جدید بودن مطالعات انسانشناسی فضای خانگی باعث شده که هنوز این حوزه، مفاهیم و نظریات خاص خود را نداشته باشد. به همین جهت، استفاده از ابزارهای نظری مورد استفاده در سایر حوزههای مرتبط با آن توصیه شده است. یکی از این حوزههای نزدیک، مطالعات شهری است که از غنا و گستره قابلتوجهی برخوردار است. «محیطهای پاسخده» یکی از مفاهیم نظری رشته طراحی شهری است که گرچه به منظور تحلیل فضای عمومی زندگی انسانها تدوین شده ولی تاحدود زیادی قابلیت پیادهسازی در مورد فضای خانگی را نیز داراست.
این نظریه، در کتابی به همین نام معرفی شده، کتابی که توسط ای ین بنتلی، آلن الکک، پال مورین، سومک گلین و گراهام اسمیت در سال ۱۹۶۵ نوشته و حدود نیم قرن بعد، یعنی در سال ۱۳۸۶ توسط مصطفی بهزادفر ترجمه و توسط انتشارات دانشگاه علم و صنعت، روانه بازار کتاب فارسی شده است. نظریه محیطهای پاسخده، بر کیفیت محیطهای شهری متمرکز بوده و سعی دارد از خلال مفهوم پاسخدهندگی، به تحلیل و طراحی بهتر آنها بپردازد. در این کتاب، محیط پاسخده، «مکانی خوب برای مردم» توصیف شده و با هفت شاخص در ارتباط قرار گرفته است.
پاسخدهندگی یک محیط در گرو توجه داشتن آن به: «نفوذپذیری»، «گوناگونی»، «خوانایی»، «انعطافپذیری»، «تناسبات بصری»، «غنای حسی» و نیز «رنگ تعلق» است که ذیل هرکدام، توضیحات و تعاریف مفصلی آمده که اغلب، قابلیت بسط به فضای خانگی را نیز دارا هستند. یادداشت حاضر از بین این هفتگانه مفهومی تنها بر شاخص نفوذپذیری (Permeability) متمرکز شده است. این مفهوم در ادبیات طراحی شهری، به معنی تعداد راههای بالقوه عبور از یک نقطه به نقطه دیگر، به کار رفته و درواقع دسترسی یا عدم دسترسی مردم به یک مکان را تعیین میکند. این دسترسی میتواند به صورت جابهجایی فیزیکی و یا دیداری باشد که برهمین اساس، دو نوع نفوذپذیری «کالبدی» و «بصری» از هم متمایز میشوند.
نفوذپذیری کالبدی بیشتر به ورودیهای یک فضا (محل قرار گرفتن، تعداد، سهولت و…) متمرکز است ولی نفوذپذیری بصری، مدیریت و کنترل نگاه را مدنظر دارد. مفهوم کلیدی «محرمیت» ذیل همین بحث قرار گرفته و تاکید میشود که طراحی خوب باید بین عمومیت و محرمیت، ارتباطی معقول برقرار کند. شهرسازان از مفهوم نفوذپذیری، بیشتر در طراحی راهها و نیز بلوکهای ساختمانی استفاده میکنند و استدلالشان آنست که فضاهای مختلف شهر باید نفوذپذیری مناسبی داشته باشد تا استفادهکنندگان خود را گیج یا خسته احساس نکرده و قدرت جابهجاییهای بهتری بین فضاهای مختلف داشته باشند.
پس از این مقدمه کوتاه درباره پیشینه مفهوم نفوذپذیری در طراحی شهری، یادداشت حاضر، سعی بر واردسازی آن به حوزه فضای خانگی خواهد کرد. این مفهوم در ادبیات فضای خانگی میتواند برای اشاره به رابطه بین درون/ بیرون و تحلیل آن به کار گرفته شود. اینکه افراد به لحاظ فرهنگی، چه تیپی از این ارتباط را خواهانند؟ فضاهای واقعی آنها چه مدلی از ارتباط درون و بیرون را به آنها عرضه میکنند؟ احساس آنها در مورد این شیوه از ارتباط درون و بیرون چیست؟ آیا کارهایی برای کنترل یا تغییر آن صورت دادهاند؟ و سوالهای دیگری از این قبیل، ذیل مفهوم مذکور قابل طرح هستند. کنکاش در این مفهوم، به درک معنی فضای داخلی کمک کرده و ابعاد آنرا مشخصتر میسازد.
اما در اینجا لازم است مفهوم نفوذپذیری برای استفاده در تحلیل فضای خانگی، کمی بیشتر بسط داده شود. در خانه، علاوه بر نفوذپذیری کالبدی و بصری، میتوان از نشت دادههایی که به واسطه حواس دیگر انسان جذب میشوند نیز یاد کرد، از جمله نفوذپذیری «بویایی» و «صوتی». تحلیل نفوذپذیری فضای خانگی به همینجا محدود نشده و ابعاد پیچیدهتری پیدا میکند. ذیل این بحث، توجه به عناصر تعیینکننده این تیپ از نفوذپذیریها ضروری به نظر میرسد: درها، پنجرهها، ایوانها و بالکنها، ضخامت و جنس دیوارها و نیز طبقه ساختمان و موقعیت آن نسبت به سایر ساختمانهای مجاور از جمله موارد قابل بررسی هستند.
در مورد خانه همچنین باید نوع دیگری از نفوذپذیری را درنظر داشت که به واسطه تکنولوژی امکانپذیر شده و با انواع وسایل ارتباطی مانند تلفن، موبایل، تلویزیون، ماهواره، اینترنت و… در ارتباط قرار میگیرد. این شکل از نفوذپذیری به مراتب از اشکال چهارگانه فوق جدیدتر و پیچیدهتر است و درک جدیدی از درون و بیرون را برای ساکنان به ارمغان میآورد.
یافتههای پژوهش نگارنده گویای آنست که اغلب افراد، عدم ارتباط درون و بیرون را مثبت ارزیابی نکرده و حتی با واژگانی منفی بیانش میکنند. برخلاف آنچه ممکن است تصور شود «درون»، فضایی نیست که به واسطه چهارچوبی از «بیرون» جدا شده و محدودهای مستقل و مجزا را تشکیل میدهد که فاقد هرگونه ارتباطی با بیرون است. افراد مورد مطالعه، هرگاه نفوذپذیری بصری خانه را مخدوششده احساس میکنند نسبت به آن واکنش نشان داده و با اصطلاحهایی چون «گرفته»، «خفه» و «بسته» فضای خانه را به نقد میکشند. تمثیل «قفس» یا «زندان» نیز در این موارد به کار گرفته میشود. همین موضوع در مورد نفوذپذیری صورتی هم صادق است. یک فضای خانگی ایدهآل از نظر آنها به هیچوجه، فضایی ساکت یا ناشنوا نسبت به بیرون نیست. آنها سکوت را با مفاهیمی چون تنهایی، ترس و مرگ، همرده قرار داده و طرد میکنند. چنانچه برخی مطالعات نیز نشان دادهاند که قرار دادن انسانها در محفظههایی کاملا عایق، ایجاد تیپهایی از استرس و ناراحتی را برایشان به همراه دارد.
همین موضوع به شکلی بارزتر در مورد نفوذپذیری کالبدی و بویایی و تکنولوژیک نیز صادق است. بااینحال افراد، هر تیپی از ارتباط درون و بیرون را نمیپسندند و ذیل انتقاداتی که به خانههایشان دارند موارد قابلتوجهی به همین موضوع اشاره دارد. یک فضای درونی خوب از نظر آنها محیطی است که در عین دیده نشدن و شنیده نشدن، امکان دیدن و شنیدن بخشهایی از بیرون (و نه همه آنرا) به آنها بدهد؛ بخشهایی که معنادار، لذتبخش و یا مورد نیاز هستند و عمیقا به واسطه فرهنگ تعیین میشوند.
نکته جالبتوجه دیگر در اینجا ارتباط بین برخی متغیرهای اجتماعی مانند جنسیت، سن، شغل و… با نفوذپذیریهای مطلوب برای افراد است. به عبارتی بهتر، نمیتوان از یک الگوی دقیق نفوذپذیری ایدهآل در یک فرهنگ صحبت کرد. افراد با قرار گرفتن در موقعیتهای مختلف، تقاضاها و ذائقههای متفاوتی در این مورد پیدا میکنند. به عنوان مثال در پژوهش نگارنده دیده شد صدایی مانند صدای فروشندگان دورهگرد از نظر زنان خانهدار، صدایی مطلوب است چرا که امکان فراهم کردن مایحتاجشان را از در خانه و به شکلی راحتتر فراهم میکند و یا شنیدن صدای عابران و ماشینها در کوچه از نظر زنان خانهدار یا افراد مسنی که در خانه احساس تنهایی میکنند صدای خوبی است و معادل زندگی است. همچنین احساسات شخصی و حالات روانی فردی نیز در این امر موثرند. به عنوان مثال، افرادی که از ترسهای شدید درونی نسبت به عوامل ناشناخته فرامادی رنج میبرند با شنیدن این صداها از فضای درونی، احساس آرامش دارند و بنابراین، هیاهو حتی از نظر آنها میتواند صدای مطلوب به نظر برسد. در مقابل، کسانی که بدخواب هستند و یا تجربهشان از خانه، بیشتر استراحتگاهی است صداهایی از این دست را که در طول روز و به شدت شنیدهاند برنمیتابند و نامطلوب ردهبندی میکنند.
همچنین یک فرد در بازههای زمانی مختلف میتواند توقعات صوتی مختلفی از فضای خانگیش داشته باشد. به عنوان مثال، این فرد توضیح میدهد که چهطور زمان شاغل بودنش بر فضای خانگی کاملا ساکت و عایق نسبت به صداهای بیرونی تاکید داشته و با کنار گذاشتن کار و خانهنشین شدن، عکس این مطلب را خواهان است.
بنابراین کنترل نفوذپذیری فضای خانگی، امری ضروری است و همانطور که به عنوان مثال، سروصدا و غوغا میتواند باعث آزار شود، سکوت مطلق و نشنیدن صداهای شهری نیز برای برخی دیگر، رنجآور، ترسناک و حتی افسردهکننده است. پرسش اصلی در اینجا آنست که علیرغم این تفاوتهای فردی آیا همچنان میتوان از قواعدی عمومی برای نفوذپذیری فضای خانگی صحبت کرد؟ نقش فرهنگ در این موارد چیست؟ نفوذپذیری خانههای امروزی از نظر افراد چهطور ارزیابی میشود و آنها در مقابل این خانهها چه رویکردی دارند؟
مروری بر نفوذپذیری بصری در خانه
در بخش پیشین، بخشی از ابعاد مسئله نفوذپذیری مورد بررسی قرار گرفت و توضیح داده شد که اولا، عموم ساکنان مطلقا تمایلی برای دیده شدن فضای درونیشان توسط افراد بیرون از این فضا ندارند و دوما، نداشتن دید نسبت به بیرون را مطلوب تلقی نکرده و مشتاق دیدن بیرون هستند. حال جای این پرسش مطرح است که کدام بیرون و چه عناصری از آن؟ آیا دیدن هر آنچه که بیرون از فضای خانه وجود دارد از درون، رضایتبخش است، یا تنها تماشای برخی عناصر، مجاز و مطلوب قلمداد میشوند؟ یادداشت حاضر به این موضوع خواهد پرداخت که درواقع، گسترش مبحث مربوط به نفوذپذیری بصری است.
در پژوهش کیفی به عمل آمده از ۶ خانواده خویشاوند در شهرهای تهران، کرج و قزوین، سوالاتی در این خصوص به عمل آمد. از افراد پرسیده شد دوست دارند از بازشوهای فضای درونی خود، چه مناظر و عناصری را ببینند (یا نبینند)؟ نتایج در فهرست زیر خلاصه شده است. تمایل به دیدن:
* آسمان و ملزوماتش (غروب، ابر، باران و…): ۸ نفر
* گیاهان: ۷ نفر
* مناظر شهری دور (خیابان، مردم، مغازهها و..): ۶ نفر
* کوه: ۵ نفر
* رودخانه و دریا: ۲ نفر
* پرنده: ۲ نفر
تمایل به ندیدن:
* موانع دیواری: ۳ نفر
* داخل خانه همسایه: ۲ نفر
* انبار و وسایل بینظم خانهها: ۲ نفر
* ترافیک و ناهنجاریهای آن: ۲ نفر
همانطور که از فهرست مشاهده میشود آسمان و عناصر و پدیدههای متسب به آن، مهمترین نیاز ساکنان عنوان شده به طوری که یکی از آنها در توضیح این مسئله میگوید: « آسمان، آدم را الهی میکند.» و یا اطلاعرسان دیگری میگوید: «دیدن آسمان حس خوبی دارد و همینطور دیدن دور و افق را؛ چیزی که در تجربه زندگی شهری ما نابود شده است و ما محصوریم در ساختمانهایی که از توان دید ما و قدمان به مراتب بلندترند.»
پس از آن به ترتیب، نیاز به گیاهان و سرسبزی آنها، مناظر شهری دور، کوه، رودخانه و دریا و نیز پرنده قرار دارد. درخصوص نیاز به ارتباط با طبیعت و عناصر مختلف آن، مباحث بسیاری خصوصا ذیل مکتب پدیدارشناسی در معماری انجام شده است. نوربرگ شولتز به عنوان نماینده این جریان، رسالتی برای معماری قائل است.او میگوید: «زمانی که خدا به آدم گفت: «تو بر روی زمین تبعیدی و سرگشته خواهی بود.» اصلیترین مسئله انسان را پیش رویش نهاد: گذار از آستانه و بازیابی مکان از دستداده.» (نوربرگ شولتز، ۱۳۸۸: ۴۰) او به این منظور، عینیت بخشیدن به «روح مکان» را وظیفه معماری میداند که در آن، مکان طبیعی، نقش الگو و سرمشقی برای مکان انسان- ساخت را خواهد داشت. او همچنین میگوید: «صخرهها، گیاهان و آب، چیزهای طبیعی ابتدایی هستند و به تعبیر میرچا الیاده، مکان را معنادار یا مقدس میسازند: «بدویترین مکانهای مقدسی که میشناسیم آنهایی هستند که خردهجهانی را به وجود و میآورند، چشماندازی از سنگها، آب و درختان.» (همان: ۴۸) این اشارات، گویای آنست که تاکید بر حفظ ارتباط با طبیعت از سوی ساکنان، ریشه در عمیقترین نیازهای آنها دارد. حال به موضوع اصلی بحث بازگردیم.
در اینجا همچنین ذکر توضیحی درباره مناظر شهری ضروری به نظر میرسد. در کنار میل انسان به محیط طبیعی و جاذبههایش، شهر نیز به عنوان مهمترین فضای انسان- ساخت، دارای معانی، زیباییها و جذابیتهای خاص خود است. ساکنان در این مورد، وقتی به شهر اشاره میکنند بیشتر منظور، حیات اجتماعی آنست که نوعی حس در جمع بودن و بنابراین، امنیت را به آنها القاء میکند. به عنوان مثال میتوان به صحبتهای این اطلاعرسان ارجاء داد که میگوید: «دوست داشتم کنار خیابان بودیم و میتوانستم رفتوآمد مردم، ماشینها و مغازهها را ببینم. آن طوری خیلی بهتر است و خانه از حالت سکوت و خلوت درمیآید. آدم ۴ نفر را ببیند روحیه میگیرد تا اینکه داخل خانه تنها باشد و سوت و کور.»
و یا این فرد: «دوست داشتم از داخل خانه میتوانستم یک فضای سبز مانند پارک را میدیدم و اسباببازیها و بچههایی که مشغول بازی با آنها هستند، خانوادههایی که کنار هم نشستهاند و عصرانه میخورند و مناظری از این دست.»
یا این فرد: «دوست داشتم خانهمان دو طبقه بود و به بیرون دید داشت. بعد دم پنجره مینشستم و بیرون را میدیدم. هرچه که باشد خوب است، مثلا خیابان، ماشینها، آدمها و… خلوتی را دوست ندارم چون دلم میگیرد.»
بنابراین در نمونه مورد بررسی، جذابیت فضای شهری تنها به جهت حیات اجتماعی آنست و نه مثلا ویژگیهای کالبدی بنا و موقعیت آن. ذیل عناصر و پدیدههای نامطلوب بصری، از «موانع دیواری» بیش از بقیه یاد میشود. افراد تمایل ندارند که منظره مقابلشان با دیواری بریده و محصور شود. این برای آنها زندان را تداعی میکند و حس محصور شدن نامطلوبی را به واسطه آن تجربه میکنند.
دیدن بخشهایی از «فضای داخلی دیگران» نیز عموما چه از سمت مردان و چه زنان، نامطلوب عنوان میشود. به عنوان مثال این اطلاعرسان مرد میگوید: «گاهی که پنجره را بازمیکنم پنجره همسایه دقیقا روبهرویم است و میتواند این برداشت که پنجره را بازگذاشتهام که خانه آنها را دید بزنم. من نرفته بودم که چشمچرانی کنم ولی خوب، منظره دیگری جلوی من نیست.»
این اطلاعرسان زن نیز از حس مشابهی پرده برمیدارد: «من خودم عاشق پشت پنجره رفتن و تماشای بیرونم ولی در فرهنگ ما قشنگ نیست که پشت پنجره بایستی، خصوصا در آپارتمان، چون بقیه حس میکنند داری آنها را رصد میکنی.»
تماشای ناگزیر مصادیقی از بینظمی نیز ناخوشایند عنوان میشود. حال این بینظمی در سطح واحدهای خانگی همسایه باشد یا در کلیت فضای شهری منطقه. به عنوان مثال میتوان به این دو تجربه که سطوح مختلف بینظمی و ناهنجاری را هدف قرار دادهاند استناد کرد:
«من از شهر و شلوغی گریزان نیستم به شرطی که خیلی زشت نباشد. تراسهای ما الان پر از آشغالند و حکم انباری را دارند و یا لباس ازشان آویزان است که تماشای هیچ کدامش قشنگ نیست.»
و یا این فرد: «تنها چیزی که دلم نمیخواهد از نمای بیرون ببینم ترافیک است چون منشا خیلی از چیزهای دیگر است، تصادف، دعوا، فکرهای بد.»
آنچه در بالا گفته شد بیانگر آنست که بیشتر افراد از تماشای مناظر طبیعی و عناصر آن لذت میبرند ولی شهر نیز منظره لذتبخشی برای آنها محسوب میشود مشروط به آن که حالت دورنما داشته باشد. شهر از نزدیک، به طوری که امکان چشم در چشم شدن با انسانها مهیا شود از نظر آنها خواستنی نیست. وجود برخی ارزشهای فرهنگی درخصوص کنترل نگاه و چشم، موضوع مهمی است که در واژههای عامیانهای چون «چشمچرانی» به خوبی ملموس است. این موضوع با توجه به عدم رعایت فاصلهها در ساختوساز، عموما به معضلی دشوار برای ساکنان تبدیل شده و بسیاری را به قطع ارتباط خواسته ولی ناگزیر با فضای بیرون از خانه واداشته و رضایت از سکونت را تنزل داده است.
نفوذپذیری بصری، راهکارهای مردمی و تبعات
همان طور که گفته شد، نفوذپذیری بصری، یکی از اشکال شناختهشده نفوذپذیری و از مهمترین دغدغهها و چالشهای بسیاری از ساکنان خانههای معاصر است. منظور از آن، ارتباطی است که به لحاظ دیداری، بین درون و بیرون ایجاد شده و امکان بسط یافتن این دو فضا در امتداد یکدیگر را برای کاربران فراهم میسازد. نفوذپذیری در فرهنگ معماری ایرانی و اسلامی نیز از موضوعات مورد تاکید است که هشام مرتضی در کتاب «اصول سنتی ساختوساز در اسلام» به آن پرداخته است.
خصلت «درونگرایی» معماری ایرانی را نیز با همین مفهوم میتوان در ارتباط قرار داد. درونگرایی با اینکه تعابیر مختلفی از آن وجود دارد ولی نقطه تمرکزش بر «پرهیز از نشان دادن حالات درونی به صورت تظاهر» و «نپرداختن به ظاهر و در عوض کار بر روی درون و حالات درونی» است. «نداشتن ارتباط بصری مستقیم فضاهای داخل با فضای شهری بیرون خود» نیز مهمترین ویژگی آن محسوب میشود. (ویکیپدیای فارسی، مدخل درونگرایی)
نفوذپذیری بصری بنابراین، پاسخی فرهنگی به این پرسش است که رهگذران و افراد فضای بیرونی، اجازه دیدن کدام عناصر و بخشهای درونی خانه را دارند و بالعکس، چه فاکتورها و بخشهایی از فضای بیرونی باید در چشمانداز ساکنان فضاهای درونی فرار گیرد؟ به عبارت بهتر، همانطور که بیولوژی، مبتنی بر شکلی از نفوذپذیری یا تراوایی انتخابی عناصر بین درون و بیرون سلولهاست و وجود این ساختار، به موجود زنده، امکان بقاء میدهد، نظام اجتماعی هم نیازمند ساختارمند کردن ارتباطات درون و بیرون به منظور متعادل نگه داشتن آنست که در اینجا ذیل مفهوم نفوذپذیری مورد بحث قرار میگیرد.
تجربه زیستن در خانههای معاصر ایران آن هم در شهرهای بزرگ و پرتراکم امروز، چه ارتباطی بین درون و بیرون را ایجاد کرده است؟ ساکنان در این مورد، چه توضیح و احساسی دارند؟ در پژوهشی کیفی، از ۶ خانواده ساکن در شهرهای تهران، کرج و قزوین پیرامون این مفهوم سوالاتی پرسیده شد که شامل دوبخش اصلی بودند: اول، الگوی ایدهآلی که برای این مفهوم در ذهن دارند و دوم، تلاشهایی که در فضای خانگی خود برای نیل به نفوذپذیری مطلوبشان انجام دادهاند؟
بررسیها نشان داد ساکنان عموما تمایلی برای دیده شدن فضای درونیشان توسط افراد بیرون از این فضا ندارند. از ۱۴ نفری که مورد مصاحبه قرار گرفتند ۱۰ نفر تاکید داشتند که اصلا نمیخواهند هیچ بخشی از فضای داخلی خانه دیده شود. ۴ نفر مابقی هم که اغلب مرد هستند مشروط این قضیه را پذیرفتند. مثلا یکی از آنها گفت: «من مشکلی ندارم که داخل خانه بخواهد دیده شود. ما وقتی از خودمان مطمئن باشیم و پوشش هم داشته باشیم و طرف مقابل هم فهم و شعور داشته باشد نگاه نمیکند.» و یا دیگری تاکید کرد: «از نظر دیده شدن داخل خانه، خوب برایم مهم نیست که پذیرایی دید داشته باشد چون کسی کار غیراخلاقیای نمیکند ولی فضای اتاق شخصی نباید دید داشته باشد.» دختر جوان مجردی هم مشابه این حرف را میزند: «دوست دارم بخشی از دیوار خانه فقط شیشه باشد اما نه مکانهایی که اغلب خودمان در آن مینشینیم. دوست ندارم این مکانها دیده شوند. جاهایی که خودمان نمیشینیم اشکالی ندارد که فقط شیشه باشد، مثل آشپزخانه.» پسر جوانی ساکن در خانه والدین است چنین استدلال آورد: «من اصلا برایم مهم نیست که داخل دیده شود چون کاری برای پنهان کردن ندارم. اوایل وقتی که در خانه یواشکی سیگار میکشیدم میترسیدم و برایم مهم بود که دیده نشوم چون مثلا ممکن بود همسایه برود و به مادرم بگوید ولی الان مهم نیست. آن اتاق برای من امر شخصیای ندارد که نخواهم دیده شود، یا کتاب میخوانم، یا پای کامپیوترم و یا بازی میکنم.»
«وجود یک عامل بازدارنده درونی در افراد»، «تمایز قائل شدن بین نفوذپذیری فضاهای عمومی و خصوصی» و نیز «نوع فعالیت جاری در فضا» پیششرطهایی است که از نظر این افراد نفوذپذیر بودن فضای داخلی به بیرون را توجیه میکند. به غیر از این موارد، سایر اطلاعرسانها با این تیپ از نفوذپذیری به دلایلی مخالفت میکردند که مهمترین آنها مسئله پوشش و حجاب بود. از جمله میتوان به استدلال این فرد اشاره کرد: «نامحرم نباید داخل خانه را ببیند. خانه، جایی است که آدم در آن لخت است و گاهی دوست دارد با لباس زیر در اتاق بگردد. باید راحت باشد. اگر قرار باشد داخل خانه در معرض دید باشد که آدم باید رسمی لباس بپوشد و روسری سر بکند که در آن صورت دیگر خانه، امن و راحت نیست.» و یا این مورد: «مسلم است که از این وضعیت، اذیت میشوم. دیوارهای خانه ما کوتاه است. برای همین، کارگرهای جمعآوری زباله که میآمدند از بالای ماشینشان تا ته اتاق ما معلوم بود و من مجبور میشدم یا حجاب بگیرم و یا جایی پنهان شوم که دیده نشوم.»
عموما زن بودن و نیز پایبندی به شعایر مذهبی، با میل به پنهان نگه داشتن درون خانه در ارتباط قرار داده میشود ولی یافتههای این مطالعه گویای آنست که گرچه افرادی با این ویژگیها میل زیادی برای محفوظ نگه داشتن خانه دارند ولی این به معنای آن نیست که افرادی با عکس این ویژگیها نیز عکس این تمایل را نشان میدهند. به نظر میرسد نفوذناپذیر بودن خانه از بیرون به داخل، همچنان یک الگوی فرهنگی مطلوب تلقی میشود.
اما افراد در مقابله با الگوهای رایج نفوذپذیری بصری که درون خانهها را بیش از انتظار ساکنانشان به روی بیرون گشوده چه میکنند؟ سادهترین کار، استفاده از شیشههای مشبک یا شیشهماتکن یا استفاده از پرده است؛. کاری که این اطلاعرسان در توجیهش میگوید: «گرچه پنجره همسایههای ما دقیقا روبهروی پنجره ما نیست. یکیشان بالاتر است و یکیشان پایینتر و دید خیلی زیادی ندارند ضمن اینکه متقارن هم نیستند یعنی مثلا پنجره اتاق خواب ما به پنجره آشپزخانه آنها باز میشود. با اینحال مادرم پردهها را میکشد. من دوست ندارم داخل خانهمان دید داشته باشد. اگر مطمئن باشم که همسایههایم حتی اگر بخواهند هم نمیتوانند داخل خانهام را ببیند آنوقت پرده نمیگذارم.»
برخی به این اکتفا نکرده و حصاری به دور خانه میکشند: «چون اینجا توالتش داخل حیاط است و ما مجبوریم مدام داخل حیاط شویم، ایرانتهای دورتادور را کشیدیم که داخل، دیده نداشته باشد… از وقتی ایرانت کشیدیم گرچه دید دیگران به داخل خانهمان از بین رفت ولی دید خودمان به بیرون هم از بین رفت و دیگر هیچ جا را نمیبینم.» در مواردی هم که سایر تدبیرها پاسخگو نباشد، تغییرات کالبدیتری اعمال میشود: «خانه ما از همه طرف اشراف دارد برای همین مجبور شدهایم از شیشهمات کن استفاده کنیم. برای همین فقط از یک جا به بیرون دید دارد و آن هم در ورودی اتاق به حیاط است. سایر در و پنجرهها را ناچارا مات کردهایم. نصب پرده هم خیلی خانه را تاریک کرد برای همین زیرپردهای را که جنبه جلوگیری از دید داشت درآوردیم و دورتادور حیاط را ایرانت کشدیم که مشکل دید حل شود. با اینحال هنوز از طبقه دوم خانه روبهرویی داخل معلوم است چون پنجره آنها بالای ایرانت ماست. خانه روبهرویی میتواند از پنجره حیاط خلوت، آشپزخانه ما را ببیند که دوست ندارم و قصد تعویض جای پنجره و انتقال آن به سقف را دارم.»
همانطور که ملاحظه شد، علیرغم تنوع استدلالها مبنی بر «محرم/ نامحرم» یا ضرورت حفظ «حریم شخصی و خصوصی» و… همچنان اصل مسئله نفوذناپذیری یا نفوذپذیری محدود بیرون به درون، به قوت خود باقی است. دیده شدن توسط دیگران آن هم زمانی که شخص به این منظور آماده نشده به هیچوجه خوشایند نیست و حسی از واقع شدن در موقعیت ضعف یا حتی مورد تعرض قرار گرفتن را برای آنها دربردارد. این تجربه حسی را حتی شاید بتوان با مفهوم «سراسربین[۱]» فوکو تحلیل کرد؛ آنجا که فضای معمارانه به «زندانبانها اجازه میدهد که تمامی زندانیها را زیر نظارت خود داشته باشد بدون اینکه آنها بتوانند مطمئن شوند که در کدام لحظه تحت نظارتاند.» (ویکی فارسی، مدخل سراسربین) ساختاری که درنهایت، اعمال کنترل و اعمال سلطه گروهی بر گروه دیگر را به خوبی ممکن میسازد. دیده شدن توسط دیگران، آن هم در وضعیتی که شخص آمادگی این نمایش را ندارد و حتی نمیداند که چه زمانی، توسط چه کسانی، با چه هدفی و چگونه مورد مشاهده قرار میگیرد با حسی از جنس ناامنی همراه بوده و درحقیقت، نوعی واکنش دفاعی را در او، نسبت به دیگران برانگیخته میسازد.
این حس، افراد را وادار به عکسالعمل میکند ولی اصلاح مسئله نفوذپذیری فضای داخلی، از طرفی نیازمند تغییرات کالبدی خانه است که امری دشوار و هزینهبر محسوب میشود و از طرف دیگر- همانطور که حائری هم در کتاب «خانه، فرهنگ، طبیعت» نتیجه میگیرد- با برخی قوانین و موانع شهرسازی مواجه میشود. به عنوان مثال، میتوان از قطعهبندیهای نامناسب زمین و نیز عدم رعایت فاصله کافی و زاویه مناسب بین دو واحد مسکونی روبهروی هم یاد کرد. به همین دلیل راهحلها اغلب معطوف به مدیریت فضای نیمهثابت (به تعبیر ادوارد هال) است که به جای اصلاح، کلا صورتمسئله نفوذپذیری را پاک میکند و ساکنان برای آنکه از بیرون دیده نشوند، ندیدن بیرون را نیز به عنوان یک جبر میپذیرند. این موضوع با توجه به گرایش غالب خانهها به سمت کوچک شدن، کیفیت سکونت را به شدت تحت تاثیر قرار داده و تبعات روانی و اجتماعی متعددی به دنبال دارد. از جمله آنها میتوان به صحبتهای این فرد اشاره کرد: «چون بالای حیاط را با ایرانت پوشاندهایم به آسمان دید نداریم. پیشنهاد راهاندازی ماهواره را هم برای همین به شوهرم دادم که شاید کمی فضای خانه بهتر شود. الان با وجود ماهواره خیلی بهتر شده است… زیاد که توی خانه باشیم دلم میگیرد، حتی وقتهایی که تنها هم نیستم، میگویم برویم بیرون دو ساعت دور بزنیم، روشنایی و آسمان را ببینیم و بعد برگردیم..» مسئله را به شیوه دیگری، این فرد نیز مطرح میکند: «همه، همیشه پردههایشان را در طول روز و شب کشیدهاند چون به محض کنار زدن پرده یا حس میکنی مزاحم کس دیگری هستی یا دیگران مزاحم تو شدهاند. گاهی که پنجره را باز میکنم پنجره همسایه دقیقا روبهرویم است و میتواند این برداشت که پنجره را بازگذاشتهام که خانه آنها را دید بزنم. من نرفته بودم که چشمچرانی کنم ولی خوب، منظره دیگری جلوی من نیست.»
تقویت سایر اشکال نفوذپذیری برای ارتباط با بیرون (مانند نفوذپذیری تکنولوژیک) و نیز خانهگریزی و میل به حضور در فضای بیرون از خانه، از تبعات مهم این قطع شدن ارتباط بصری درون و بیرون است که خود، موضوعاتی جداگانه برای بحث و مطالعه هستند.
مروری بر نفوذپذیری صوتی در خانه
بررسیها گویای آنند که تعریف فضای درونی از نظر افراد، محدود به تجربههای بصری نبوده و احساس امنیت، فردیت و حریم خصوصی، به طور کلی با صدا نیز در ارتباط است. در یادداشتهای پیشین، ابعاد مختلفی از مسئله نفوذپذیری بصری مورد بررسی قرار گرفت و تاکید شد که نفوذپذیری، انواع دیگری نیز دارد. از آن جمله میتوان به نفوذپذیری صوتی اشاره کرد که تراوا بودن درون و بیرون را نسبت به موضوع صدا مورد بررسی قرار میدهد.
موضوعی که از ارزشهای غیرقابل انکار در معماری اسلامی است و هشام مرتضی در کتاب خود با عنوان «اصول سنتی ساختوساز در اسلام» ابعاد مختلف آنرا مورد بررسی قرار داده است.
یک فضای درونی مطلوب، از نظر صوتی چگونه است و افراد چه تیپی از ارتباط بین درون و بیرون را به لحاظ شنوایی، میپسندند و قابل تحمل میدانند؟ همانطور که پیشتر نیز ذکر شد تصویر مطلوب از درون، به هیچعنوان مترادف با سکوت و قطع ارتباط با بیرون نیست و حتی ساکنان، تجربیاتی از این قبیل را ناخوشایند و دلهرهآور معرفی میکنند. افراد عموما سکوت را با مفاهیمی چون تنهایی و ترس و مرگ، همرده قرار داده و طرد میکنند. با اینحال، خواهان شنیدن هر تیپ صدایی از محیط بیرون نبوده و «ناهنجاریها» و «آلودگیهای صوتی» را ناخوشایند میدانند. حال جای این پرسش مطرح است که صداهای نامطلوب بیرونی از نظر ساکنان فضای درونی کدامند؟
براساس یافتههای پژوهش کیفی نگارنده که حاصل جستجو در تجربیات روزمره ساکنان شهری است صداهای قابل شنیده شدن از داخل خانه را میتوان به سه دسته کلی «طبیعی»، «فرهنگی» و «فیزیکی» تقسیم کرد:
• صداهای طبیعی:
منظور از صداهای طبیعی، هر تیپ صدایی است که منشا آن، موجودات یا عناصر طبیعی باشند. به عنوان مثال، صدای پرندهها، حیوانات شهری، باران، باد، رعد و برق و…
• صداهای فرهنگی:
در اینجا صداهای فرهنگی، به مجموعهای از اصوات اتلاق شده که نه توسط طبیعت بلکه به واسطه اعمالی فرهنگی، تولید و متشر میشوند. این صداها خود به دو دسته کلی «کلامی» و «غیرکلامی» قابل تقسیمند. صداهای کلامی، به صدای انسان در قالب حرف، فریاد، آواز و… گفته میشود و صدای غیرکلامی، صداهایی مانند موسیقی را دربرمیگیرد. در تجربه شهری امروز اما باز باید این تقسیمبندی را دقیقتر کرد. افراد گاه از صداهای فرهنگی «زنده» صحبت میکنند که حین صحبت همسایهها، عابران شهری و یا نوازندگان دورهگرد تولید شده و از فضای داخلی به گوششان میرسند و یا از تجربیات کلامی و موسیقایی «دیجیتال» که توسط دستگاههایی مانند تلویزیون، رادیو، ضبط صوت و… تولید میشوند.
• صداهای فیزیکی:
منظور از صداهای فیزیکی نیز صدای حاصل از فعالیت موتور وسایل برقی و دستگاهها و یا برخی اشیاء است که عموما معنای خاصی نداشته و مطلوب هم نیستند. صدای ماشینها و وسایل نقلیه عبوری، صدای کوبیده شدن درهای منزل همسایهها به یکدیگر، صدای کشیده شدن جسمی روی زمین، صدای افتادن وسیلهای به روی زمین، صدای کوبیدن میخ به دیوار و… در این گروه قرار میگیرند.
پس از جمعآوری و دستهبندی تجربیات شنیداری ساکنان از فضای بیرون، پرسشی درخصوص مطلوبیت یا عدم مطلوبیت شنیدن آنها قابل طرح است. این نقطهایست که بحث صدا را با فرهنگ پیوند داده و گروه خوردن آن در سیستمهای شناختی ساکنان مختلف، به پیچیدگیهای بحث دامن میزند. یافتههای پژوهش مذکور گویای آنند که توافق در مورد مطلوبیت صداهای طبیعی به نسبت بیشتر است. افراد با معیار احساس ترس، دلهره یا خطری که ممکن است از شنیدن آنها ایجاد شود این دسته از صداها را به دو دسته «مطلوب» و «نامطلوب» تقسیم میکنند. درحالی که صدای باران یا پرندگانی چون گنجشگ و بلبل و کبوتر، خوب تلقی میشود صدای رعدد و برقهای شدید، مطلوبیتی ندارد. با اینحال باز اینکه اسطورهشناسی یک قوم چه باشد بر درک از صداهای طبیعی تاثیرگذار است. در مورد مثال پرندگان، اینکه آیا احساس افراد از شنیدن صدای جغد یا کلاغ تا چه حد قابل مقایسه با احساسشان از صدای بلبل و قناری و طوطی است، خود جای بحث بسیار دارد.
درخصوص صداهای فرهنگی، مسئله از این هم بغرنجتر شده و از بینانهای فرهنگی و جمعی، به سمت سلایق، روحیات و شاخصهایی فردیتر حرکت میکند و درخصوص آنها تقریبا نمیتوان هیچ گزاره نسبتا مشترکی داد. به عنوان مثال در این پژوهش دیده شد صدایی مانند صدای فروشندگان دورهگرد از نظر زنان خانهدار، صدایی مطلوب است چرا که امکان فراهم کردن مایحتاجشان را از در خانه و به شکلی راحتتر فراهم میکند و یا شنیدن صدای عابران و ماشینها در کوچه از نظر زنان خانهدار یا افراد مسنی که در خانه احساس تنهایی میکنند صدای خوبی است و معادل زندگی است. همچنین احساسات شخصی و حالات روانی فردی نیز در این امر موثرند. به عنوان مثال، افرادی که از ترسهای شدید درونی نسبت به عوامل ناشناخته فرامادی رنج میبرند با شنیدن این صداها از فضای درونی، احساس آرامش دارند و بنابراین، هیاهو حتی از نظر آنها میتواند صدای مطلوب به نظر برسد. در مقابل، کسانی که بدخواب هستند و یا تجربهشان از خانه، بیشتر استراحتگاهی است صداهایی از این دست را که در طول روز و به شدت شنیدهاند برنمیتابند و نامطلوب ردهبندی میکنند.
در مورد صداهای فیزیکی اما شاید بتوان دست به تعمیمهایی در مورد خواستههای ساکنان زد. تقریبا شنیدن هیچ تیپی از صداهای این گروه، برای هیچ تیپی از افراد، مطلوبیت ندارد و آنچه با عنوان «ناهنجاری» یا «آلودگی صوتی» خوانده میشود عموما به همین دسته مربوط است.
یادداشت حاضر گویای آنست که مسئله صدا و نفوذپذیری صوتی، موضوعی به مراتب پیچیدهتر از آنست که بتوان برایش راهکارهای فیزیکی سادهای چون استفاده از پنجرههای دوجداره را تجویز کرد. افراد همواره در هر فرهنگی، نیازمند شنیدن برخی صداهای فضای بیرون از فضای داخل هستند و راهکارهای سلبی چون پنجره دوجداره، همانطور که جلوی ورود صداهای ناهنجار را میگیرد از نفوذ صداهای هنجار و مطلوب نیز جلوگیری کرده و تجربهای نسبی از سکوت را ایجاد میکند. بنابراین نفوذپذیری انتخابی در زمینه صدا، امری ضروری است و همانطور که سروصدا و غوغا میتواند باعث آزار برخی شود، سکوت مطلق و نشنیدن صداهای شهری نیز برای برخی دیگر، رنجآور، ترسناک و حتی افسردهکننده است. این یادداشت همچنین گویای آنست که برای مسائل به ظاهر ساده فضای خانگی نیز به هیچ عنوان راهکارهای ساده مهندسی که سعی دارند با تغییرات کالبدی، مسئله را حل کنند پاسخگو نخواهد بود و بدونشک، توجه به پدیده فرهنگ، اجتنابناپذیر است.
مروری بر نفوذپذیری بویایی در خانه
در یادداشتهای پیشین، دو بعد از موضوع نفوذپذیری یعنی بعد بصری و بعد صوتی مورد بررسی قرار گرفت. یادداشت پیشرو، سعی دارد مسئله مذکور را اینبار از بعد بویایی باز نموده و نشان دهد «بو» چگونه میتواند به مثابه موضوعی فرهنگی درنظر گرفته شود؟ مسئلهای که شاید حساس شدن نسبت به آن بتواند طراحی و ساخت خانههای معمولی شهرهای امروز را خاصیتی دیگر بخشد.در پژوهش کیفی به عمل آمده از شش خانواده، تجربیات بویایی آنها از محیط بیرون مورد پرسش قرار گرفت. نکته قابل تامل اینکه برخلاف ابعاد بصری و صوتی که عدمشان با نوعی از احساس منفی همراه بود (مثال زندان در مورد ندیدن بیرون یا مرگ در مورد نشنیدن آن) افراد مورد بررسی، فقدان بو در فضا را امری منفی قلمداد نکرده و به مثابه یک موقعیت معمولی، پذیرا میشوند. گویی تجربه بو، تجربهای موقتی، سیال و غیرعادی است.
پاسخهای به دست آمده از تجربیات بویایی این افراد، برحسب منشا آنها به سه دسته: «طبیعی»، «شهری» و «خانگی» قابل تقسیم است. آنچه تحت عنوان «بوهای طبیعی» دستهبندی شده مربوط به استمشام بوی گُل، نَم، باران، خاک، کود و… از درون فضای خانگی است، بوهایی که تجربه آنها چندان گسترده و عمومی نیست ولی درمجموع، مطلوب تلقی میشوند.
«بوهای شهری» در اینجا به تجربه استشمام بوی قیر، دود، کارخانهها و… است که یا به صورت مقطعی و مربوط به اجرای یک پروژه عمرانی و ساختمانی بوده و یا به طور موردی، برخی از مناطق خاص را دربرمیگیرند، مناطقی که مجاورتهای شهری مناسبی ندارند. (مثلا واقع شدن در حاشیه نزدیک یک واحد صنعتی) تجربه این بوها برای افراد مورد بررسی، عمومیت ندارد و یک تجربه عمیقا وابسته به مکان است.
اما جدیترین بوهای نشت کرده به فضای داخلی را باید «بوهای خانگی» دانست که تقریبا تمام افراد مورد بررسی، به مصادیقی از آن اشاره کردهاند و بخش عمدهای از مسائل نیز مرتبط با آنهاست. منظور از این دسته، بوهایی است که به واسطه فعالیتهای خانگی همسایهها به فضای بیرون وارد شده و توسط سایرین احساس میشوند. بوی غذا، شایعترین این موارد است که به دو جهت ایجاد مشکل میکند:
اول: تحریک اشتها و ایجاد احساس گرسنگی در مخاطب. این موضوع، هم به لحاظ شخصی و روانی، آزاردهنده است و هم به لحاظ فرهنگی، امر پسندیدهای تلقی نمیشود. برای توضیح بُعدی فردی مسئله میتوان به نظر این اطلاعرسان ارجاع داد که میگوید: «بوی غذای همسایههاست که دوست ندارم حس کنم چون بو، محرک اشتهاست و با حس کردنش سیستم شناختی آدم قاطی میکند و گرسنه میشود.»
بعد اخلاقی آنرا نیز این فرد توضیح میدهد: «وقتی که غذا درست میکنیم چون آشپزخانهمان به جایی راه ندارد بوی غذا به بیرون میرود و گاهی ناراحت میشوم که مبادا آدم ضعیفی باشد مثلا حامله و دلش بخواهد. دوست ندارم این بیرون رفتن بو را ولی مجبورم، آشپزخانهمان بد جایی ساخته شده است.»
دوم: بوی ناپسند مربوط به پخت برخی غذاها. پختن، فعالیتِ فرهنگی نمودن یک عنصر طبیعی است که گرچه محصول نهایی میتواند بسیار مطلوب و خواستنی باشد ولی الزاما فرآیند رسیدن به آن چنین نیست. تجربه پختن برخی مواد غذایی، تا نرسیدن به مرحله پختگی و اضافه نشدن ادویه، خوشایند تلقی نمیشود. این اطلاعرسان در اینباره چنین میگوید: «معمولا از خانهها بوی غذا هم میآید که گاهی خیلی خوشمزه است و من در آسانسور را که باز میکنم بوی کته همسرم به دماغم میخورد و لدتبخش است ولی گاهی هم بوی پیاز و لوبیا و سیر است که هنگام آمادهسازی، بوی خوبی ندارد.»
به غیر از غذا، بوی ناشی از فاضلاب نیز در برخی فضاهایی خانگی امروز مسئلهساز است. این موضوع خصوصا در مورد آپارتمانها جدی است. این اطلاعرسان میگوید: « از شاهکارهای اینجا انتقال بوی توالتهای پایین به توالتهای بالاتر است: هرکه بالاتر نشست، استخوانش سختتر خواهد شکست.» یا تجربه این اطلاعرسان، بسیارمتفاوت بوده و موضوع جدیدی را در مورد مسئله، مطرح میکند که تبعات شناختی قابل تاملی دارد: « ظاهرا آشپزخانه بالاییها به توالت پایینیها وصل است یا همچین چیزی. خیلی وقتها داخل توالت، بوی غذا میآید و به مراتب بدتر از آنست که داخل آشپزخانه، بوی فاضلاب بیاید. خیلی بد است، حتما باید تجربهاش کنی. اینکه توی دستشویی، بوی قورمهسبزی بیاید قابل تحمل نیست!»
بوی ناشی از استعمال مواد دخانی نیز در چندین مورد ذکر شده است که ناشی از فعالیت خود افراد خانه یا سایر همسایههاست: «همسایه بالاییمان تریاک میکشد و تابستانها هم که دریچه کولر را بازمیکنیم قشنگ میشود بخور کرد.» فقدان فضاهایی در خانه که پذیرای فعالیتهای توام با بو باشند از مهمترین نواقص آنهاست که نه فقط در مورد تجربیاتی از این قبیل، بلکه بخشی از فرآیند خانهداری را نیز مختل میکنند. (مسئله سرخ کردن پیاز یا سبزی)
با اینکه بو، موضوعی پردامنه و وسیع است که مشکلات متعددی را برای افراد در خانههایشان ایجاد میکند ولی به یک معنا اولویت کمتری نسبت به آسیبهای سایر اشکال نفوذپذیری دارد. علت این مسئله را میبایست در توانایی افراد برای رفع نارضایتیهای ناشی از بو و نیز ابزارهای دردسترسشان دانست که با هزینههایی کم و تقریبا بدون دردسر قابل استفاده هستند. ساکنان در مواجهه با مشکل بو، به ترفندهای مختلفی متوسل میشوند که تاحدود زیادی رافع مشکل است. از آن جمله میتوان به نصب هودهای آشپزخانه و نیز استفاده از انواع وسایل خوشبو و خوشبوکننده اشاره کرد. یکی از اطلاعرسانان در اینباره میگوید: «ما چون بالاییم هر دودی از خیابان به راحتی به ما نمیرسد ولی بوهای داخل ساختمان خیلی زیاد میآید. البته من هم سعی میکنم با روشن کردن عودهای هندی معبدی، فضای خانه را عوض کنم. البته بوی باغ و درخت و سبزه هم خوب است و هنوز از این جور چیزها بدم نمیآید… فکر نکنم بویی از خانه ما بیرون برود چون حتی مواقعی که مادرم غذا میگذارد و من تا از در آسانسور به در اتاق برسم هیچ بویی حس نمیکنم. ما از هود استفاده میکنیم.»
یوهانی پالاسما، پدیدارشناس معاصر که در حوزه معماری، نظریهپردازی کرده نسبت به توجه بیش از اندازه علم، معماران و جهان امروز به حس بینایی و درنتیجه بیتوجهی به بقیه حواس انسانی معترض بوده و تلاش میکند اهمیت سایر حسهای کتمانشده را متذکر شود. او در بحثش از بویایی، حتی بخش عمدهای از لذت سفر را در آشنایی با «جغرافیا و جهان کوچک رایحهها و ذائقهها» میداند و تاکید میکند که «یک بوی ویژه، ندانسته باعث میشود دوباره وارد فضایی شویم که حافظه بصری آنرا به کلی فراموش کرده است. سوراخهای بینی، تصاویر فراموششده را بیدار کرده و ما را به خیالپردازی در گذشته وامیدارند.» (پالاسما، ۱۳۹۰: ۶۷) او چنان پیش میرود که میگوید: «نوشتههایی که با چشم خوانده میشوند به احساسات چشایی و بویایی بدل میگردند.» (همان: ۶۸) از همینرو «بو» به بحثی جدی در مباحث مربوط به فضا تبدیل شده است.
مروری بر نفوذپذیریِ کالبدی در خانه
در بخشهای پیشین، اشکال مختلف نفوذپذیری شامل دیداری، شنیداری و بویایی مورد بررسی قرار گرفت حال آنکه سادهترین درک از معنای این واژه، گذار کالبدی و فیزیکی افراد بین درون و بیرون است که به واسطه جسم آنها و عمل حرکت صورت میگیرد. نفوذپذیری کالبدی، چه ابعادی دارد و به لحاظ فرهنگی چگونه تعبیر میشود؟ یادداشت حاضر به این موضوع خواهدپرداخت.پیش از وارد شدن به هر بحث دیگری، بهجاست پرسیده شود که مرز بین درون و بیرون به لحاظ کالبدی، کجاست؟ این خود، موضوعی فرهنگی است که افراد تا کدام نقطه از فضا را جزء درون طبقهبندی کرده و با آن مطابق با قواعد درونی رفتار میکنند؟ و بیرون، از کجا شروع به تولد میکند و چرا؟ این موضوع خصوصا در مورد فضاهایی که ورود چندمرحلهای را ایجاب میکنند قابل طرح است. به عنوان مثال، ورود به فضاهای خانگی آپارتمانی، عموما گذر از فضای عمومی شهر به فضای عمومی مجتمع و درنهایت، از آنجا به فضای خصوصی را پیشرو قرار میدهد. حال، مرز بین درون/ بیرون کجاست؟ آیا دیوارهای ساختمان را میبایست ملاک قرار داد که موانعی فیزیکی برای کالبدها ایجاد میکنند؟ یا محدودهای که در سند مالکیت به عنوان فضای در اختیار هر مالک، مشخص شده است؟ شاید هم باید به سراغ شاخصهای دیگری رفت. این اطلاعرسان میگوید: «ورودی خانه به نظرم در آپارتمان، از پشت در حیاط محسوب نمیشود و پشت در اتاق است چون آن فاصله را نمیتوانی راحت و با لباس خانگیات طی کنی.» همین او، میزان دستکاری، نشانهگذاری و یا به عبارت بهتر، «شخصیسازی فضا» را شاخصی برای تعیین این مرز مطرح کرده و آنرا زاییده احساس تعلق میداند و میگوید: «دیوار کنار در ورودی ساختمان ما هم، به نوعی است که من احساس تعلق به آن نمیکنم، انگار بخشی از فضای گذری راهرو است. برای همین نمیتوانم تابلو یا چیزی روی آن نصب کنم که مربوط به خودم باشد.»
برخی فضاهای خانگی، چند راه مختلف را برای جابهجایی افراد بین درون/ بیرون توصیه میکنند. چه کسانی از کدام راهها استفاده میکنند و چرا؟ این، دومین پرسشی است که در مورد مسئله مذکور، حیطه معماری را به حیطه فرهنگ ارتباط میدهد. این اطلاعرسان جوان در این خصوص میگوید: « برای ورود به خانه، من همیشه از در پارکینگ وارد میشوم که انباریها هم آنجا هستند و فاضلاب و لولهها و تاسیسات. مدتی است از داخل پارکینگ، آسانسور هست که مستقیما دم در اتاقمان نگه میدارد. جای قشنگی نیست ولی چون ورودی خانهمان روی شیب است و پیاده رفتنش کمی نفس میبرد وارد شدن از در پارکینگ را ترجیح میدهم چون لازم نیست سربالایی را پیاده طی کنم، یک در را کمتر باز میکنم و چند دقیقه هم زودتر میرسم.» اطلاعرسان مسن دیگری اما میگوید که به دلیل ترسش از آسانسور تنها زمانی این مسیر را انتخاب میکند که شخص دیگری را همراه خودش داشته باشد. یک اطلاعرسان جوان و ورزشکار هم تجربه بالا رفتن از چند پله را برای رسیدن به فضای خانگی میپسندد؛ احتمالا به آن دلیل که پله، دعوتی است به هیجان و شیطنت روزهای کودکی. موضوعی که رد آنرا در اندیشههای گاستون باشلار نیز میتوان گرفت، زمانی که از تجربه عمودی خانه صحبت میکند و حس جابهجایی از زیرزمین تا اتاق زیرشیروانی را با رویکردی پدیدارشناسانه مورد بررسی قرار میدهد. (در هفتههای آینده، کتاب «بوطیقای فضا»ی او معرفی خواهد شد.)
برخورداری خانه از نفوذپذیری کالبدی مناسب، با کیفیت آن و رضایت از زندگی در ارتباطی تنگاتنگ قرار دارد و این، سومین مسیری است که میتواند موضوع نفوذپذیری کالبدی را به وادی فرهنگ هدایت کند. حال، منظور از نفوذپذیری کالبدی مناسب چیست؟ بررسی کیفیِ فضاهای خانگیِ شش خانواده از یک گروه خویشاوندی که توسط نگارنده صورت گرفته، حاوی موارد زیر است:
ملزومات ورود سواره
گشودگی در برابر وسایل نقلیه، یکی از مهمترین و شناختهشدهترین این موارد است که امروزه توانسته خود را به شاخصی اقتصادی نیز برای سنجش مطلوبیت فضای خانگی تبدیل کند. داشتن یا نداشتن پارکینگ و همینطور تعداد و موقعیت پارکینگها در بسیاری از شهرها و مناطق، با قیمت خانه در ارتباط قرار میگیرند. به عنوان مثال، این اطلاعرسان در ذکر معایب خانهاش میگوید: «دوست دارم خانه طوری باشد که با ماشین بتوانی وارد حیاط شوی ولی اینجا این امکان را ندارد و حتی موتور سیکلتم به سختی داخل حیاط جا میشود و اگر با سر وارد شوم باید با ته خارجش کنم. جایی برای دور زدن نیست.» و یا این یکی در محاسن خانهاش باز به این مورد اشاره میکند: «با ماشین تا داخل حیاط میتوانیم بیاییم و وسایل را داخل پیاده کنیم و این خیلی خوب است. فقط پل دم در ورودی باید کمی عریض شود که ماشین راحتتر داخل شود وگرنه مشکل دیگری ندارد و راحت است.» تجربه یکی دیگر از اطلاعرسانان گویای آنست که حتی درک افراد از ابعاد خانه، با ابعاد وسیله نقلیهشان عمیقا در ارتباط است. او توضیح میدهد: «ابعاد ماشین، خیلی در احساس آدم نسبت به ورودی مهم است. درِ حیاط ما را طوری ساختهاند که ماشینِ از یک حدی بلندتر امکان ورود به آن را ندارد. البته ما با پراید برای ورود و خروج مشکلی نداریم ولی مثلا در خانه پدریم در ما طوری بود که با ماشین آهو راحت نمیشد داخلش شوی. آن موقع پدرم مبلغ قابل توجهی برای هیدرولیک کردن فرمان ماشین داد و آرزو داشت در را بزرگ کند که آن زمان میسر نشد. بعدها که پدرم در را بزرگ کرد دیگر آهو را نداشتیم ولی این احساس کوچک بودن در، از همان زمان برایش مانده بود.» این موضوع بدونشک، در ارتباط بین معماری با شهرسازی قابل طرح است و بحث را به موضوعاتی چون عرض معابر، اختلاف سطح درون و بیرون، اتصالات آنها به هم و… میکشاند.
ملزومات حمل بار
افراد برای زندگی در فضای خانگی، نیازمند در اختیار داشتن ابزارها و وسایلی در مجاورتشان و به صورتی روزمره هستند، اتفاقی که با وقوع انقلاب صنعتی، اشیاء بیشتری را روانه خانهها کرده است. این مسئله، در کنار بلندمرتبهسازی، نفوذپذیری کالبدی وسایل را به موضوعی مهم در ارتباط با فضاهای خانگی تبدیل کرده است. ذکر دو نمونه از تجربیات اطلاعرسانان پژوهش حاضر در این خصوص مناسب به نظر میرسد:
تجربه یکی از ساکنان خانههای شخصی نسبتا قدیمی: «ورودی خانه ما راحت نیست. راهرویمان عرضش کم است و دو نفر نمیتوانند با هم وارد شوند. در هم اندازهاش مناسب نیست. گاهی یک وسیله که برای خانه میخریم راحت داخل نمیشود و گاهی حتی مجبور میشویم از خرید وسیلهای که دوست داریم به خاطر همین مسئله خودداری کنیم، مثلا در خرید یخچال فریزر.» و دیگری، شخصی که ساکن یکی از برجهای بزرگ پایتخت است: «خانه ما از نظر داخل و خارج کردن ابزار و وسایل دردسر دارد، خصوصا که آسانسوری برای حمل بار نداریم و اندازه آسانسورهای موجودمان هم کوچک است یا باید کارگر بگیریم (و به ازاء هر طبقه، ۵-۴ هزار تومان پول بدهیم) و یا نُه طبقه، وسیله را روی دست ببریم. این اواخر، صندلی کامپیوترم را مجبور شدم طبقهطبقه خودم به داخل بیاورم.»
مشابه این موضوع را یکی دیگر از ساکنان همین فضا در مورد حمل زباله به صورت دستی یا با آسانسور طرح کرده که مطلوبیت مجتمعهای مسکونی را کاهش میدهد.
ضرورت حفظ حریم
نفوذپذیری کالبدی به فضای خانه، با نفوذپذیری بصری در ارتباطی مستقیم قرار میگیرد، موضوعی که در یادداشت جداگانهای مورد بررسی قرار گرفت. این موضوع خصوصا در مورد زنان صادق است. به عنوان مثال میتوان به این اطلاعرسان اشاره کرد: «ورودی به این شکل را دوست ندارم چون وقتی در کوچه باز شود و مثلا ۵ نفر با هم بخواهند وارد خانه شوند، تا اولی وارد اتاق شود و آخری، در کوچه را ببندد از داخل کوچه تا ته فضای اتاق در معرض دید غریبههاست. دوست داشتم حریمی راهرو مانند وجود داشت و به هنگام ورود، حریم داخل خانه را از بیرون حفظ میکرد. الان این حریمها به هم متصلند که خوب نیست.» استفاده از پرده در مقابل در ورودی، تدبیری است که در یکی از خانهها برای رفع این مشکل اندیشیده شده است. ناگفته نماند که این حریم، علاوه بر حس بینایی، با حس شنوایی نیز در ارتباط است. به عنوان مثال، یکی از اطلاعرسانان، در این خصوص میگوید: «از نظر ورودیِ داخلیِ آپارتمان ما فقط ۲ واحد در هر طبقه هستیم که خیلی خوب است چون اینجا طبقاتی را داریم که تا ۵ واحد در کنار هم هستند و خیلی آمد و شد و سروصدا و کثیفی دارد.»
لحاظ کردن تعاملات مرزی
همواره برخی تعاملات انسانی در فضاهای مرزی انجام شده و از اینرو توجه به طراحی درست آنها ضروری است. در مورد فضاهای خانگی، ارتباط با همسایهها یا کسانی که برای گرفتن اطلاعات مراجعه میکنند (ماموران برق، آمارگیران و…) از جمله موارد مربوط به این محدوده است. یکی از اطلاعرسانان در اینباره میگوید: «درِ دستشویی ما کنار درِ ورودی است و اگر کسی دم در، در حال صحبت با همسایهها باشد شخصی که داخل دستشویی است نمیتواند از آن خارج شود. در فرهنگ ما یکسری اتفاقات به صورت معمول، دمدری است ولی ورودی ما امکان ایجاد این نوع از روابط را نمیدهد چون به محض توقف جلوی در، مسیر راهرو را سد میکنی. انگار اینجا همیشه همه منتظرند ببینند کی کسی در راهرو نیست که درشان را باز کنند و از خانه خارج شوند چون به محض باز شدن در، داخل خانه معلوم است.»
مخدوش نکردن مرز پاکی/ناپاکی
«هر نوع نظمی، چه ذهنی و چه در جهان برون، در طول فرآیند قدرتمند خویش ذرات و پدیدههای ناپاک را از خود طرد میکند. این عمل در دو مرحله انجام میگیرد: در مرحله نخست، ناپاکی به مثابه پدیدهای برون از مکان و خطری برای نظم موجود درک میشود و بنابراین، ناشایستگی آن روشن و ضرورت دفع آن مشخص میشود.» (داگلاس، به نقل از فکوهی، ۱۳۸۱: ۲۶۴) پاکی و ناپاکی از دیگر موضوعاتی است که به واسطه فرهنگی مشخص میشود و در انسانشناسی، اهمیت بسیاری دارد. خانه به عنوان فضای درونی، قلمرو پاکی است و میبایست از فضای بیرون (که حتی وقتی کثیف نیست به اندازه درون، پاک تلقی نمیشود) به واسطه مرزهایی مشخص، متمایز گردد. بیتوجهی به این مرزها به منزله ورود آلودگی به فضای داخلی بوده و مطلوب تلقی نمیشود. یکی از اطلاعرسانان درخصوص این موضوع میگوید: « یکی از مهمترین مشکلات من اینست که مجبوریم با کفش وارد خانه شویم و بعضیها هم با همان کفش وارد میشوند و در بخشهای دیگر خانه راه میروند. خصوصا کمی غریبهترها که برای رسمی بودن، با کفش وارد میشوند. من از این قضیه دل خوشی ندارم. ورودی باید کمی از فضای داخلی فاصله داشته باشد که کثیفیها وارد خانه نشود. مثل قدیم که راهروی باریکی بود که در آن کفشها را میکندی. من با کفش وارد شدن را دوست ندارم. خودم هم تا وقتی مطمئن نشوم جایی باید با کفش وارد شوم یا نه، با کفش وارد نمیشوم. ما اروپایی نیستیم. فرش کف خانههایمان است و روی آن میخوابیم، غذا میخوریم و حتی نان پهن میکنیم که خشک شود. اینجا به خاطر فرش، کف خانه را نمیشود مرتب ضدعفونی کرد. شستنش هم جدای از سخت بودنش، مقدور نیست.»
نیازهای زیباییشناسانه
آخرین موردی که در اینجا میبایست به آن پرداخت مواردی زیباییشناسانه است که برخی افراد به عنوان ضرورتهای جابهجایی پیاده بین درون و برون عنوان میکنند. به عنوان مثال، این اطلاعرسان میگوید: « از محیط بیرون خانهمان خوشم نمیآید چون هم کنارش یک زمین خالی است و هم خانه روبهروییمان نیمهساز رها شده و میلههای آهن هوا شده را آدم مجبور است ببیند. اگر اینجا را زودتر بسازند فکر کنم بهتر شود.» و یا یکی دیگر: « ترجیحم آن بود که جلوی در خانه یک حیاط مانند باشد و فضایی طبیعی داشته باشد.»
از آنچه گفته شد چنین برمیآید که نفوذپذیری کالبدی به معنای رفتوآمد پیاده و سواره انسان بین درون و بیرون و همچنین جابهجایی چیزهایی است که امتداد حضور و وجود او هستند؛ موضوعی که خود تلاقیهای بسیاری با بحث فرهنگ ساکنان دارد.
منابع:
• فکوهی، ناصر، ۱۳۸۱، تاریخ اندیشه و نظریههای انسانشناسی، تهران، نی.
• باشلار، گاستن، ۱۳۹۱، بوطیقای فضا، مریم کمالی و محمد شیربچه، تهران، روشنگران و مطالعات زنان.
• غزنویان، زهرا، ۱۳۹، انسان شناسی فضای خانگی شهری؛ از مطلوبیت تا واقعیت، پایان نامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما: ناصر فکوهی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
مدلی فرهنگی برای نفوذپذیری مطلوب فضای خانگی
28
در یادداشتهای پیشین، ابعاد مختلف نفوذپذیری فضای خانگی به جهت بصری، شنیداری، بویایی و کالبدی مورد بررسی قرار گرفت. مشکلات فضاهای مورد بررسی به روایت تجربیات ساکنان، توضیح داده شد و در مواردی هم اشاراتی به نفوذپذیری مطلوب از منظر آنها پرداخته شد. یادداشت حاضر به عنوان جمعبندیای از کلیه مباحث پیشین، درصدد است تا مدلی برای فهم نفوذپذیری مطلوب از منظر فرهنگی ارائه دهد. این مدل گرچه ظرفیت بالایی برای بسط و تکمیل شدن دارد ولی به عنوان یک چهارچوب اولیه، برای طرح مسائل و مفاهیم مفید خواهد بود. بدونشک این مدل برای رسیدن به کمترین فاصله از واقعیت موجود، نیازمند نگاههای انتقادی و نیز تلاشهای نظری سایر پژوهشهای مشابه است.
از آنجایی که در ترسیم این مدل، مفاهیم و آموزههای پدیدارشناسانه، حضور زمینهای غیرقابل اغماضی داشتهاند در اینجا و پیش از پرداختن به مدل، بخشی از عقاید آلفرد شوتس مورد اشاره قرار خواهد گرفت. او از جمله اندیشمندانی است که سعی داشت با رویکردی پدیدارشناختی به توصیف جامعه بپردازد. شوتس، در یکی از تلاشهایش به تفکیک قلمروهای جهان اجتماعی پرداخت و براساس دو شاخص «نزدیکی» یا دردسترس بودن برای کنشگر و نیز «تعینپذیری» یا امکان نظارت کنشگر بر موضوع، جامعه را به چهار قلمرو انتزاعی مجزا تقسیم کرد:
قلمرو آیندگان[۱]
قلمرو گذشتگان[۲]
قلمرو معاصران دارای تجربه مستقیم[۳]
قلمرو معاصران بدون تجربه مستقیم[۴]
او معتقد است قلمرو آیندگان، جهانی کاملا نامتعین است که قابلیت تحلیل علمی ندارد و فهم کنشهای مردمانش نیز عملا ناممکن است. درمقابل، قلمور گذشتگان تاحدودی قابل تحلیل علمی است گرچه فهم کنشهای مردمان آن، دشواریهای بسیاری دارد. با اینحال، «فهم معاصران و از آن بیشتر، درک تفسیرهای کسانی که با آنها تماس رودررو و بیمیانجی داریم امکانپذیر است.» (ریتزر، ۱۳۸۳: ۳۳۶) به همین دلیل، عمده توجه خود را معطوف بر همین قلمرو معاصران میکند و دو قلمرو دیگر، مقولهای فرعی در مباحث شوتس محسوب میشوند.
اما منظور شوتس از تمایزی که داخل قلمرو معاصران قائل میشود چیست؟ Umwelt به قلمروی از جهان اجتماعی اشاره دارد که افراد در آن، روابط رودررو و مستقیم دارند، روابطی آزاد و خلاقانه و تاحدود زیادی پیشبینیناپذیر.
شوتس گرچه به این قلمرو از جهان اجتماعی علاقه بیشتری نشان میدهد اما توجه خود را معطوف به آن نکرده و بیشتر درخصوص Mitwelt اندیشهورزی میکند؛ قلمروی از جهان اجتماعی که افراد در آن، فاقد روابط رودررو با یکدیگر بوده و براساس قواعد، نمونهها و ساختارهای مشخصی رفتار میکنند. این حوزه به تعبیر خود شوتس «جهان قشربندی شدهایست که سطوح متفاوت آن، با درجه ناشناختگی مشخص میشود. هرچه سطح موردنظر، ناشناختهتر باشد روابط آدمهای درگیر در آن را بیشتر میتوان مورد بررسی قرار داد.» (همان: ۳۳۷) ویژگی متمایز این قلمرو آنست که چون افراد به جای آدمهای واقعی، با نمونهها یا انسانوارهها روبهرویند دانش آنها در مورد روابط اجتماعی، به صورتی مداوم تغییر نکرده و از ثباتی نسبی برخوردار است. به عنوان مثال، هر شخص درباره پستچی، معلم، دکتر، همسایه و… تصاویری در ذهن دارد که ارتباطی با یک پستچی خاص، معلم خاص، دکتر خاص یا همسایه خاص ندارند و عمومی و کلی هستند. این تصاویر به هر شخص میگویند که در هر موقعیت معین، چگونه باید کنش معینی را انجام دهد؟ به عبارتی دیگر میتوان گفت که Mitwelt، قلمرو نقشهاست و قلمروی که فرد به جای مواجهه با فردی مشخص و یگانه در مقابل خود، با عضوی از یک نقش یا مقوله کلان اجتماعی مواجه است که میبایست مطابق با اصول پیشبینیپذیرِ از قبل مشخصی رفتار نماید. به عنوان مثال، زمانی که از «همسایه» به عنوان مفهومی عام استفاده میشود قلمرو Mitwelt مدنظر است و زمانی که از آقا یا خانم خاصی که در همسایگی شخص قرار دارد نامی به میان آید قلمرو اجتماعی به Umwelt تغییر میکند.
با این مقدمه میتوان به مسئله اصلی یادداشت حاضر بازگشت و به این سوال پاسخ داد که مدل نفوذپذیری مطلوب فضای خانگی، از منظر ساکنان کدام است؟ تحلیل یافتههای حاصل شده از پژوهش کیفی نگارنده، گویای آنست که ساکنان خانههای مورد بررسی، به لحاظ فرهنگی، خواستار ارتباط تعریفشدهای بین درون و بیرون فضای خانگی هستند و گذشته از اختلافنظرها و تفاوتها، ساختار نسبتا مشترکی از نفوذپذیری را مطلوب تلقی میکنند؛ ساختاری که باید بتواند گشودگی خانه به عنوان «جهان خودی» را نسبت به بیرون به عنوان «جهان دیگری» تنظیم و کنترل نماید.
ساکنان، در دنیای شناختی خود، «بیرون» را به مقولات مختلفی تقسیم کرده و درباره گشودگی نسبت به آن، احساسات متفاوتی را با درجاتی متغیر بروز میدهند. در این تقسیمبندی «خانه» به لحاظ فرهنگی و روانی، معادلِ «خود» فرض میشود که در مقابل «دیگری» قرار میگیرد.
دیگری در پذیرفتهترین سطح و نزدیکترین فاصله با ساکنان، طبیعت و عناصر آن، خصوصا آسمان است که در بسیاری از منابع، نماد ماوراء طبیعت و امر قدسی محسوب میشود. از جمله در اندیشه مارتین هایدگر یا کریستین نوربرگ شولتز آمده است. گشودگی نسبت به طبیعت و آسمان در اندیشه تمامی ساکنان، امری خواستنی و مطلوب عنوان شده به طوری که شاید درستتر آن باشد که مقوله مذکور، یعنی طبیعت و آسمان، ذیل عنوان «دیگری» طبقهبندی نشده و امتدادی از «خود» معرفی گردد.
در لایه بعدی، پس از طبیعت، «دیگران دور» هستند که ساکنان، با تساهل و تسامح نسبتا بیشتری با آنها برخورد میکنند. بناهای شهری دورتر و یا عابرانی که ساکنان را نمیشناسند و خصوصا قرار نیست به صورت مداوم، روزمره و چهرهبهچهره با آنها در تعامل باشند ذیل این مقوله جای میگیرند. آنچه در اینجا دیگران دور نامیده شده را میتوان دارای همپوشانیهای قابل توجهی با مفهوم Mitwelt شوتس دانست.
دورترین لایه اما «دیگریِ نزدیک» است که همسایهها و افرادی را شامل میشود که در مجاورت ساکنان (چه داخل ساختمانشان و چه در همسایگی نزدیک) سکونت دارند. میتوان گفت تمام ساکنان مورد مطالعه، مایل نیستند که این گروه نسبت به آنها نفوذپذیر باشند؛ به این معنا که صدایشان را بشوند و حریمشان را ببینند. این، آزاردهندهترینِ شکل نفوذپذیری از نظر آنهاست و با مفهوم Umwelt خویشاوند است.
طرح این مسائل، برای کسانی که شرایط فعلی معماری و خانهسازی در جامعه را به عنوان نوعی جبر ساختاری پذیرفتهاند احتمالا، پیشپاافتاده و یا غیرمفید به نظر خواهد آمد ولی مطالعات فرهنگی در حوزه فضای خانگی، گویای آن هستند که بخش عمدهای از مشکلات روانی، فرهنگی و حتی اجتماعی جامعه، ناشی از همین بیتوجهی به امر روزمره در معماری است. به عنوان مثال، در شرایطی که بخش عمدهای از نگرانیهای ساکنان، نسبت به نفوذپذیری خانهشان نسبت به دیگران نزدیک یا همان همسایههای دیواربهدیوار است، نسخه پنجره دوجداره داده میشود که حتی اگر فضای درون را نسبت به بیرون و دیگران دور، عایق کند اما تضمینی برای رها شدن از صداهای دیگران نزدیک نیست و یا در همین شرایط، ضرورت تامین نور، برخی معماران را به سمت طراحی نورگیرهایی سوق میدهد که بیشترین نفوذپذیری بصری را در مورد دیگران نزدیک ایجاد میکنند. مثالهایی از این قبیل را میتوان همچنان ادامه داد ولی جمعآوری همین مثالها و مصادیق، خود نیازمند پژوهشهای بیشتری در حوزه انسانشناسی معماری است.
منابع:
نوربرگ شولتز، کریستین، ۱۳۸۸، روح مکان، ترجمه محمدرضا شیرازی، تهران، نشر رخداد نو.
ریتزر، جورج، ۱۳۸۳، نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر، محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی.
غزنویان، زهرا، ۱۳۹، انسان شناسی فضای خانگی شهری؛ از مطلوبیت تا واقعیت، پایان نامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما: ناصر فکوهی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
شار، ادم، ۱۳۸۹، کلبه هایدگر، ترجمه ایرج قانونی، تهران، نشر ثالث.
پالاسما، یوهانی، ۱۳۹۰، چشمان پوست؛ معماری و ادراکات حسی، رامین قدس، تهران، پرهان نقش
هال، ادوارد.تی، ۱۳۷۹، بعد پنهان، منوچهر طبیبیان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
حائری مازندرانی، محمدرضا، ۱۳۸۸، خانه، فرهنگ، طبیعت، تهران، انتشارات مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی شهرسازی و معماری.
مرتضی، هشام، ۱۳۸۷، اصول سنتی ساختوساز در اسلام، ترجمه ابوالفضل مشکینی و کیومرث حبیبی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات شهرسازی و معماری.
بنتلی، ای ین و دیگران، ۱۳۸۷، محیطهای پاسخده، ترجمه مصطفی بهزادفر، تهران، انتشارات دانشگاه علم و صنعت.
فوکو، میشل، ۱۳۹۱، مراقبت و تنبیه: تولد زندان، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران، نشر نی.
ویکیپدیای فارسی، مدخلهای: درونگرایی، سراسربین.
[۱] Folgewelt
[۲] Vorwelt
[۳] Umwelt
[۴] Mitwelt