فرهنگ ها به واسطه آموزش عناصر خود به اعضای جدیدشان، تداوم می یابند. تمامی ما خودآگاه یا ناخودآگاه در فرآیندهای آموزشی سهیم هستیم. فرهنگ پذیری به این واقعیت اشاره دارد که چگونه انسان از موجودی طبیعی به موجودی فرهنگی بدل می شود ؛ موجودی که از طریق زندگی در یک جامعه انسانی، تمامی ویژگی های فرهنگی آن جامعه را درونی می سازد. زبان، اعتقادات، زیبایی شناسی و بسیاری از داشته های ما در فرآیندهای فرهنگ پذیری و اجتماعی شدن شکل می گیرند. اهمیت آموزش چنان است که انسان در سیر تاریخی خود آن را از فرآیندی ناخودآگاه به فرآیندی نظام مند و خودآگاه تبدیل کرده است. آموزش در موسیقی دستگاهی و ردیف ایرانی که گاهی از آن با عنوان موسیقی سنتی یاد می شود جایگاه ویژه ای دارد. در این نوشته به مقایسه شیوه های مدرن و سنتی در آموزش این نوع از موسیقی می پردازیم.

طی چند دهه اخیر، بسیاری از جلوه های زندگی ما تغییر کرده است. از دید عالمان علوم اجتماعی، این تغییرات به حدی است که دوره جدیدی از زندگی انسان را ایجاد نموده که از آن با عنوان دوران مدرن یاد می شود. تقابل دوگانه سنت و مدرنیته در بسیاری از رفتارهای ما از جمله آموزش موسیقی سنتی وجود دارد. نظام سنتی آموزش موسیقی دستگاهی که آن را با عنوان نظام استاد- شاگردی می شناسیم، ویژگی هایی دارد که از نظام مدرن آموزش متمایزش می کند. از جمله این ویژگی ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
* رابطه بین استاد و شاگرد: در نظام سنتی، رابطه استاد- شاگردی، رابطه پیچیده ای است که گاهی ویژگی های رابطه مرید و مرادی را نیز در خود دارد. این رابطه غالبا تا زمان مرگ استاد و حتی پس از او نیز تداوم می یابد. در این رابطه، استاد نه تنها به عنوان مرجعی برای آموزش موسیقی، بلکه مرجعی برای آموزش اخلاقیات، اعتقادات و بینش ها نیز محسوب می شود. در مقابل، در نظام مدرن آموزش، استاد تنها مرجع آموزش موسیقی است و بسیار پیش می آید که رابطه استاد و هنرجو به همان آموزش ساده کلاسی محدود می شود.
* نحوه آموزش: آموزش در نظام سنتی، بیشتر از هر چیز از ویژگی های استاد تبعیت می کند، این درحالی است که در آموزش مدرن، بیش از ویژگی های استاد، قواعد حاکم بر آموزش اهمیت می یابد. شاید بتوان علت این امر را در تمایز اساسی میان نظام آموزشی سینه به سینه یا اصطلاحا گوشی در مقابل نظام آموزشی مکتوب دانست. آموزش گوشی که بیشتر در نظام سنتی مورد استفاده و تایید قرار می گیرد، طبیعتا آزادی عملی بیشتری را به استاد می دهد و در مقابل، نظام مکتوب، استاد را در مسیر استاندارد شده ای برای آموزش قرار می دهد.
* مدت زمان آموزش: در نظام آموزشی سنتی، یادگیری، فرآیندی بسیار طولانی است. شاگرد پس از پذیرش از جانب استاد، روزها و هر روز چندین ساعت را باید صرف شنیدن ساز استاد خود کند و به صورت غیرمستقیم و ناخودآگاه، نکات بسیاری را از استادش بیاموزد. از جمله این نکات، احساس موسیقایی و زیبایی شناسی استاد و نیز برداشت او از موسیقی است. در مقابل در نظام مدرن، موسیقی به واحدها و بخش های مشخصی طبقه بندی شده که هر واحد، زمان ویژه خود را دارد. زمان تعامل استاد و هنرجو بسیار کوتاه است. در آموزشگاه های موسیقی، زمانی که برای هر هنرجو درنظر گرفته می شود حدود نیم ساعت در هر جلسه است که در بهترین حالت، هفته ای دو یا سه جلسه کلاس برگزار خواهد شد. حتی در نظام آموزش آکادمیک هم از آنجا که ردیف به عنوان واحدی درسی ارائه می شود زمان مشخص و محدودی به منظور آموزش آن در نظر گرفته شده است.
* ابزار کمک آموزشی: هرچند امروز سیستم های چندرسانه ای به کمک آموزش و خصوصا شیوه گوشی آن آمده اند با این حال هستند اساتیدی که اجازه استفاده از این ابزارها را نمی دهند و تاکید بر به خاطرسپاری و درونی کردن موسیقی دارند که از بارزترین ویژگی های نظام سنتی است. در مقابل، در ساختار نظام مدرن آموزش موسیقی، سنت مکتوب و به کارگیری نوشتار موسیقایی جایگاه ویژه ای دارد.
* موضوع آموزش: در نظام سنتی، موسیقی به معنای چگونگی اجرای یک قطعه و فنون اجرایی آن، تنها بخشی از موضوع مورد آموزش است. ادبیات، عرفان، سیاست و… موضوعات دیگری هستند که در کنار موسیقی و ذیل مفهوم آن از استاد به شاگرد منتقل می شوند.
* مکان آموزش: در نظام سنتی، آموزش در جریان زندگی روزمره اتفاق می افتد. شاگرد غالبا آموزش را در منزل استادش می بیند، اما در نظام های نوین، آموزش در آموزشگاه ها یا دانشکده ها که فضاهایی ویژه آموزش موسیقی هستند اتفاق می افتد. به این ترتیب، موسیقی از متن زندگی استاد و هنرجو خارج می شود.
* شیوه ارزیابی: در نظام سنتی، به دلیل اینکه رابطه بین بازار عرضه و تقاضا متناسب بوده آموزش موسیقی توسط استاد و یا شاگردان مورد تایید او صورت می گرفته است اما امروز ما باید از دو واژه استفاده کنیم: استاد و هنرآموز. گروه دوم هرچند جایگاه استادی ندارند اما به تدریس موسیقی می پردازند. در مقابل، شاگردی نیز جایگاه ویژه ای داشته. تاییدیه شاگرد را نیز می بایست اساتید صادر می کردند و معدود کسانی موفق به اخذ این تاییدیه می شدند. این برخلاف نظام نوین است که در آن هرکس بتواند دوره را با موفقیت پشت سر بگذارد گواهی تایید دوره را دریافت می کند.
* پذیرش شاگرد: در نظام سنتی، پذیرش شاگرد برمبنای نظر شخصی استاد صورت گرفته و اینگونه نبوده که هرکس توانایی پرداخت شهریه را داشته باشد به طور خودکار به مقام شاگردی برسد. و یا آنکه سنجه ای مانند کنکور، میزان پذیرش شاگرد در نظام آموزشی باشد.
جدا از آنچه پیش از این آمد باید به ویژگی های اجتماعی زمینه ساز این دو نظام آموزشی نیز توجه کرد. یکی از محصولات مدرنیته، رسانه ها هستند که روزانه، قطعاتی از انواع موسیقی های ملل مختلف دنیا را پخش کرده و باعث تنوع مخزن شنیداری افراد می شوند. این تنوع مخزن شنیداری باعث می شود که انسان امروزی، زیبایی شناسی ای متفاوت از نسل های قبل خود داشته باشد، نسل هایی که تنها به موسیقی خاص فرهنگ خود عادت داشته اند. امروز زمانی که یک هنرجو، دوره آموزشی خود را آغاز می کند ذخیره موسیقایی بسیار گسترده ای را در گوش خود دارد و زیبایی شناسی هایی متمایز از زیبایی شناسی موسیقی ردیف و دستگاهی ایران، درحالی حتی امکان تمیز میان آنها را نیز ندارد. مسئله دیگری که باید به آن اشاره کرد به کارگیری تئوری موسیقی در نظام آموزش مدرن است که برگرفته از نظام تئوریک موسیقی غربی است. این تئوری، از دیدگاه موسیقی شناسان قومی، توضیح دهنده خوبی برای موسیقی سنتی ایران و ویژگی های آن نیست. خط موسیقی نیز که پایه در تئوری موسیقی غربی دارد همین گونه است. تاکید بیش از اندازه بر خط موسیقی، در بعضی موارد، آن را از یک ابزار کمک آموزشی فراتر برده و حتی پایه و محک درستی و غطلی اجرای ردیف قرار می دهد. این مسئله، خود باعث آسیب دیدن و مخدوش شدن بسیاری از ظرایف غیرقابل نت نگاری و یا پیچیدگی بیش از حد نت ها می شود که درنتیجه، خط موسیقی را از اهداف کمک آموزشی خود دور می کند. بنابراین، تغییر در بستر اجتماعی جامعه و نیز تغییر در نظام آموزش موسیقی سنتی در کنار یکدیگر می توانند زمینه ساز تغییراتی در خود موسیقی سنتی باشند.
افزون برآنچه گفته شد باید درنظر گرفت که موسیقی سنتی ما نیز ویژگی هایی دارد که خاص خودش است، تاکید ویژه بر بداهه نوازی (در مقابل اندیشه آهنگ سازی که حاکم بر موسیقی غرب است) و تاکید بر تکنوازی و ظرافت های خاص اجرایی (در مقابل اندیشه ارکستراسیون موسیقی غربی) از جمله نمونه های آن است. این مسئله و مجموعه آنچه در بالا قید شد این سوال را ایجاد می کند که آیا نظام نوین آموزش موسیقی می تواند موسیقی سنتی را در کلیت خود به نسل بعدی انتقال دهد؟ و دیگر آنکه آیا این شیوه آموزش می تواند به تغییراتی در موسیقی دستگاهی بینجامد؟ یافتن پاسخی برای این سوال، نیازمند انجام مطالعاتی پیرامون فرصت ها و تهدیدهای هر یک از نظام های سنتی و مدرن آموزش موسیقی سنتی است.

این مطلب ابتدا در ماهنامه سپیده دانایی منتشر شده است.