موضوع این یادداشت، طرح یک سوال ساده و پیشپاافتاده و شاید حتی بدیهی و خندهدار است: چرا زوج و فرد؟ پاسخی که احتمالا در وهله اول به آن داده میشود اینست: فشار ترافیک و الزامات مدیریت کلانشهرها که خود پدیدهای پیچیده و دشوار است. این موضوع شاید برای عدهای قانعکننده باشد- خصوصا آنکه در پایتخت نیز اجرا میشود و این خود عموما شاخص و گواهی بر درستی یک تصمیم یا طرح درنظر گرفته میشود- ولی برای عده دیگری همچنان گنگ، مبهم و غیرمنطقی است. نگارندگان متن حاضر را صراحتا باید از گروه دوم دانست.
جدی شدن مسئله ترافیک و تبدیل شدنش به یک معضل شهری، موضوعی است که اغلب شهروندان شهرهای بزرگ دنیا و به تبع آن ایران، امروزه آنرا حس میکنند و حتی به بیانی راحتتر میتوان گفت که از آن آزار میبینند. فشار روانیِ زیستن در ترافیک، به بخشی از تجربیات روزمره بسیاری از انسانها تبدیل شده به طوری که سعی بر قانعسازی خودشان برای پذیرش وضعیت موجود به عنوان یک ساختار جبری اجتنابناپذیر و غیرقابل تغییر دارند. عده دیگری نیز حسب وظایف شغلی و حرفهایشان به دنبال کاستن از این فشار و یافتن راهحلهایی ترمیمی هستند. در این بین، مهندسان، جایگاهی ویژه و پیشرو دارد چرا که حضوری جدی در ساختار قدرت داشته و در مدیریت و ساختوساز جهان امروز از جریانها و نیروهای کلیدی هستند. با ورود آنها ناخودآگاه، تفکر مهندسی که مبتنی بر هندسه و منطق ریاضی است وارد عمل شده و سعی بر تاثیرگذاری دارد که تفکیک محدودههایی از شهر و مدیریت وسایل نقلیه شخصی بر مبنای زوج و فرد بودن پلاکشان یکی از خروجیهای این سیستم ریاضی است. راهحلی که سعی دارد رفتار ترافیکی مشکلساز انسانها را مدیریت، کنترل و اصلاح کند.
سالها تکیه بر مهندسی در فرهنگ
البته تحلیل مسائل اجتماعی و فرهنگی با روشهای ریاضی و مهندسی، مسئله جدیدی نیست و سابقهای به قدمت خود علوم انسانی و اجتماعی دارد. درواقع این علوم، محصول جامعه جدید غرب هستند، جامعه بعد از انقلاب صنعتی که در اوج پیشرفت فنی و مهندسی خود قرار دارد و نویدبخش دنیایی بهتر و انسانی قویتر است. بنابراین، علوم انسانی از ابتدا زیر سایه علوم فنی و مهندسی رشد کرده، خود را با آن سنجیده و تا مدتها با شاخصهای آن مورد سنجش قرار گرفته است. استفاده از روشهای کمی و ریاضی و نرمافزارهای متعدد مدیریت دادهها در علوم اجتماعی، یادگار همان روزهای شیدایی هستند. جریانی که سعی داشت برای هرچه علمیتر شدن، مسائل انسانی و اجتماعی را نیز با متدها و روشهای مهندسی و فنی که همان منطق ریاضی و آمار بودند تحلیل کند. جریان موسوم به اثباتگرایی یا پوزیتیویسم به همین دوران از زندگی علوم انسانی و اجتماعی اشاره دارد که ویژگی بارز آن، اعتقاد به وحدت روشی بین همه علوم است.
پایانی بر مهندسانه دیدن جامعه و فرهنگ
این جریان که نقطه آغازش را باید نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی دانست علیرغم محبوبیت افسانهای اولیهاش نتوانست در برابر جریانهای رقیب دوام آورد؛ جریانهای جدیدی که انتقاداتی اساسی را به این وحدت روشی سطحینگرانه وارد کرده و میگفتند آیا انسان، زمانی که شیای بیرون از خود را بررسی میکند با زمانی که خودش، خودش را بررسی میکند تجربه یکسانی دارد؟ درحالت اول، محقق و موضوع، جدای از هم هستند، محقق بر موضوع اشراف دارد و موضوع، فاقد اراده و ثابت است اما در حالت دوم، محقق دقیقا موضوعی از خود یا نوع خود را بررسی میکند، ابعاد بسیاری از آنرا نمیشناسند و مهمتر از همه، موضوعش زنده، آگاه و دارای اراده است و هر آن قدرت تغییر شرایط و خودش را داراست. پس با وجود این حجم از اختلاف، این همه تاکید بر وحدت روشی بر چه چیز متکی است و چه توجیهی دارد؟
این استدلالها در کنار محدودیتها و شکستهای پروژههای اجتماعی – فرهنگی انجام شده با منطق ریاضی باعث پیدایش بحث جدیدی مبنی بر تفاوت روشی شد. این بحث جدید، با عنوان تفهم شناخته میشود که تمام تاکیدش بر نزدیک شدن به انسانها، فهم شیوههای اندیشیدن و زندگی کردن آنها و سپس برنامهریزی مبتنی بر آنهاست. روشهای کیفی درواقع، نسل دوم روشهای تحقیق بوده و هدیه این جریان جدید به علوم انسانی و اجتماعی هستند. این جریان تاکید بسیاری دارد که برای مقابله با مسائل اجتماعی و فرهنگی، نباید از روشها و منطق فنی و مهندسی استفاده کرد چرا که فاجعهبار خواهد بود. با منطقی که جلوی فشار آب را میتوان گرفت (مثلا مهار کردن آن از طریق ساخت سد یا مانع) نمیتوان طغیانهای اجتماعی را کنترل کرد چون افراد مثل مواد، در پشت موانع نمیایستند و آرام نمیگیرند. آنها مختارند و از اختیار عملشان برای مقابله با موانع پیشرو استفاده میکنند. مثالهای متعددی وجود دارند که نسبت به مدیریت کردن جامعه و فرهنگ با منطق و روشهای ریاضی هشدار داده و مدیران را نسبت به عواقب ناخواسته اعمال خواسته خود آگاه میسازند.
تقسیمبندی زمان، موضوعی فرهنگی است تا ریاضی
با این مقدمه نسبتا طولانی، حال میتوان به بحث زوج و فرد شدن تردد وسایل نقلیه در شهر کرج بازگشت و سوال آغازین یادداشت را تکرار نمود: چرا زوج و فرد؟ کدام بخش از فرهنگ جامعه ما و زندگی روزمرهمان بر منطق زوج و فرد مبتنی است؟ آیا غیر از اینست که ریتم زندگی ما در طول هفته، به روزهای کاری/ آخر هفته (تعطیلات) تقسیم میشود؟ برای چند نفر از ما کنار هم قرار گرفتن شنبه، دوشنبه و چهارشنبه معنیدار است و یا با هم آمدن یکشنبه، سهشنبه و پنجشنبه؟ به لحاظ منطقی و ریاضی میتوان گفت که گروه اول، روزهای زوج هفته هستند و گروه دوم، روزهای فرد ولی به لحاظ واقعی و تجربه زندگی برای چند نفر از ما، این تمایز معنادار است؟ به عبارت دیگر، تمایز روزهای کاری/ آخر هفته را اغلب ما حس میکنیم چون ساعت خواب و بیداری، کارهایی که در طول روز انجام میدهیم، لباسی که میپوشیم، افرادی که با آنها در ارتباطیم، موقعیت مکانیمان و حتی غذایی که میخوریم در این دو گروه از روزها با هم متفاوتند ولی در مورد گروه روزهای زوج و گروه روزهای فرد چهطور؟ آیا ما میتوانیم یک روز در میان خانهنشین شده و سر کار نرویم؟ یا یک روز در میان، بچههایمان را به مدرسه بفرستیم؟ جای شکی باقی نیست که برای اغلب مخاطبان این یادداشت (حتی زندگی خود طراحان این طرح) تمایز مذکور به لحاظ تجربه زیسته، بیمعناست.
این موضوع در مورد ریتم ساعات روزانه نیز صادق است. درک از زمان و تقسیمبندی آن، موضوعی فرهنگی است. در کلانشهرهای امروز ما، دوگانه ساعات اداری/ غیراداری از رایجترین، معنادارترین و شناختهشدهترین تقسیمبندیهای زمانی هستند همانطور که در یک روستای سنتی، تقسیمبندیهای مبتنی بر آهنگ طبیعت چنین حالتی را دارند و زمان روز/ زمان شب، درک انسانها از زمان را شکل میدهد. بنابراین، ارائه هر تقسیمبندیای از ساعات شبانهروز، میبایست مبتنی بر فرهنگ بوده و استدلالهایی قابل دفاع داشته باشد. بازه زمانی 20:30- 6:30 یعنی 14 ساعت از 16 ساعت زمان شبانهروز که انسانها بیدارند و به عبارتی دیگر، تمام طول روز را پوشش میدهد. با توجه به اینکه بخش عمدهای از محدوده طرح ترافیک، به بافت مسکونی و پرتراکم شهر کرج اختصاص دارد اعمال چنین محدودیتهای زمانیای چه تاثیری بر زندگی ساکنان میگذارد؟ 14ساعت ممنوعیت تردد آن هم در شرایطی که کار روزانه، 8 ساعت تعریف میشود به چه معناست؟ یعنی ساکنان محدوده حتی اگر پیش از شروع طرح، آنرا ترک کنند (حال بماند که از 6 صبح به کجا باید بروند و شروع ساعت کاری چند نفر، در این بازه زمانی است) تقریبا دو برابر زمان قانونی کار را باید در بیرون از خانه بگذرانند تا مجددا اجازه ورود به محدوده خانهشان را داشته باشند! این چه تاثیری بر خانواده آنها، فرزندان، زندگی، آرامش و حتی سلامتیشان میگذارد؟ آیا چنین بازه حداکثریای به لحاظ فرهنگی میتواند قابل دفاع باشد؟
عدالت اجتماعی در شهر
از منظر دیگری نیز میتوان به طرح مذکور نگاه کرد و آن، مفهوم عدالت اجتماعی است. آیا بعضی شهروندها از بعضی دیگر، شهروندترند؟ این جمله در برخورد اول شاید مسخره به نظر برسد ولی با توسل به روشهای کیفی و نفوذ به ذهن انسانها با منطق تفهمی و نه ریاضی، میتوان دید که اصلا هم اینطور نیست. زندگی ساکنان خانههای داخل محدوده زوج و فرد، به واسطه اجرای این طرح بیش از سایرین تحت تاثیر قرار گرفته و تمام بخشهای آن ناگهان متحول میشود. زمانی که باید از خانه خارج شوند تا پیش از آغاز طرح باشد، زمانی که باید به خانه برگردند تا طرح تمام شده باشد، تغییری که در سبک زندگیشان ایجاد میشود (مثلا فرستادن بچهها به مدرسه، تقسیم کار زن و شوهر، هزینههای زندگی، اختلافات خانوادگی) و همچنین تغییراتی که به واسطه این محدودیتها در روابط اجتماعیشان و رفتوآمد دیگران به منزل آنها صورت میگیرد. همه اینها تنها بخشی از هزینهها و تغییرات هستند و بررسی موارد بیشتر، نیازمند پژوهشهای اجتماعی تخصصی است. در کنار اینها، میتوان به احساس محدودیت، تبعیض و نارضایتیای اشاره کرد که به واسطه زیستن در محدوده و مقایسه خود با شهروندان بخشهای دیگر شهر در فرد ایجاد میشود. آیا به لحاظ مدیریتی و اخلاقی درست است که با یک تصمیم، ناگهان زندگی بخش قابل توجهی از شهروندان را متحول کرده و فرصتهای برابر زیستن در شهر را از آنها سلب نماییم؟ آنها در قبال این رفاهی که از دست میدهند چه چیز به دست میآورند؟
هشدار: نتایج ناخواسته اعمال خواسته
موضوع مطالعه علوم اجتماعی طبق برخی تعاریف، بررسی نتایج ناخواسته اعمال خواسته آدمی است. مثلا پدر و مادری از سر محبت زیاد نسبت به فرزند، حمایت بیدریغی از او میکند تا فردی قویتر و مفیدتر با فرصتهای زیست و رشد بهتری به جامعه تحویل دهد ولی نتیجه ناخواسته این عمل خیرخواهانه، تبدیل کردن فرزند به موجودی وابسته، ضعیف و ناتوان در برابر مسائل و مشکلات زندگی خود است. این موضوع در سطوح دیگری نیز قابلیت پیادهسازی دارد. یکی از نتایج ناخواسته اجرای طرح زوج و فرد میتواند تخلیه محدوده ترافیک از ساکنان فعلی و ایجاد جریانهای مهاجرتی درونشهری باشد. اتفاقی که در موارد مشابه رخ میدهد در اینجا نیز محتمل است. ساکنان به واسطه اجرای طرح، احساس خوبی نسبت به محل زندگیشان نداشته و بنابراین ترکش میکنند. در مواردی ممکن است بافت به محدودهای تجاری و اداری تبدیل شود که خود امنیت و ارزش سکونتی آنرا به شدت کاهش میدهد. بنابراین ساکنان جدید آن از افراد حاشیهای، مهاجر و فقیر خواهند بود که کیفیت شهری منطقه را طبیعتا تنزل میدهند. آیا چنین تغییری مطلوب مدیریت شهری کرج هست و آگاهانه به سمت آن گام برداشته میشود؟
نتیجه ناخواسته دیگری که میتوان برای این موضوع متصور شد افتادن فشار ناشی از محدودیتهای اعمالشده در بخشی از شهر، بر دوش بخشهای دیگر آنست. موضوعی که احتمالا خود شهروندان در همین مدت کم اجرای طرح آنرا حس کردهاند. شلوغی غیرطبیعی سایر خیابانهای شهر و سخت شدن تردد در آنها بدونشک از اجرای این طرح متاثر بوده و این، مسئلهای قابل پیشبینی و غیرقابل اجتناب است. آیا این ایده حتی اگر به بهترین شکل پیاده شده و ترافیک را در داخل محدوده کنترل کند نمیتواند آنرا به خارج از محدوده منتقل نماید؟ در این صورت باید گفت مشکل ترافیک حل شده یا به جای دیگری جابهجا شده است؟
حرف آخر؟
در بخشهای قبلی یادداشت مذکور سعی شد نسبت به مهندسانه دیدن و مدیریت کردن حوزههای غیرهندسی زندگی انسانی، مبانی نظری و تبعات احتمالی آن هشدار داده شده و از ابعاد مختلفی طرح زوج و فرد مورد بررسی قرار گیرد. با توجه به ماهیت کاربردی مسئله و ضرورت فاصله گرفتن از مباحث نظری صرف، در اینجا سعی میشود چند سرنخ و کلیدواژه پیشنهاد گردد:
لطفا عدد بدهید
در بسیاری از طرحهای توسعهای که با منطق مهندسی و ریاضی اجرا میشوند بسیاری هزینهها لحاظ نمیگردند و تنها سرفصلهای ساده و سرراست که خیلی راحت قابلیت تبدیل شدن به عدد را دارند در گزارشهای متولیان و مجریان قید میشوند، مثلا میزان آهن یا مصالح استفاده شده یا دستمزد کارگران و پرسنل و… کارشناسان محیطزیست یکی از گروههایی هستند که به این شیوه محاسبه نقد دارند. آنها میگویند چرا در محاسبه هزینههای مثلا یک سد یا پل یا جاده، تعداد درختهایی که قطع میشود، اکسیژنی که به واسطه این قطع، از محیط کسر میشود، اکوسیستمی که از بین میرود و مسائلی از این دست حساب نمیشود؟ گروه دیگر منتقدان، کارشناسان مسائل اجتماعی و فرهنگی هستند. آرامشی که از افراد سلب میشود، نارضایتی و فشار روانی ایجاد شده، تغییرات در ساختار خانوادگی، فرسایش روابط فامیلی و محلی و… عمدتا لحاظ نمیشوند چرا که ماهیتا مفاهیمی کیفی هستند و به راحتی سیمان و آجر، قابلیت کمی شدن ندارند ولی همه میدانیم که هستند و تاثیر چشمگیر خود را میگذارند.
خطر تهرانی شدن
گرچه تهران، پایتخت کشور ماست و مدیران و مسئولان آن تمام توان خود را برای مدیریت بهترش به کار میگیرند اما رشد و کنترلنشده آن طی چند دهه اخیر باعث شده که تهران امروز، شهر پیچیدهای باشد. گرچه این شهر، جایگاهی هویتی، نمادین و ارزشمند برای اغلب ما ایرانیان دارد ولی تبدیل شدن به تهران، نه آرزوی هیچکدام از شهروندان آگاه است و نه موفقیتی برای مدیران متعهد و متخصص محسوب میشود. تهران، امروز یکی از آلودهترین کلانشهرهای دنیاست که در تامین سادهترین و طبیعیترین نیازهای شهروندانش از جمله آب و هوای سالم با سختی بسیاری مواجه است. مدیریت خوب این شهر، به مدیریتی انقلابی، اصلاحی یا معجزهمحور اتلاق نمیشود، بلکه استراتژیای که بتواند به این شهر کمک کند از وضعیت فعلی خود بدتر نشود یا با آهنگی کندتر به سمت تخریب ساختارهای شهری فعلی پیش برود مدیریتی خوب خواهد بود. در مورد ساختار شهری تهران نباید ایدهآلیست بود همانطور که خود شهرداری این شهر نیز چنین رفتار نمیکند و رویکردی انتقادی، واقعگرایانه و آسیبشناسانه به خودش دارد. تبدیل شدن به تهران، کار سختی نیست و مسیر پیچیدهای ندارد. فقط کافیست همان کارهایی را بکنیم که پیشتر در آنجا انجام شده است! مسئلهای که متاسفانه در تمام کشور رایج است و نوعی تهرانزدگی در سیستمهای مدیریتی آنها وجود دارد. به طوری که تصور میشود هر طرحی در تهران پیاده شد وحی منزل است و برای سایر شهرهای کشور نیز لازمالاجرا. این بدترین شیوه نگاه به مسائل است چون طی مدت کوتاهی، تمام ایران را به تهران تبدیل میکند و آنوقت دیگر ابعاد فاجعه قابل مدیریت نخواهد بود. به زعم نگارندگان، مهمترین خدمت به مملکت در حال حاضر آنست که مدیریت هر شهری مستقل از تهران فکر کند، به ایدههای نو بیندیشد و راههای ناآزموده را بیازماید. این هم به سایرین فرصت میدهد که مسائل تهران را با فراغ بال بیشتری دنبال کرده و حل کنند و هم این شانس وجود دارد که بتوان با خارج شدن از کلیشهها و پرداختن به ایدههای جدید کمکحالی برای تهران شد. این مسئله خصوصا در مورد کرج صادق است چرا که طی نیم قرن اخیر، بهناگاه از یک روستا به یک کلانشهر تبدیل شده و به هیچوجه زیرساختهای تهران را ندارد. به عبارت دیگر، فرسایش، تخریب و مخمصهای به مراتب بدتر از تهران را تجربه خواهد کرد اگر که از همان مسیر آزموده و نادرست آن پیش برود.
برای موفق شدن، ایجابی صحبت کنیم
اعلام خبر زوج و فرد شدن تردد به چه شیوهای صورت گرفت؟ تبلیغاتی که به صورتهای مختلف، زمان آغاز طرح و ساعات و محدوده آنرا اعلام میکرد. در همه این تبلیغات از مردم خواسته میشد در زمانهای اعلام شده و در مکانهای داخل محدوده تردد نکنند. با اینحال در بین این تبلیغات، هیچ صحبتی از کارهایی که مردم باید بکنند یا شیوههای جایگزین شیوههای فعلی وجود نداشت. به عنوان مثال، برای بسیاری از ساکنان داخل محدوده جای پرسشها و سردرگمیهای بسیاری وجود داشت که از این پس باید چه کنند؟ شاید پیشفرض طراحان و مجریان این ایده آن بوده که با اعلام این خبر و کنترل و نظارت بر تردد، به تدریج مردم استفاده از وسایل نقلیه شخصی را در روزهای مغایر با پلاکشان کنار خواهند گذاشت و این فشار خود میتواند فرهنگساز باشد ولی آیا در عمل، این اتفاق خواهد افتاد؟ آیا در دورهای که افراد برای رسیدن به محل کارشان، دیدن دوستان و خانوادهشان، رفتن به کلاس درس و… باید کیلومترها راه را طی کنند و وسایل نقلیه عمومی نیز به دلایل مختلف مورد استقبال نیستند اضافه کردن این فشار باعث تغییر رفتار و فرهنگسازی خواهد شد؟ یا در این شرایط بازار، تقاضا برای خرید ماشینی با پلاک مغایر را افزایش داده و در مورد افرادی هم که بضاعت این کار را ندارند، رفتارهای قانونشکنانه بروز خواهد کرد؟ با فرض نادیده گرفتن تمامی موارد بالا، جای این سوال هنوز باقی است که آیا پیشزمینههای اجرای این طرح وجود دارد؟ تقویت سیستم حمل و نقل عمومی باکیفیت، سریع و ارزان، وجود مسیرها و خیابانهای جایگزین، وجود پارکینگهای عمومی کافی و مکانیابیشده مناسب، جابهجایی برخی کاربریهای ایجادکننده تراکم، ایجاد محورهای پیاده، کاهش تقاضاهای سفر درونشهری و… برخی از شناختهشدهترین این بسترها هستند. در شرایط فعلی که فقدان اغلب این امکانات و مطالعات چشمگیر است اجرای صرف طرح، جز اعمال فشار بر مردم (خصوصا ساکنان محدوده) و بیاعتبارسازی قانون، دستاورد دیگری نخواهد داشت. مطالعات اجتماعی به کرات نشان دادهاند یک طرح مداخلهای که زندگی مردم را تحت تاثیر قرار میدهد زمانی شانس موفقیت خواهد داشت که نیازها و شرایط گروههای مختلف مردم را در نظر بگیرد و بدیلهایی مناسب را به آنها پیشنهاد دهد، به جای آنکه صرفا برخوردی سلبی داشته باشد.
تشکر و درخواست کمک
این یادداشت با تشکر از زحمات شبانهروزی مهندسان در امر توسعه و سازندگی شهرهای کشور، پرسشی بنیادین را پیش روی آنها قرار داده و مخاطب آن بیش از هر چیز، این سازندگان و تصمیمگیران و مجریان جهان مادی و فیزیکی پیرامونمان هستند. کسانی که میسازند و با ساختنشان، اندیشیدن، زیستن و رفتارهای انسانی را جهت میدهند. از اینرو نقشی غیرقابل انکار در فرهنگ دارند. نگارندگان معتقدند ذهن مهندسی با دقت، درایت و واقعبینیای که دارد اگر به تفکر نقادانه نیز مجهز شود و شکاکانه دیدن و زیستن به شیوه دیگری را بیاموزد بیشک، جهان بهتری را تجربه خواهیم کرد. رها کردن فرهنگ از اسارت ریاضی، نه یک درخواست عاجزانه شخصی، بلکه عملی اجتماعی و فعالیتی حرفهایست که امروز بیش از هر گروه دیگری از مهندسان درخواست میشود. متوقف کردن طرح زوج و فرد که بدونشک سادهترین و کلیشهایترین راه برخورد با مسئله ترافیک و پرهزینهترین آنها به لحاظ فرهنگی و اجتماعی است و نیز توسل به روشهای مطالعهشده اجتماعی و فرهنگی که مبتنی بر شناخت، مدیریت و کاهش تقاضای سفرهای درونشهری شهروندان است، خواست بسیاری از شهروندان و نیز متخصصان اجتماعی و فرهنگی از مجموعه مدیریت شهری است.