ماندن این مشعل داشته باشم:
دوستان انسانشناسم که کارهای پژوهشی جدی در این حوزه را شروع کنند.
دوستان معمارم که باور کنند خانه، فضایی مهم است که طراحی پیچیدهای هم دارد و نبوغ و خلاقیت آنها را میطلبد.
و درنهایت، صحبتم با دوستانی است که شاید وابستگی آکادمیک جدیای ندارند ولی علاقمندند که در این حوزه گامی بردارند. باور کنید جمعآوری و تولید اطلاعات شخصی ارزشمند در زمینه خانه اعم از زندگینامهها، خاطرات، توصیفها، عکسها و فیلمهای قدیمی، تیپی از تامین دادههای خام و بهترین کمک برای کسانی است که میخواهند کار تحلیلی علمی در این حوزه داشته باشند. امیدوارم با کمک همه دوستان بتوانیم به زودی صفحه انسانشناسی فضای خانگی را در سایت انسانشناسی و فرهنگ فعال کنیم.»