شرح تصویر: محلههای قزوین در دوره قاجار و پس از آن، به نقل از: سیر تاریخی بنای شهر قزوین و بناهای آن/ توجه به محلههای شهری، یکی از گامهای تحقق توسعه پایدار شهری در کشور است. برهمین اساس، مطالعات و برنامههای مختلفی پیرامون مفهوم محلهها و به منظور شناخت و تقویت آنها صورت گرفته است. در ادبیات مدیریتی و شهری امروز، استفاده از واژه محله دوباره رایج شده و حتی در برخی نامگذاریها و تقسیمبندیهای مدیریتی نیز از آن استفاده میشود. با اینحال برخی پژوهشها حاکی از آنند که اتلاق واژه محله برای هر پهنه شهری، مناسب نبوده و درواقع، نوعی اشتباه و کمدقتی نسبت به این موضوع است. استدلال این افراد به تجربه تاریخی محله در شهرهای کشور و ویژگیهای آنست، ویژگیهایی که وجود آنها شرط وجود محله است. این ویژگیها کدامند و چگونه میتوان به آنها دست یافت؟ تاکنون، مطالعاتی در این خصوص انجام شده ولی تقریبا هیچکدام مبتنی بر دادههای فولکلوریک نبودهاند. این مقاله سعی دارد با مروری بر این منابع، تصویری از محله، ویژکیها و کارکردهایش ارائه دهد.
مروری بر چیستی مفهوم محله
در گذشته، شهرهای ایرانی و اسلامی به واحدهای کوچکتری به نام محله تقسیم میشدند، واحدهایی که علاوه بر وجود میزان قابل توجهی از همگنی و یکپارچگی در بین ساکنانشان، اشکالی از همبستگی و فعالیتهای جمعی مشترک را نیز درون خود داشتند. اما این تجربه تاریخی که امروزه نیز نهادهای مختلف مدیریت شهری سعی بر احیاء آن داشته و شورایاریها را به نوعی نهادهای مدیریتی این واحد شهری معرفی میکنند، چه و چگونه بوده است؟
برای محله، تعاریف متعددی ارائه شده است. برخی آنرا شکل سنتی همان چیزی میدانند که در برنامه ریزی شهری و شهرسازی جدید تحت عنوان «واحدهای همسایگی در شهر» نامیده می شود؛ واحدهایی جمعیتی با نیازهای مشترک برای امکانات آموزشی و تفریحی و … که به قول هارت: «شامل مدرسه ابتدایی، بخش خرید و فروش کوچک و یک زمین بازی است و در مرکز واحد گرداوری شده است.» (سیف الدینی،۱۳۸۲) و یا «محله،محدوده ای قراردادی است که حد و مرز آن بر حسب یکنواختی و همگنی اجزای متشکله تعیین میگردد؛ .محدودهای کاربردی که مبنای آن همبستگی متقابل و روابط دوسویه اجزای تشکیل دهنده آن است.» (زهرا آقاجانی در: توسعه محلهای،)
این تعاریف عموما توسط شهرسازان تعریف شده و تاکید خاصی بر بخشهای کالبدی و همگنی بین آنها دارند. با اینحال از منظری فرهنگی- اجتماعی، محله بیش از هر چیز یک نهاد است، نظامی از روابط اجتماعی پایدار که با اهدافی مشخص شکل گرفته و در طول زمان استمرار می یابد. از این جهت میبایست این نهاد مثل سایر نهادها، توان پاسخگویی به برخی نیازهای جامعه انسانی را داشته باشد که درواقع، وجود این نیازها علت شکلگیری این نهاد بوده است. مطالعات میدانی، از نیازهای مختلفی حکایت میکنند که در اینجا ذیل سه دسته کلی تقسیم شده است:
نیازهای ارتباطی: در فقدان وسایل ارتباط جمعی و تکنولوژیهای فراغتی جدید، افراد یک محله از آنجایی که شکل هم و آشنا با هم بودند عموما اوقات بیکاری و تنهایی خود را نیز با یکدیگر میگذراندند و بچهها نیز همبازیهای خوبی در اطرافشان داشتند.
نیازهای حمایتی: کمک به نیازمندان و یتیمان، قرض دادن پول به یکدیگر، کمک به برگزاری مراسم عزا و شادی و… از مهمترین حمایتهای اهل محل از هم بوده است.
نیازهای مدیریتی: تقسیمبندی آب و لایروبیها جویها، پارو کردن برفها، خروج زبالهها، تامین امنیت محله، حل و فصل دعاوی بین اهالی و… از فعالیتهای مورد نیاز زندگی بوده که توسط خود اهل محل انجام میشده است.[۱]
محله، پاسخی به نیازهای ساکنان
یکی از منابع قابل ارجاء برای مطالعات فرهنگی و اجتماعی، فولکلور و منابع فولکلوریک هستند که بخشی از اطلاعات تاریخی هر قوم و منطقه را نیز درون خود پنهان کردهاند. یکی از این منابع در شهر قزوین، کتاب «دو بلبل روی شاخه های پسته» است که به مجموعهای از واژگان، مثلها و سرودههای محلی قزوینی اختصاص دارد و سال ۱۳۸۳ توسط مجید بالدران گردآوری و منتشر شده است. در میان اشعار فولکلوریک منتشر شده در این کتاب، مضمون محله نیز به چشم میخورد. به عبارت دیگر، تصویری از محلهها در واقعیت تاریخیشان بازنمایی شده که قابل بررسی است. از جمله میتوان دادههایی در تایید و تکمیل تعریف محله به عنوان یک نهاد اجتماعی ارائه داد.
همانطور که پیشتر گفته شد، یکی از کارکردها محله، پاسخ به نیازهای ارتباطی افراد ساکن در محدوده آن بوده است. رسم بر آن بوده که افراد هممحلهای به یکدیگر غذا و خوراکی تعارف میدادند و شبهای طولانی زمستان، در شبنشینیهای بین خودشان، خوراکیهایی چون سیب زمینی آبپز، کشمش و نخود و… خورده و بزرگترها برای کوچکترها داستانهایی از ادبیات و نیز تجربیات خود تعریف میکردهاند. دخترهای همسایه دور هم جمع شده و خاله بازی میکردند و مادرانشان هم در جمعهایی زنانه به خواندن قرآن یا گپ و گفت میپرداختند. در محلات قدیمی به دلیل نقش بسیار کمتر رسانه ها افراد به جای ارتباطات جمعی با ارتباطات فردی مواجه بودهاند. در داخل این محلات و بر مبنای سن و جنس، گروه هایی شکل میگرفته که غالبا در اوقات کار و تفریح با هم بودهاند. اصطلاح بچه محل نیز بر همین اساس رایج میشود. از ویژگیهای این گروهها خطاب کردن افرادشان با نامهایی ساختگی، مستعار و محلی است. این نامها میتوانستند به برخی ویژگیهای کالبدی و ظاهری و یا رفتاری افراد اشاره داشته باشند. این نامها با وجود آنکه با یک نگاه بیرونی ممکن است تحقیرآمیز و تمسخروار به نظر برسند اما از سوی اعضای خود این گروه بیشتر، نشانهای بر دوستی و رابطه صمیمانه بچه محلها با یکدرگی است. در ترانه زیر تا حدی به این سنت اشاره شده است:
«یه روزی تو خانه مان هزار تا بچه بودش یکیشان نیم وجبی، یکی دیه بشکه مماند
اون یکی قد کله بود، یکی دیه تبریز اس یکی مان شلوغ مکرد، اون یکی پای بازی اس»
در تجربه تاریخی از مفهوم محله، کل محدوده کوچه و نیز محله به عنوان بخشی از خانه و حریم امن و خصوصی تلقی شده و محل بازی بسیاری از گروه های هم سن و بچه محل به حساب میآمده است. برهمین اساس، همسایهها نیز یک خودی نزدیک و قابل اطمینان که خانوادهها مایل به دوستی فرزندان آنها با فرزندان خود بودهاند و ظاهرا کوچه و «بچه کوچه«، ،معنای منفیای را که امروز در فرهنگ زندگی شهری بسیاری مناطق با آن مواجهیم نداشته است.
«خانم کوچیک تو باغچه چی می چینه؟آلوچه با دخترای کوچه»
بچه محل ها مهمترین گروه مرجع افراد در شکل زندگی محلهای بودهاند و تفریحات مشترکی با یکدیگر داشتهاند..از جمله این تفریحات، دعوا و زورآزمایی با هم یا با سایر محلات و نیز رفتن به سینما بوده که در ترانه زیر به تصویر کشیده شده است :
«من و داوود و حسن خپل، قومای مش سینا با همان سه تا قران سه تایی رفتیم سینما
داووده کشمشا ر ملمباندش تک نفری یه دانم به ما نداد آن پسر خاک تو سری
فیلمه که تمام شدش محکم چرپاندم تو سرش به داوود خیره شدند هر که بودش دور و ورش
پا گذاشتش به فرار حسنه،من دنبال اون یه دانم زفکنه انداختم و افتاد دمرو
دیدیم ای وای راستی راستی داریم دعوا مکنیم عین آدمای بد خودمانه رسوا مکنیم
من رفتم بالای سرش گرفتمش بلند بشد تای کفشه ر دادم که توی پاش جابه جا شد
دو تا ماچ از قمبای کلفت او گرفتم و خندیدیمان سه تایی دست همه گرفتیمان دویدیمان»
علاوه بر نیاز ارتباطی که شرحش در بالا آمد، پاسخ به نیازهای مدیریتی زندگی جمعی نیز توسط محله صورت میگرفته است. منظور از این نیاز، نیازی است که به زندگی همه یا اکثریت ساکنین آن مرتبط بوده است. تا پیش از تشکیل پاسبانی و شهرداری و انجام مجموعهای از امور شهری توسط آنها، محلهها هرکدام تا سال ها خودشان با نوعی دموکراسی و مدیریت محلی مسائل و مشکلات خود را مرتفع میکردهاند و این نیاز مدیریتی، یکی از مهمترین ضرورت های وجودی محلات شهری بوده است. توزیع منابع که مهمترین آن در شهر کم ابی چون قزوین «آب» بوده که آن هم در قالب محله صورت میگرفته است. برفروبی و مدیریت زبالهها و خارج کردنشان از محل و نیز تامین امنیت را نیز باید به این لیست اضافه کرد. «جوانان سرِ گذری» به گروهی از جوانان محله گفته میشده که در ورودی محله ایستاده و رفتوآمد غریبهها را به داخل آن کنترل میکردهاند. گاه کار از سوال و جواب فراتر رفته و کار به دعوا و کتککاری میکشیده است.
حل و فصل دعاوی نیز یکی دیگر از نیازهایی است که ساخت نهاد محله را ضروری میساخته است. دعواهای بزرگترها عموما سر موضوعاتی چون ریزش آب ناودانها به داخل همسایه، ملک و زمین و یا پیرامون دعوای بچهها با یکدیگر بوده است. به این معنا که گاه دامنه دعوای بین دو کودک تا خانوادهها و پدر و مادرها کشیده میشده است. این ترانه، توصیف گویایی از چنین وضعیتی است:
«بچه تان بچمه چزانده اس دست بچهمه برانده اس چخچخیشه استانده اس»
تا اینجا درباره دو نیاز ارتباطی و مدیریتی صحبت شد اما سومین نیاز مورد توجه محله، نیاز حمایتی است.
منظور از این نیاز، مایحتاج و مسائل شخصی یکی یا جمع کوچکی از ساکنان است که توسط دیگران حل میشده است. نیاز اقتصادی از جمله موارد حمایتی است که ماندگاری محله را تضمین میکرده است. در فقدان سیستم های نوین اقتصادی و صندوق های قرضالحسنه،وجود سیستمهای تعاونی داخلی (از جمله بانکهای سنتی زنان محله) و یا قرض دادن اجناس نقدی و غیرنقدی به هم نقش بسیار زیادی در زندگی مردم داشته است. استفاده مشترک از فضاهایی چون آشپزخانه، سرویس بهداشتی و… فقط در صورتی میسر است که روابط حسنهای در بین ساکنان برقرار بوده و آنها هم را یک خودی نزدیک محسوب کنند. نمونه چنین سیستم تعاونی در بین اهالی محله را در ترانه زیر میتوانیم ببینیم:
«یه کلو گوشت خریدیم آوردیمان به خانمان بعد از یه عمر امان امان زنمان و بچه مان
گفتش کجا بذارمش؟گفتم خانه محمود آقا بذار توی یخچالشان می چی مشد تا پس صبا؟
گفتش بالام روم نمشد.گفتم رییس جمهور ما گفتس خانه همسایه تان گوشتاتانه بذاریتان
رفتش گذاشتش چکند؟بالام یخچال نداریمان»
یکی از بهترین راه های مبارزه با کمبود منابع، روی هم گذاشتن سهم هرکس و استفاده نوبتی همه از آن بوده است. این موضوعی است که به هنگام پخت رب و ترشی و… وجود داشته است. هرکدام از همسایهها بخشی از ابزارآلات و مایحتاج کار را مهیا میکرده و همگی در محصول سهیم میشدهاند. به هنگام مراسم عزا و عروسی نیز چنین همکاریای وجود داشته و افراد محله خانههایشان را در اختیار یکدیگر قرار میدادهاند. کمک به اقشار آسیب پذیر از جمله یتیمان و مستمندان نیز از جمله تاثیرات دیگر محله بوده است. بنابراین، محله،یک واحد اجتماعی- اقتصادی نسبتا خودکفا بوده که بسیاری از نیازهای ساکنین خود را براورده میکرده است.
محله، مفهومی کارکردی برای کلیت شهر
محلهها علاوه بر انسجامی که در داخل خود داشتند و به زندگی خصوصی و جمعی افراد در کنار هم کمک میکردند، درکلیت شهر نیز وظایفی را انجام میدادند. یکی از مهمترین این مسائل، ضدیت محلههای مختلف با یکدیگر و داستانهای مختلف مربوط به دعواهای آنها بود که تحلیلهای مختلفی از آنها ارائه میشود. یکی از این ضدیتها، تقابل «حیدری- نعمتی» است که در برخی شهرهای قدیم ایران وجود داشته و به واسطه آن، محلههای شهر در مقابل هم صفآرایی میکردهاند. کتاب «مینودر» به این مسئله اشاره کرده و مینویسد که حیدریها از هواداران «شیخ حیدر» از اجداد سلسله صفویه بوده و نعمتیها نیز خود را به «نعمت الله»، از پیران مورد احترام ترکمنهای آق قویونلو منسوب میدانستهاند. گفته میشود شاه عباس از این تقابل تاریخی استفاده کرده تا شهرها را از نظر قوای نظامی همیشه آماده نگه دارد. جوانان حیدری و نعمتی همیشه سر مسائل مختلف با هم دعوا و زد و خورد داشتهاند و مهمترین نمود تقابلشان نیز در مراسم و هیاتهای تاسوعا و عاشورا بوده که به نوعی، نمایش قدرت در سطح شهر محسوب میشده است. این کتاب، آنجا که به توضیح ساختار حیدر – نعمتی می پردازد به نقل از سرجان ملکم در کتاب تاریخ ایران، به وجود طوقی مقدس و منسوب به امام حسین اشاره می کند که در محله «آخوند» قرار داشته و گاها میان حیدریها و نعمتیها برای تصاحب آن، زد و خوردهایی در میگرفته است. همچنین از چند محله یاد کرده و آنها را ذیل عنوان حیدری و نعمتی تقسیم بندی میکند. از جمله محله «آخوند» و «مغلواک» که جزء نعمتیها بوده و متحد هم محسوب میشده اند و محلههای «راه ری»، «پایین محله» و «گوسفند میدان» که حیدری بوده و در مقابل گروه اول و در کشکمش دائمی با آن قرار داشتهاند. [۲]
نمونههایی از این تضادها و تقابلهای بین محلهای را در فولکلور شهری به کرات میتوان دید. بسیاری افرادی در تعریف اینکه «محله شما کجاست؟» از اینکه «محله آنها کجا نیست» استفاده کرده و آنرا از خلال مجموعهای تفاوتها با سایر محلات شهر توضیح میدهند. افراد محله در این پروسه همزمان با آنکه احساس خودی بودن را در بین خود تقویت می کنند و محله خودشان را واجد ویژگی های مثبت بسیاری می دانند به تمایز از سایرین و گاها تحقیر آنها می پردازند که نمونه آنها در ترانه زیر آمده است. در این ترانه که از قول اهالی محله «راه چمان» قزوین است سایر محلات تحقیر میشوند:
«خالو مد حسن تو پیری یونجه نخور می میری
ما مُخوریم جوانیم بچه ی راچ چمان ایم!»
یا این بیت از یک ترانه محلی که هویت یابی محلی را از خلال دسته های عزاداری و مراسم شام غریبان امام حسین به خوبی نشان می دهد. نکته قابل ذکر اینکه از انجایی که شعر فوق جدیدتر است به نام محله هایی اشاره کرده که در اسناد قدیمی تر وجود ندارد، مانند مولوی:
«دسته راکوشکیا جلوی ماست، قوی میدان[۳]م پشت سر است
حفظ آبرو بکنید دسته ما از همه شان جلوتر است
همه تان با هم بگید، علاف بازار است اینجا
سینه زن به سر بزن، شربت دَ کار است اینجا
همه تان با هم بگید، گرده بازار است اینجا
سینه زن، محکم بزن، قیمه نثار است اینجا
سینه زن، سه تا بزن، دم دباغان است اینجا
گاو و گوسفند زیاد است، قربانی دَ کار است اینجا
قمه زن، قایم بزن، شازده حسین است اینجا
قمه را قایم کنید، آجان دَ کار است اینجا
سینه زن، داغان نشید، باید بریم به مولوی
خانه امینیا از آنجا هم به خانه خیابانی»
اهالی یک محل علاوه بر این به تحقیر سایر محلات به عنوان دیگرانی با ویژگی های اخلاقی منفی نیز می پرداخته اند. از جمله ترانه زیر که از قول یکی از محلات قزوین، ساکنین محله «مغلواک» را تحقیر کرده و آنها را افرادی خسیس و حسابگر می نامد و نیز اتحادشان را با تشبیه هجوآمیزی به سخره می گیرد:
«مغلواکیان بله گوش اره بر کمر، جندره چموش
کشمش درآور از سوراخ موش شمار چه به این عروس؟
مغلواکیان دسته شدن … گره بسته شدن
سوار این دسته شدن ز بس نشستن سر آن خسته شدن»
و یا بیت زیر که در خصوص «شازده حسین» گفته شده و سعی دارد از خلال این کلمات، دیگری خطرناکی را تصویر کند:
«دم شازده حسین سه نفر کشتن اگه توام بودی توام می کشتن!»
رجز خوانی و تحقیر محلات دیگر نیز در آن روزگار رواج داشته است، تحقیرهایی که گاه در غالب هجو خودنمایی می کرده است از جمله ترانه زیر:
«این چوب داغ داغانی بر … دباغانی
این چوب، رنگ خاک اس بر … مغلواک اس
این چوب، رنگ گوجه بر … بارته کوچه[۴]»
این تقابل محلات به حدی بوده که گه گاه و به بهانه ای واهی (مثلا ورود یکی از جوانان محله دیگری به محله خودی) دعوای مفصلی بین جوانان دو محله در می گرفته و گاه منجر به شکستگی سر و دست طرفین دعوا می شده است. به این ترتیب و براساس یک سنت نانوشته مرسوم، دو محله در مواجهه با هم و در ابتدای آشنایی ابتدا طی یک نبرد تن به تن، زورآزمایی و قدرت نمایی کرده و پس از پایان دعوا با هم دست داده و رابطه دوستی آنها آغاز می شده است. حال انها یک خود بزرگتر را ساخته و در مقابل دیگری مشترکی که سایر محلات شهر بودند با هم متحد می شدند و در مواقع لزوم و هنگام دعواهای حیثیتی به کمک محلات دوست می شتافته اند. به این ترتیب و با این فرآیند، مدام خودی و دیگری به هم تبدیل می شده اند. ترانه زیر که رجز خوانی دو محله قدیمی قزوین را در مقابل هم نشان می دهد به بهترین شکل، مراحل متوالی رابطه محلات با هم را بیان می کند:
| هنگام صلح: | هنگام جنگ: |
| اهالی راه چمان خطاب به اهالی به امامزاده علی: | اهالی راه چمان خطاب به اهالی به امامزاده علی: |
| امامزاده علی دو در داره بچه شیر نر داره | امامزاده علی دو در داره بچه کور و کر داره |
| اهالی امامزاده علی به اهالی راه چمان: | اهالی امامزاده علی به اهالی راه چمان: |
بنابراین، دعواهای بین محلهها یکی از رسوم و نیز از مهمترین تفریحات جوانان در آن زمان محسوب می شده و همانطور که گفته شد، ظاهرا با سیاستهای کلان حکومتی نیز بیارتباط نبوده است.
جمعبندی
از فولکلور چه کمکی میتوان برای مطالعات مربوط به محلههای شهری گرفت؟ اولین اطلاعاتی که این اشعار فولکلوریک میتوانند در اختیار مطالعات فرهنگی- اجتماعی با رویکرد تاریخی قرار دهند، اطلاعاتی درباره نام و حتی محدوده محلههای قدیمی است. به عنوان مثال در اینجا و با استفاده از دادههای فولکلوریک کتاب مورد بحث، اسامی مهمترین محلههای قدیمی قزوین به این شکل استخراج میشوند: مغلواک، راه چمان، راکوشک، امامزاده علی، دباغان، قوی میدان، شازده حسین، بارته کوچه، بلاغی، بازار و مولوی. در لایه بعدی میتوان اطلاعات تحلیلیتری از آنها به دست آورد، مثلا در ارتباط با رابطه محلههای مختلف با یکدیگر و نیز ویژگیهای نهاد محله که مفصلا ذکرش در این مقاله آمد.
بنابراین، محله، نهادی بوده که چه در داخل خود و چه در کلیت شهر، کارایی داشته و به نیازهای متعددی پاسخ میداده است. از نظر هویتی برای افراد ساکن در آن و سایر ساکنین شهر معنا داشته و توسط شهروندان قابل تشخیص بوده است. این قابل تشخیص بودن و بازنمایی، خصوصا در مورد برخی آیینها و مراسم و نیز فولکلور آن شهر، برجستهتر بوده است. با این درک از محله، طبیعی است که با رویکردهای دستوری و از بالا به پایین و یا حتی صرف وجود همگنی کالبدی و فرهنگی در پهنههایی از شهر نمیتوان آنها را محله نامید.
حال جای این پرسش مطرح است که در تجربه امروز شهرنشینی ایران که اولا، همگنیهای فرهنگی در جایگزینی فضایی از بین رفته و بیشتر، افراد بر اساس میزان دسترسیشان به منابع مالی در محلی ساکن میشوند و دوما، نهادها و سازمانهای بسیاری، انجام امور مختلف را در شهر برعهده دارند و سوما، نهادها و رسانههای متعددی برای تامین نیازهای ارتباطی و حمایتی افراد به وجود آمده، محله چرا میبایست باشد و چه ضرورتی دارد؟ طرح این موضوع بدان معنا نیست که محلهها به کلی از بین رفتهاند. هنوز به صورتی پراکنده و در گوشهگوشه بافت قدیمی برخی شهرها میتوان نشانی از آنها گرفت ولی بحث اساسی آنست که محله، به عنوان یک نهاد اجتماعی و نیز یک الگوی مدیریتی پویا و مردمی، دیگر نمیتواند مطرح باشد چرا که تقریبا تمامی زیرساختهای آن از بین رفته و تجربه زندگی شهری دگرگون شده است. اصرار و پافشاری بر تولید و احیاء آن بدون توجه به این تغییرات فرهنگی، در بهترین حالت تنها زنده نگه داشتن فرمایشی یک نام، بر تابلوها و اطلاعیههای شهری است و بیشتر به بیمار پیر و بدحالی مانند است که به واسطه اتصال به یکسری دستگاه، هنوز نفس میکشد، نفس کشیدنی که با زندگی واقعی تفاوت دارد و تمامی کسانی که تجربه محله را داشتهاند بدونشک تایید خواهند کرد که محله، این نبوده است. شاید بهتر باشد بپذیریم که محله به معنای سنتیش، تجربه روبهزوالی است و زندگی امروز، نیازمند مفاهیم، سازمانها و نهادهای درخور خودش است.
منابع
بالدران، مجید،۱۳۸۳، دو بلبل روی شاخه های پسته، قزوین، حدیث امروز.
توسعه محله ای؛ چشم انداز توسعه پایدار شهر تهران، ۱۳۸۳، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران.
سیف الدینی، فرانک، ۱۳۸۲، مبانی برنامه ریزی شهری، تهران، آییژ.
گلریز، محمدعلی، ۱۳۸۲، مینودر، جلد اول، قزوین، انتشارات طه.
غزنویان، زهرا، ۸۶-۱۳۸۵، بررسی هویت قومی و محلی اکراد نواب جنوبی قزوین، پایاننامه کارشناسی، رشته انسانشناسی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
دبیرسیاقی، محمد، ۱۳۸۱، سیر تاریخی بنای شهر قزوین و بناهای آن، قزوین، میراث فرهنگی استان با همکاری انتشارات حدیث امروز.
[۱] این تعریف و تقسیمبندی، برگرفته از یافتههای رساله کارشناسی نگارنده با موضوع محلههای شهری است.
[۲] نقشه محلههای قدیمی قزوین در بخش ضمائم موجود است.
[۳] – قوی میدان، نام یکی از دروازه های قدیم شهر قزوین است که به سمت رشت منتهی می شده است. آنرا از این جهت به این نام می خوانند که قوی در ترکی به معنی گوسفند است و گوسفندان را در بیرون این دروازه معامله می کرده اند. نام دیگر آن سوق الاغنام یا گوسفند میدان است. محله مجاور این دروازه نیز به همین نام خوانده می شده است. .
[۴] – کوچه ای از کوچه های محله مغلواک بوده است.