امروز باچشمانی سرخ و گلوهایی گرفته، دستههای گل میبریم و شب، شمع میافروزیم. فردا خودروهایمان را سریع از مقابل آمبولانس و آتشنشانی کنار میکشیم. چند روزی، این احساس، گریبانگیرمان است اما دوباره فراموش خواهیم کرد. خودمان خوب میدانیم، ما ایرانیها مردمان فراموشکاری هستیم. شاید این راهکار تاریخی ما برای بقا باشد. مردمانی که صفحات تاریخشان مملو از یورش و چپاول و کشتار است و شاهکارهای پادشاهانشان هرمهایی که از چشمها و سرها میساختند، شاید چارهای جز فراموشکاریای درونی شده و تاریخی نداشتهاند؛ اما به نظر میرسد، امروز این فراموشکاری تاریخی، دیگر کارکرد گذشتهاش را از دست داده است. ما نیاز داریم فراموش نکنیم پیامدهای بیتوجهیهایمان چه بوده. نیازداریم بهخاطر داشتهباشیم چه کسانی هزینههای کم کاریهایمان را پرداخت کردهاند. پلاسکو، همانقدر که نشانه فداکاری آتشنشانانی مسئولیتپذیر است، نشانه مسئولیتناپذیری همه ما دیگران نیز هست. باید راهی یافت برای درمان این حافظه فراموشکارمان، باید به خاطر سپرد تا از تکرارش جلوگیری کرد. این داغ را نباید زدود، باید جاودانه کرد و اینجاست که «هنر»، «زبان» و «نشانه» کارآمد خواهد بود.
30 دی ماه 1395 را باید حفظ کرد. شاید اولین پیشنهادی که به ذهن برسد روز آتشنشان باشد. چنین روزی تعریف شده است؛ 7 مهر ماه 1359 تعدادی از آنشنشانان، در پالایشگاه بمباران شده آبادان در یک حمله هوایی شهید شدند. شاید بهتر است از خود بپرسیم آنچه این غم را بر دل ما گذاشت چه بود؟ مگر نه بیمسئولیتی و کمکاری خود ما بود. پس بیایید 30 دی ماه را «روز مسئولیت» بنامیم تا هر سال یادمان بیاید این فراموشکاریها، این پشتگوش انداختنها، این بر دوش دیگری گذاشتنهای به ظاهر کوچک هر روزهمان چه با ما و عزیزانمان کرد و خواهد کرد.
اما این کافی نیست، باز هم باید به فکر «نشانه»های بیشتری بود. پلاسکو را باید به زبان هر روزهمان ببریم. پلاسکو را باید یک نشانه زبانی کرد باید از آن یک اصطلاح ساخت. شاید چیزی شبیه «پلاسکوکاری/بازی» به معنای «از زیربار مسئولیت شانه خالی کردن». اگر کسی خواست کارش را انجام ندهد در چشمهایش خیره شویم و بگوییم «پلاسکوبازی در نیار. دودش به چشم خودت میره عزیز». شاید شما پیشنهاد بهتری داشته باشید؟
اما باز هم کافی نیست. میتوان «نشان پلاسکو» تعریف کرد و هر کس که مسئولیتش را چونان آتشنشانان پلاسکو فداکارانه و درست انجام داد، این نشان را بر سینهاش بزنیم.
باز هم میتوان به فکر ماندگاریش بود. بچه که بودیم داستانهای کتاب درسیمان «پطرس فداکار» و «دهقانفداکار» بودند و شاید بهتر باشد فردا کودکانمان داستان آتشنشانان فداکار پلاسکو را هم بخوانند. فراموش نکنیم که فراموشکاریم.