«نوآوری همیشه با مخالفت روبرو میشود. شما اگر بهترین کارها را هم انجام بدهید باز کسانی هستند که ناراضی باشند.» این جمله احتمالا پاسخ بسیاری از مدیران استان البرز و شهر کرج به شما خواهد بود اگر از آنها در مورد نارضایتی شهروندان از اجرای طرحهای توسعهای بپرسید. البته این جمله نادرست نیست اما تا چه حد میتوان به استناد آن، به این نارضایتیها کم توجهی کرد؟ به نظر میرسد این تفکر از دو فرض اولیه نشات میگیرد: اول اینکه نسبت مدیریت شهری با شهر و شهروندان مانند نسبت پزشک با بیمار است. یعنی همانطور که پزشک، صلاحیت تشخیص و درمان بیمار را دارد مدیران شهری نیز علم و صلاحیت کافی برای درمان بیماریهای شهر را دارند. دوم اینکه، کالبد شهر بر روح آن تقدم دارد یعنی نتیجه اصلاح کالبد شهر، رضایت شهروندان خواهد بود. درنتیجه، این مدیریت شهری است که تشخیص میدهد مشکلات، اولویتها و راهکارها کدامند و همچنین اوست که با طرحهای عمرانی و توسعهای خود در صدد رفع آنها برمیآید. اما تجربه کشورهای دیگر نشان میدهد که هیچکدام از این فرضیات کاملا درست نیستند. برخی طرحهای توسعهای که ظواهر خوبی هم داشتند و مطابق برنامه پیش رفته بودند حین یا مدتی پس از پایانشان، مشکلات زیادی را ایجاد کردند. مثلا با تخریب بخشی از محیطزیست به نام توسعه، تغییراتی در اکوسیستم، آلودگی هوا و جانوران ایجاد شد که تبعات سوئی برای زندگی انسان داشت و یا، برخی طرحهای توسعهای، چنان زندگی بخشهایی از مردم را متلاشی کردند که به اعتراضات اجتماعی و نیز مقاومت مردم در برابر آن طرح دامن زد. مثلا پروژههایی که به اسم توسعه، بزرگراهی را از وسط یک محله پویای قدیمی عبور میدهند و یا به اسم نوسازی ساختمانها، شبکه روابط مردمی و سرمایههای اجتماعی شهروندان را نابود میکنند که خود حاصل سالیان سال است و به این زودیها نمیتواند بازسازی شود. وجود برخی مناطق توسعهیافته شهر که به دلیل رویگردانی مردم از زندگی در آنها، به منطقه نامطلوبی تبدیل شده از دیگر مثالهای واضح در این ماجراست. تمایز بین مفهوم «توسعه» و «توسعه پایدار» دقیقا زاییده چنین فضایی است. بالا رفتن وضعیت ما در شاخصها و بزرگتر شدن تعداد خیابانها، پلها، بیمارستانها، فرهنگسراها و… مهم نیست، مهم، استقبال مردم و نیز احساس رضایتی است که در آنها ایجاد میشود یا نمیشود، مهم، محیط زیستی است که در آینده مشکلساز میشود یا نمیشود و… اینجا بود که صلاحیت و جایگاه مدیران به عنوان پزشکان شهر زیر سوال رفت و نقش تصمیمگیرنده مردم در کنار آنها افزایش یافت. ایجاد انواع روشهای مشارکتی در دهههای اخیر نیز زاییده همین فضاست، روشهایی که چند هدف مهم را دنبال میکنند: اخذ نظرات مردم، اولویتها و راهکارهایشان برای مسائل، جلب مشارکت آنها در حل مشکل و نیز آموزش و توانمندسازی مردم برای این مشارکت. بنابراین با ایجاد مفهوم توسعهپایدار، ضرورت مطالعات زیستمحیطی و اجتماعی در پروژههای توسعهای درک شد و بخشهای اجتماعی به چارت سازمانی بسیاری از سازمانها و نهادها اضافه گشت. امروز نیز شاهد آنیم که در کشور خودمان، کارگاههای متعددی درخصوص آموزش این روشها به مدیران و کارشناسان برگزار میشود، کارگاههایی که مهمترین نمونه آنها مشهور به «اِتا» ست، ارزیابی تاثیرات اجتماعی.
اما مطالعات اجتماعی و فرهنگی در مدیریت شهری چه جایگاهی دارند؟ به همان استعاره معروف روح و کالبد شهر بازگردیم. همانطور که برای دستکاری در جسم شهر نیازمند به مطالعه هستیم؛ انجام هر کاری که با روح شهر در ارتباط باشد نیز بدون مطالعه امکانپذیر نیست. مطالعات کاربردی علوم اجتماعی در سه حوزه تقسیمبندی میشوند: «نیازسنجی»، «حل مسئله» و «مطالعات تاثیر». در راستای توسعه پایدار، اولین خدمتی که شهر میتواند از علوم اجتماعی درخواست کند «مطالعات نیازسنجی» است. شیوههای سنتی تصمیمگیری مبتنی بر اعمال تصمیم از بالا، یعنی از سطوح مدیریتی بر پیکره شهر است. در این شیوه، این مدیریت شهری است که میداند خیر و صلاح مردم چیست اما امروز این تصویر از مدیریت فرو ریخته است. آنچه امروز به عنوان روشهای تصمیمگیری مطلوب شناخته میشوند روشهای تصمیمگیری از پایین به بالاست به این معنی که شهروندان، اولویتها و نیازهای شهر را تعیین کنند. این فرآیند در علوم اجتماعی به واسطه مطالعات نیازسنجی در سطح کلان اجتماعی و روشهای مشارکتی در سطوح خردتر انجام میگیرد. به این ترتیب آنچه به عنوان نیازها و اولویتهای شهر شناخته میشوند به واقعیت نزدیکتر خواهند بود.
دومین جایگاهی که علوم اجتماعی میتواند در آن وارد شود به «مطالعات حل مسئله» مشهور است. برای نمونه یکی از این مسائل میتواند مرتفع کردن مسئله تملک در طرحهای توسعهای باشد. برخورد مدیریت شهری در این زمینه بیشتر برخوردی حقوقی است اما پژوهشگران اجتماعی در یک مطالعه حل مسئله رویکرد دیگری دارند آنها سعی میکنند با مطالعه موضوع از منظر مالکین به موانع سد راه چنین طرحهایی آگاهی یابند. نمونه دیگر میتواند مسائل ترافیکی باشد. بدون شک بسیاری از مشکلات ترافیکی کرج فقط با تعریض معابر فعلی و احداث معابر جدید مرتفع نخواهد شد. یک مطالعه اجتماعی میتواند به ما نشان دهد که چرا مردم در ساعاتی خاص از یک معبر استفاده میکنند. شناخت الگوهای اجتماعی حرکت در شهر، میتواند برای رفع برخی از مشکلات شهری راهگشا باشد.
سوم خدمتی که میتوان از علوم اجتماعی انتظار داشت «مطالعات تاثیر» است. هر طرح توسعهای با هدفی مشخص اجرا میشود و در این دست از طرحها بسیار پیش میآید که یک طرح، الگوی طرحهای بعدی قرارگیرد. اما سئوال اینجاست که یک طرح توسعهای تا چه حد به نتایج مورد انتظارش دست یافته و چه نتایج ناخواستهای داشته است. مطالعات تاثیر که بعضا به اختصار «اِتا» هم خوانده میشود با هدف پاسخ به این پرسش صورت میگیرد. نتایج چنین پژوهشی میتواند از تکثیر ناخواسته یک اشتباه در شهر جلوگیری کند و نیز با ارائه راهکارهایی که از مردم میگیرد در رفع نواقص طرح، نقش مثبتی ایفا کند. علاوه بر این سه موضوع میتوان به پیوستهای اجتماعی- فرهنگی طرحهای توسعهای نیز اشاره کرد که تمامی طرحهای توسعهای در سطح بینالمللی و بعضا ملی، ملزم به داشتن آن هستند. این پیوستها به نیازسنجی، بررسی مشکلات احتمالی ایجاد شده در برابر طرح از سوی مردم، شانس موفقیت طرح، تاثیرات اجتماعی آن در جامعه و سایر مسائلی میپردازند که میتواند در حال و آینده به واسطه یک طرح توسعهای ایجاد شود. مسائلی که ممکن است یک طرح به ظاهر عالی در کوتاه مدت را به یک طرح شکست خورده در دراز مدت بدل کند و هزینههای هنگفتی را با خود به همراه داشته باشد.
مهمترین مزیت استفاده از روشهای مشارکتی و نیز مطالعات اجتماعی در شهر، توانمندسازی و ایجاد تعلق در شهروندان است. اگر بپذیریم که هدف از توسعه پایدار، افزایش سطح رفاه و در نهایت افزایش رضایت شهروندان است در این صورت چگونه میتوان از رضایت شهروندانی صحبت کرد که هیچ احساس تعلقی به شهری که در آن زندگی میکنند ندارند؟ شهری که، بسیاری از شهروندانش با آن تعامل ندارند؛ مشکلاتش برایشان مهم نیست و ساختن و نساختنش برایشان بیتفاوت است. مسئله اصلی که کرج با آن مواجهه است عدم مشارکت شهروندان در مسائل شهر حتی در سادهترین سطح آن است. این مسئله در عکس العمل کرجیها پس از اعلام خبر استان شدن البرز هم کاملا مشهود بود. پیامی که این رویداد برای مسئولان دارد بسیار مهم و هشدار دهنده است. توسعه در شهری که شهروندانش به آن احساس تعلق ندارند و در آن مشارکت نمیکنند نمیتواند به رضایت منجر شود. مشارکت، احساس تعلق و رضایت با هم در ارتباطند و توسعه تنها در چنین بستری میتواند به اهداف خود دست یابد. از این رو میتوان گفت کرج و استان البرز همانقدر که نیازمند طرحهای توسعهای است به طرحهای فرهنگی و اجتماعی نیز نیاز دارد؛ طرحهایی که بتوانند با جلب مشارکت شهروندان در فعالیتهای روزمره، بسترهای لازم برای تعلق مکانی آنها را فراهم آورد. تنها در چنین بستری میتوان با اجرای طرحهای عمرانی و توسعهای، میزان رضایت از تجربه زیستن در جای جای این استان را افزایش داد.