عکس: فرانسیس دنسمور در حال ضبط موسیقی بلک فوتها از بومیان آمریکا با استفاده از فنوگراف. موسیقیشناسی تطبیقی (comparative musicology) شاخهای از دانش بشری است که امروز بیشتر با نام اتنوموزیکولوژی (ethnomusicology) شناخته میشود، هرچند که میان این دو تفاوتهایی وجود دارد اما به لحاظ تاریخی موسیقیشناسی تطبیقی جریانی که به شکلگیری اتنوموزیکولوژی میانجامد. یاب کونست واضع اصطلاح اتنوموزیکولوژی در کتابش
که همین عنوان را بر خود دارد، موضوع این علم را چنین تعریف میکند: «موضوع مطالعه رشته اتنوموزیکولوزی یا همانگونه که قبلا موسیقیشناسی تطبیقی نامیده میشد، مطالعه موسیقی سنتی و ابزار موسیقایی همه اقشار فرهنگ انسانها است که به اصطلاح انسانهای پریمیتیو (عقب افتاده) و ملل متمدن را در بر میگیرد. از این روی این علم به تحقیق موسیقی تمام قبایل و موسیقی عامیانه و هر نوع هنر موسیقی غیر اروپایی میپردازد. در کنار این جنبهها مسائل جامعهشناسی را به مثابه پدیده فرهنگگرایی در موسیقی، برای نمونه تاثیر و نفوذ عناصر موسیقی بیگانه را مطالعه میکند.» (حجاریان، 1378: 60) در واقع کونست در این تعریف حوزههای پژوهش اتنوموزیکولوژی را تمامی موسیقی جهان منهای موسیقی اروپا تعیین میکند. این تمایز میان موسیقی هنری اروپا و سایر انواع موسیقی مرز تاریخی میان موسیقیشناسی و اتنوموزیکولوژیست که در مورد موسیقیشناسی تطبیقی نیز صادق است. بر اساس چنین رویکردی اکثریت صاحب نظران اتنوموزیکولوژی، تاریخ این علم را تا 1767 یعنی زمان انتشار فرهنگ موسیقی ژان ژاک روسو عقب بردهاند. از این تاریخ تا دهه 1880 که اولین نوشتههای این علم منتشر میشود از چندین نفر نام برده شده که غالبا به مطالعه موسیقی فرهنگهای کهن و یا جمعآوری موسیقی فولکلور پرداختهاند، از آن جمله میتوان به مطالعه پدر ژوزف ماری آمیو بر موسیقی چین و مطالعه آندره گیوم ویلتو درباره موسیقی عرب اشاره کرد. رافایل کس وتر، یکی دیگر از موسیقیشناسان برجسته نیز تحقیقات جامعی بر موسیقی عرب انجام داده است. شخصیت دیگر، فرانسوا جوزف فتیس (1784-1871) است. «او که روی دانشنامه موسیقی کار میکرد هم مورخ، هم کمپوزر و هم فرضیهپرداز موسیقیشناس بود. او کتاب تاریخ عمومی موسیقی را در سالهای 1869 تا 1876 نوشت. این اولین کتاب تاریخ موسیقی بود که موسیقی چند فرهنگ متفاوت را در زمینههای گوناگون از جمله مسائل زبانشناسی و قومشناسی موسیقی بررسی میکرد و از همین زاویه است که بعدها او را به عنوان یکی از پایهگذاران موسیقیشناسی قومی تلقی میکردند. وی در یکی از نوشتههایش به نام یادداشتهای فلسفی بر تاریخ موسیقی ضرورت بررسی رابطه زبان و موسیقی و همچنین نظریه موسیقی را یادآور شده است.» (حجاریان، 1387: 37-38) دهه 1880 با ظهور دو چهره بارز برای اتنوموزیکولوژی همراه است. بسیاری انتشار مقاله کارل اشتامف را در دومین شماره «فصلنامه علم موسیقی» درباره آوازهای سرخپوستان بلاکولا در 1886 را سرآغاز اتنوموزیکولوژی و اشتامف را پایهگذار آن میدانند اما یاپ کونست معتقد است این لقب متعلق به جرج الیس است. کونست میگوید انتشار مقاله الیس با عنوان «پیرامون گامهای موسیقی ملل» را در سال 1885 نقطه شروع اتنوموزیکولوژی است. به هر تقدیر میتوان گفت از این تاریخ یعنی حدود 1885 است که موسیقیشناسی تطبیقی متولد میشود. هم زمان با موسیقیشناسی تطبیقی، موسیقیشناسی نیز در حال شکلگیری و تفکیک خود از تاریخدانان موسیقی غرب بود. گیدو ادلر که از بانیان فصلنامه علم موسیقی نیز بود مطالعاتش را در دانشگاه وین و در رشته حقوق آغاز کرد اما بعدها به مطالعه تاریخ موسیقی علاقمند شد. «ادلر بین سالهای 1882 تا 1885 استاد تاریخ موسیقی در دانشگاههای وین و پراگ بود. ادلر اولین طرح جامع و چندگانه شناخت موسیقی را در 1885 معرفی کرد. او در مقاله مشهورش «چشمانداز، روش و هدف موسیقیشناسی» این علم را به دو بخش عمده تقسیم کرد: 1- موسیقیشناسی تاریخی 2- موسیقیشناسی سیستماتیک. از نظر او پایه شناخت موسیقیشناسی تاریخی، دورانها، خلقها، امپراتوریها، ملتها، ناحیهها، شهرها، مکاتب، هنری و هنرمندان هستند و رشتههای وابسته آن عبارتند از تاریخ عمومی، کهنشناسی، امور سیاسی، کتابشناسی، تاریخ ادبیات و واژهشناسی. اما از نظر او موسیقیشناسی سیستماتیک پایهگذار متعالیترین قوانین در هر شاخه از هنر تُنالی است. رشتههای وابسته به این شاخه عبارتند از آکوستیک، ریاضیات، فیزیولوژی، روانشناسی، منطق (نحوی تفکر موسیقایی)، دستور زبان، عروض، شعر، فن آموزش، زیباییشناسی و غیره. ادلر اعتقاد داشت سیر تکاملی یک ملودی از ساده به پیچیده راه میپیماید و این که ساختار یک اثر هنری از درجهای به درجه متعالیتر رشد میکند و یا یک اثر موسیقایی در درون یک فرهنگ دارای اشکال پیچیدهایست، علت این است که همه اجزای هنر مانند تک تک سلولها به یکدیگر جذب میشوند و تشکیل عضو میدهند.» (حجاریان، 1387: 38-40) ادلر در مقالهای که 1885 نوشته است وظیفه موسیقیشناسی تطبیقی را چنین توصیف میکند که «یک مبحث فرعی جدید و قابل ستایش در موزیکولوژی سیستماتیک، موسیقیشناسی تطبیقی است. وظیفه موسیقیشناسی تطبیقی عبارت است از بررسی چگونگی ترکیب اصوات، خصوصا در آوازهای عامیانه ملل، کشورهای مناطق مختلف، مقایسه آنها با هم و گروهبندی آوازها بر اساس خصایص ویژه آنها.» (مسعودیه، 1383: 21) و در جایی دیگر مینویسد «وظیفه موسیقیشناسی تطبیقی برابری و مقایسه قطعات موسیقی، به خصوص موسیقی فولکلوریک تودههای متفاوت جهان به قصد شناخت موضوعات قومی آنان و همچنین طبقهبندی آنان بر پایه فرمهای گوناگون است.» (حجاریان، 1387: 38) دیدگاههای ادلر تاثیر عمیقی بر مکتب موسیقیشناسی تطبیقی گذاشته است. از دیگر آثار تاثیرگذار بر موسیقیشناسی تطبیقی کتاب هلمتز با عنوان «پیرامون تاثیر آهنگ» است که جایگاه ویژهای در موسیقیشناسی و موسیقیشناسی تطبیقی دارد. در این کتاب، هلمتز آکوستیک را به عنوان علمی مبتنی بر فیزیک صوت طرح میکند. نوشتههای اشتامف در برلین علاقمندانی را به خود جذب میکند که حاصلش شکلگیری مکتب موسیقیشناسی تطبیقی برلین است. از جمله چهرههای شناخته شده این مکتب میتوان از هورنباستل، آبراهام، زاکس نام برد. از دیگر کارهای اشتامف تاسیس آرشیو فنوگراف برلین است که نقش ارزندهای در گسترش مطالعات موسیقیشناسی تطبیقی دارد. شکلگیری این آرشیو خود وامدار اختراع فنوگراف توسط ادیسون در 1877 است. شیوه مطالعات مکتب برلین توسط برخی از پژوهشگران به سایر نقاط اروپا راه یافت. از جمله میتوان به بلا بارتاک اشاره کرد که با تکیه بر اصول مکتب برلین به مطالعه موسیقی فولکلور اروپا و سایر نقاط جهان میپردازد. جریان دیگری که از این مکتب تاثیر میپزیرد توسط رابرت لاخ و ریچارد والاسچک در اتریش شکلمیگیرد. این جریان به مکتب موسیقیشناسی تطبیقی وین شهرت دارد. با به قدرت رسیدن نازیها در آلمان، اهالی مکتب موسیقیشناسی تطبیقی برلین از کار برکنار و بعضا از کشور اخراج شدند. این زمان نقطه عطفی در تاریخ اتنوموزیکولوژی است چرا که بسیاری از دانشآموختگان مکتب موسیقی شناسی تطبیقی آلمان به آمریکا مهاجرت میکنند. در آمریکا سنت موسیقیشناسی تطبیقی و سنت مردمشناسی با یکدیگر ترکیب میشوند و جریانهای تازهای در این علم شکل میگیرد که به مکتب آمریکایی معروف است. غالبا اصطلاح موسیقیشناسی تطبیقی به جریان اروپایی این علم و اصطلاح اتنوموزیکولوژی به مکتب آمریکایی آن اشاره دارد. با این حال موسیقیشناسی تطبیقی در آمریکا نیز توسط برخی چون میزیسلا کولینسکی، به همان شیوه اروپای خود ادامه یافت. پس از جنگ جهانی دوم، مکتب برلین توسط ماریوس اشنایدر در کلن احیا گردید و از این رو به نام مکتب موسیقیشناسی کلن شناخته شده است. محمدتقی مسعودیه، استاد فقید دانشگاه تهران از دانشآموختگان همین مکتب است. به این ترتیب شاید بتوان گفت جریان موسیقی شناسی تطبیقی به واسطه فعالیتهای پژوهشی و آموزشی مسعودیه به ایران وارد میشود و از همین رو مسعودیه را پدر اتنوموزیکولوژی ایران میدانند. همانطور که در کارهای مسعودیه نیز قابل بررسی است، موسیقیشناسی تطبیقی، تاکید قابل توجهی بر ضبط و آوانگاری موسیقی، به منظور بررسیهای مقایسهای نمونههای مختلف در مناطق گوناگون دارد. هرچند که موسیقیشناسان تطبیقی فرهنگ را نادیده نمیگیرند اما رویکردها، روشها و نیز نقشی که آنها برای فرهنگ قائلند آنها را از علاقمندان اتنوموزیکولوژی (موسیقیشناسی قومی/قومشناسی موسیقی) متمایز میکند. منابع: • حجاریان، محسن. (1385) مقدمهای بر موسیقیشناسی قومی، تهران، پژوهشگاه میراث فرهنگی و کتاب سرای نیک. • مسعودیه، محمدتقی. (1383) مبانی اتنوموزیکولوژی، موسیقیشناسی تطبیقی. چاپ دوم. تهران: سروش.