تجمعی از زنها و بچهها در پسزمینه تصویر دیده میشود، مردها جلوترند و یکی دو سرباز با اسلحه نیز در آن حوالی مانور میدهندو لوکیشن، خانهای آجری است که جماعت سعی دارند با دست و بدون هیچ ابزاری تخریبش کنند. سقف را که میریزند، کنار هم صف کشیده و با دست خالی به دیوارها فشار میآورند. دیوار که فقط رجی از آجرهای قرار گرفته روی هم است تاب میخورد و با فشارهایشان بازی میکند. دیگر درحال ریختن است که صدای فریاد مردی جوان از دور میرسد، صدایی که التماس میکند دست نگه دارند. سربازان چند قدمی به سمتش جلو میروند که بداند نباید دست از پا خطا کند و اینچنین قانونی خراب کردن، سزای کسی است که غیرقانونی میسازد. جوان که میبیند آخرین آجرهای خانه هم به زمین ریخت خودش را به زمین میزند و در خاک قلت میخورد و گریه و ناله سر میدهد. این چهاردیواری، حاصل فروختن تمام داراییش و قرض کردن از این و آن بوده است! اینجاست که تیتراژ پایانی فیلم میآید و مخاطب که با دیدن تمام صحنههای قبلی، ذهنش آماده شده با تماشای این ضجههای نهایی، دیگر کاملا میفهمد که «بحران مسکن و مهاجرین» یعنی چه؟
تهامینژاد در این مستند ۴۵ دقیقهای خود با عنوان «سرپناه، بحران مسکن و مهاجرین» که به شیوه شیوه مشارکتی ومشاهده ایساخته شده، قادر است به بسیاری از سوالاتکسانی که دغدغه حوزه معماری و مسکن را دارند پاسخ دهد. مثلا این سوال آزاردهنده که مردم ایران چهطور توانستند تمامی دستاوردها و دانش بومیشان در حوزه معماری را طی چند دههاخیر به کلی فراموش کرده و تن به الگوهای جدیدی دهند که جوابگوی بسیاری از نیازهای زندگیشان نیست؟ آیا منطق عمل ساکنان در برابر خانه، همانست که چیدمان وسایل داخل آنرا مدیریت میکند: تجمل، چشموهمچشمی، مد و… و آپارتمان، صرف «جدید» بودنش توانست، پدران و مادران ما را مغلوب طعمها و تجربهها و ماجراجوییهای جدیدشانکند؟ آن هم در فرهنگی که به گفته یکی از اساتید زبانشناس، چندین دهه در برابر پذیرش واژه «پزشک» -که پیشنهادی فرهنگستان زبان بود- به جای واژه «طبیب» مقاومت میکند؟
فیلم او محصول ۱۳۶۱ است و صحنههایی تکاندهنده از پایتخت ایران رابه تصویر میکشد، صحنههایی که به زحمت بتوان باور کرد تنها به ۳۰ سال پیش بازمیگردند. او از خلال این فیلم سعی دارد مسائل مهاجران آن دوره پایسخت را در حوزه مسکن، گونهشناسی کند. برای همین مسافرخانههایی را نشان میدهد که در هر اتاقشان، چندین نفر را کنار هم جای میدهند… گاراژهایی که شبها به محل اجتماع و خواب مردان و پسران جوان و نوجوان روستایی بدل میشوند، کسانی که نیمی از سال را برای کار در شهر گذرانده و نیمی دیگر را به روستا و نزد خانوادههایشان بازمیگردند… مغازهها و کارگاههای صنعتی که توامان محل سکونت کارگران نیز هستند… خرابهها و گودها و بقایای خانههای مخروبه… خانههای اجارهای قدیمی که چندین خانوار مهاجر را در کنار هم اسکان میدهند… تپههای اطراف تهران و تک خانههای غیرقانونی ساخته شده در لابهلای آنها که هرازگاهی به حکم دولتی، تخریب میشوند… حلبیآبادها و نیز مکانهای سکونتیای از این دست، بیشتر لوکیشنهای این فیلم را تشکیل میدهند و خود، قدرت تاثیرگذاری بالایی دارند که ترکیبشان با روایت صوتی روی تصاویر، گویایی وضعیت را نیز افزایش میدهد؛ زمانی که گوینده میگوید: «بیش از نیمی از جمعیت کشور در شهرها ساکنند و یک سوم جمعیت شهرنشین کل کشور، ساکن تهران… طبق سرشماری سال ۱۳۵۸، ۷۵ درصد ساختمانهای شروع شده تهران در خارج از محدوده قانونی شهر است… طبق سرشماری سال ۱۳۵۵، حدود ۱۵۰ هزار خانوار در کل کشور، ساکن چادر، حدود ۹۵ هزار خانوار ساکن کپر و آلونک و حدود ۱۹ هزار خانوار نیز ساکن کارگاه هستند.»
به این ترتیب، «بیخانمانی»، «مسکن غیرقانونی» و نیز «اجارهنشینی» را سه تیپ سکونتی اصلی مهاجران معرفی میکند که هرکدام مشکلات و حواشی خاص خودشان را دارند. افتادن در دام دلالان و زمینخواران و با قولنامههای کاغذی بدون اعتبار، سرگردان بیابانها شدن به دنبال زمینهایی که یا اصلا وجود خارجی ندارند یا به چندین نفر همزمان فروخته شدهاند و نیز سکونت در مسافرخانهها و گاراژها و کارگاهها، مشکل گروه بیخانمانهاست. الزام به سکونت در حلبیآبادها که نمونهای از آن با نام «شهرک حلب» در تهرانپارس به تصویر کشیده میشود و یا ساختن غیرقانونی خانههایی در حاشیه و تخریب مداومش توسط دولت و یا شکایت نهادهای دولتی از ساکنان برخی خانهها به دلیل تصرف در زمینهای دولتی و نیز بازپسگیری آنها از مردم به واسطه دستگاه قضایی نیز از مشکلات گروه دوم است. درنهایت، خوشبختترین گروه شاید مستاجران باشند که آنها هم با وجود مجاورت نزدیکشان با همسایههایی پرجمعیت و از فرهنگهای مختلف در خانههای اجارهای حیاط مرکزی و نیز بالا بودن اجارهها و نیز رفتار صاحبخانهها اجارهنشینان به شکل دیکری رنج میبردهاند. همه این گروهها درصدد رهایی از وضع موجود هستند و در این میانه، کمتر کسی اعتراضی به کیفیت بد خانهها کرده و مثلا از فقدان آب آشامیدنی لولهکشی و الزام روزمره برای رفتن به سرچشمه و آوردن آب در دبههای پلاستیکی به خانه گله میکند. همه به دنبال یک «چهاردیواری اختیاری» هستند که از دست آوارگی و مستاجری و فشار قیمتها خلاصی یابند.
تهامینژاد گرچه مسئلهاش سرپناه است ولی به همین اکتفا نکرده و اشاراتی نیز به بخشهای دیگر زندگی این مهاجرین دارد. مثلا با به تصویر کشیدن صفهای کارگران روستایی مهاجر و بیکار بر سر چهارراهها، ازدحامشان در ادارات کاریابی برای ثبتنام در شهرداری و راهآهن، دستفروشی در خیابانها و نیز جمعآوری و فروش نان خشک و ضایعات… بخشی از مشکلات مهاجران در حوزه اشتغال را نیز نشان و هشدار میدهد که اینان، نیروهای تولیدی کشور بودهاند که با این شتاب درحال حرکت به سمت مشاغل خدماتیاند و این، جامعه را در آینده دچار تورم و مشکلات اساسی دیگری خواهد کرد. او همچنین، گریزی به تاثیر این وضعیت بد سکونتی و کاری در روابط بین افراد نیز دارد و گوشههایی از مشاجرات زن و شوهری یا پدر و پسری را درباره تردیدهای به شهر آمدن، گواهی بر این واقعیت میآورد.
آنچه تماشای این صحنهها را سختتر هم میکند دانستن این نکته است که فیلم او درواقع، محصول زمانی است که موج دوم شهرنشینی در کشور نیز تقریبا فروکش کرده و تاحدودی حرکتهای جمعیتی، کندتر شدهاند. در متون و اسناد مربوط به شهرنشینی آمده که گذار از شیوههای پیشین سکونتی به این شیوه جدید زندگی در ایران، طی دو مرحله و دو جریان بزرگ صورت میگیرد که اولی مربوط به سالهای ۱۳۴۰-۱۳۰۰ بوده و «شهرنشینی تدریجی» نام دارد. دورهای که به تدریج، نفت به عمدهترین محصول صادراتی ایران بدل شد و به واسطه درآمدهای آن، دستگاههای بسیاری به ایران وارد شده و واحدهای صنعتی یکی پس از دیگری در پایتخت و شهرهای بزرگ کشور افتتاح گشتند. این مسئله، خود عامل مهاجرتهایی از روستا به شهر بود. در پایان این دوره نیز اصلاحات ارضی در روستاها انجام شد که ضربه نهایی را به روستاها وارد کرد. بنابراین پس از آن، موج دوم شهرنشینی ایران آغاز شد که بازه زمانی ۱۳۵۵-۱۳۴۰ را دربرگرفته و به «شهرنشینی سریع» معروف است. با صنعتی شدن کشور، تزریق درآمدهای نفتی و نیز ورود ماشینآلات به امر تولید کشاورزی، جمعیت بسیاری در روستاها بیکار و روانه شهرها شدند.
با اینحال، تصاویر فیلم او همچنان تکاندهندهاند و شرایط سخت و سیاهی را به تصویر میکشند که طیف وسیعی از مهاجران در آن بازه زمانی با آنها دست به گریبان بودهاند. با اینحال، کنار آمدن با همه این مشکلات، نیازمند سامان دادن وضعیت روحی و جسمی خود و نیز خانواده است؛ جایی که بتواند پشتصحنه مناسبی برای آماده کردن افراد در مواجهه با مشکلات و فشارهای جلوی صحنه جامعه باشد. در این بین، خانه به حداقلیترین معنای آن یعنی «سرپناه» ضرورتی کارکردی مییابد.
اینجاست که «آپارتمان» به عنوان یک ناجی بیش از پیش وارد عمل شده و به مثابه کلیدی طلایی برای حل مشکلات به کار گرفته میشود. دولت، طرحهای اسکان گودنشینان و نیز اعطای وامهای مسکن را مطرح میکند و در دیالوگهای بین مردم و نمایندگان اجرای این طرحها چندینبار نام «آپارتمان» را میشنویم که چه باشکوه و خواستنی طرح شده و قبله آمال مهاجرانی میشود که چنین تجربیاتی از سکونت را داشتهاند. در این شرایط، خود بیننده هم هرچند مخالف صریح الگوی آپارتمان برای سبک زندگی ایرانی باشد یا هرچند به کیفیت اجراهای امروزین آن نقد داشته باشد میپذیرد که بدونشک، راهی بهتر از این وجود نداشته است!
فیلم تهامینژاد، به دنبال برجستهسازی وقایع یا تشدید تاثیرات و بازی با احساسات مخاطب و یا سیاهنمایی شرایط نیست و فقط دغدغه روایت بخشهایی از تاریخ معاصر این مملکت را دارد چرا که به راحتی از کنار برخی صحنههای تاثیرگذار فیلم میگذرد، صحنههایی چون زن جوان ترک زبانی که با چادری گلدار و قرآنی به دست آمده و به مامورین دولت میگوید که مستاجر است و صاحبخانهاش خانه را فروخته و قسم میخورد که اگر کمکش نکنند بچههای خودش را آتش خواهد زد. کارگردان، این صحنهها را مثل بقیه صحنههای تصویر کرده و به آرامی از کنارش میگذرد. سعی تهامینژاد بر هیجانزده نشدن و تاثیر نگرفتن از این جریانات در روند فیلم، کاملا محسوس است و همین خونسردی، به مخاطب امروز که آن روزها را ندیده و باور وجود چنین شرایطی برایش دشوار است اطمینان میدهد که میتواند به صحنهها اعتماد کند.
این فیلم به کارگردانی محمد تهامینژاد و نیز تهیهکنندگی حسن میری و عباس شاکری، دو نفر از مهندسان معمار و شهرساز کشور در گروه اجتماعی جمهوری اسلامی ایران تهیه شده است. نکته قابل توجه این فیلم، داشتن تحقیق است که به صورت گروهی و توسط همین سه نفر انجام شده است. تماشای سرپناه گرچه ممکن است دانش و اطلاعات بیشتری از آنچه در کتابها و منابع مکتوب درباره آن دوره آمده نداشته باشد ولی از نظر بینش و احساسی که به بیننده منتقل میکند بسیار مفید است و تماشای آن به تمام کسانی که در حوزه مسکن و تحولاتش در ایران، کار و مطالعه میکنند توصیه میشود.